notoriety

/ˌnoʊtəˈraɪəti//ˌnəʊtəˈraɪəti/

معنی: رسوایی، بد نامی، انگشت نمایی
معانی دیگر: سو شهرت، بی آبرویی، کیادگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or quality of being widely known or spoken of, esp. for something unfavorable or bad.

- He achieved notoriety as the perpetrator of the hoax.
[ترجمه گوگل] او به عنوان عامل این فریب به بدنامی دست یافت
[ترجمه ترگمان] او شهرت را به عنوان مجرم شناخته شدن به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his escape from jail increased his notoriety
فرار او از زندان بدنامی او را شدیدتر کرد.

2. he wanted to become famous and popular but all he gained was notoriety
او می خواست مشهور و محبوب بشود ولی یگانه چیزی که نصیب او شد رسوایی بود.

3. John is already a writer of some notoriety.
[ترجمه گوگل]جان در حال حاضر یک نویسنده بدنام است
[ترجمه ترگمان]جان قبلا نویسنده ای مشهور شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He achieved sudden notoriety when the details of his private life were revealed.
[ترجمه گوگل]زمانی که جزئیات زندگی خصوصی اش فاش شد، ناگهان به بدنامی دست یافت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جزئیات زندگی خصوصی او فاش شد، او به شهرت ناگهانی دست یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His abrasive manner has won him an unenviable notoriety.
[ترجمه گوگل]رفتار ساینده او شهرتی غیرقابل رشک را برای او به ارمغان آورده است
[ترجمه ترگمان]اون رفتار abrasive باعث شده یه رسوایی روانی به وجود بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He achieved/gained notoriety for murdering eleven women in the north of England.
[ترجمه گوگل]او به خاطر قتل یازده زن در شمال انگلستان به شهرت رسید
[ترجمه ترگمان]شهرت وی برای قتل یازده زن در شمال انگلستان به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His experiments have achieved notoriety in the world of science.
[ترجمه گوگل]آزمایشات او در دنیای علم به شهرت رسیده است
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها او به شهرت در دنیای علم رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His adventure brought him both fame and notoriety.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی او هم شهرت و هم شهرت را برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]ماجرای او برای او شهرت و شهرتی به ارمغان آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His crimes earned him considerable notoriety.
[ترجمه گوگل]جنایات او شهرت قابل توجهی را برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]crimes شهرت زیادی به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The local church has gained notoriety for being different.
[ترجمه گوگل]کلیسای محلی به دلیل متفاوت بودن شهرت یافته است
[ترجمه ترگمان]کلیسای محلی به خاطر متفاوت بودن شهرت یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He gained a certain notoriety as a gambler.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک قمارباز شهرت خاصی به دست آورد
[ترجمه ترگمان]شهرت خاصی به عنوان قمارباز موفق به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She achieved notoriety for her affair with the senator.
[ترجمه گوگل]او به خاطر رابطه اش با سناتور به شهرت رسید
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر رابطه اون با سناتور شهرت پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No further fuel should be added to his notoriety.
[ترجمه گوگل]دیگر نباید به بدنامی او افزود
[ترجمه ترگمان]هیچ سوخت دیگری نباید به بدنامی او اضافه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He achieved notoriety in the first final by turning up ten minutes late for the start.
[ترجمه گوگل]او در اولین فینال با ده دقیقه تاخیر برای شروع به بدنامی دست یافت
[ترجمه ترگمان]او برای اولین بار پس از ده دقیقه برای شروع به شهرت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Margaret Sanger had courted notoriety and even jail; she was replaced by men more familiar with Wall Street than the Bowery.
[ترجمه گوگل]مارگارت سنگر بدنامی و حتی زندان را به دنبال داشت مردانی که با وال استریت بیشتر از بووری آشنا بودند جایگزین او شدند
[ترجمه ترگمان]مارگریت از بدنامی و حتی زندان پرده برداشته بود؛ مردانی که با وال استریت آشنایی بیشتری داشتند و با وال استریت آشنایی بیشتری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

بد نامی (اسم)
ignominy, infamy, notoriety, blot, calumny, depravation, discredit, disrepute, odium, unpopularity

انگشت نمایی (اسم)
notoriety

تخصصی

[حقوق] اشتهار، شهرت، اشباع، استفاضه، بداهت، اموری که نیاز به اثبات نداشته باشد (در قواعد ادله اثبات دعوی)

انگلیسی به انگلیسی

• condition of being notorious; infamy, state of being unfavorably known; widespread reputation (usually poor)
to achieve notoriety means to become well known for something bad.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : notoriety
✅️ صفت ( adjective ) : notorious
✅️ قید ( adverb ) : notoriously
gain notoriety
انگشت نما شدن/ رسوا شدن/ بدنام شدن/ سوء شهرت یافتن
بد نامی , شهرت بد
# He gained notoriety for being difficult to work with as an actor
# He achieved notoriety for murdering eleven women
# She achieved notoriety for her affair with the senator
# His crimes earned him considerable notoriety

بپرس