brute

/ˈbruːt//bruːt/

معنی: حیوان، جانور، مخلوق، ادم بی شعور و کودن یا شهوانی، بی خرد، بی رحم، سبع، خشن، حیوان صفت، جانور خوی
معانی دیگر: زبان بسته، فاقد قدرت تعقل و استدلال، بی شعور، فاقد خود آگاهی و درایت، پوست کلفت، بی احساس و عاطفه، حیوانی، شهوانی، سنگدل، احمق، دد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any nonhuman animal, esp. a mammal.
مترادف: animal, beast
مشابه: creature, mammal

(2) تعریف: a cruel, unintelligent, or insensitive person.
مترادف: barbarian, beast, monster
مشابه: animal, boor, cave man, churl, lout, ogre, savage, yahoo
صفت ( adjective )
مشتقات: brutelike (adj.)
(1) تعریف: of, concerning, or characteristic of an animal.
مترادف: animal, bestial
مشابه: animallike, dumb

(2) تعریف: driven or characterized by instinct rather than intelligence.
مترادف: gut, instinctive, visceral
مشابه: animal, bestial, impulsive, natural

- a brute reaction
[ترجمه گوگل] یک واکنش بی رحمانه
[ترجمه ترگمان] یک عکس العمل حیوانی …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: savage or cruel; brutal.
مترادف: atrocious, barbarous, brutal, ruthless, savage, vicious
مشابه: abusive, bestial, bloodthirsty, brutish, callous, cruel, ferocious, fiendish, inhumane, merciless, monstrous, pitiless, remorseless, truculent, violent

جمله های نمونه

1. a brute beast
جانور زبان بسته

2. the brute force of nature
نیروی بی تمایز طبیعت

3. They used brute force to break open the door.
[ترجمه گوگل]آنها از زور وحشیانه برای شکستن در استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]ان ها از نیروی حیوانی استفاده می کردند تا در را باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His father was a drunken brute.
[ترجمه گوگل]پدرش مست بود
[ترجمه ترگمان]پدرش یک حیوان مست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is a brute to his children.
[ترجمه گوگل]او نسبت به فرزندانش بی رحم است
[ترجمه ترگمان]او یک حیوان وحشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Strength without love produces the brute. Love without strength produces the weakling.
[ترجمه گوگل]قدرت بدون عشق وحشی را تولید می کند عشق بدون قدرت افراد ضعیف را به وجود می آورد
[ترجمه ترگمان]قدرت بدون عشق، حیوان را تولید می کند عشق بدون قدرت، the را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bear was a great brute.
[ترجمه گوگل]خرس خیلی بی رحم بود
[ترجمه ترگمان]خرس وحشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You've forgotten my birthday again, you brute!
[ترجمه گوگل]دوباره تولدم را فراموش کردی، بی رحم!
[ترجمه ترگمان]تو دوباره تولدم رو فراموش کردی، ای حیوان وحشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The horse broke its leg, the poor brute.
[ترجمه گوگل]اسب پایش شکست، بیچاره بیچاره
[ترجمه ترگمان]اسب پای خود را شکست، حیوان بیچاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government used brute force to keep people in subjection.
[ترجمه گوگل]دولت از زور وحشیانه استفاده کرد تا مردم را در انقیاد نگه دارد
[ترجمه ترگمان]دولت از نیروی حیوانی استفاده می کرد تا مردم را در اسارت نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He got the door open with brute strength.
[ترجمه گوگل]با قدرتی بی رحمانه در را باز کرد
[ترجمه ترگمان]با زور باز در را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was a great brawny brute of a man.
[ترجمه گوگل]او یک مرد وحشی بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]مرد قوی هیکلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fellow is an ill-mannered brute.
[ترجمه گوگل]هموطن یک بی ادب بد اخلاق است
[ترجمه ترگمان]این مرد یک حیوان بد رفتاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The brute fact is that the situation will not improve.
[ترجمه گوگل]واقعیت بی رحمانه این است که وضعیت بهبود نخواهد یافت
[ترجمه ترگمان]واقعیت این است که وضعیت بهبود نخواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The oldest elephant was lame, poor brute.
[ترجمه گوگل]مسن ترین فیل لنگ و بی رحم بود
[ترجمه ترگمان] قدیمی ترین فیل ضایع بود، حیوون بیچاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حیوان (اسم)
beast, animal, brute

جانور (اسم)
beast, animal, brute, creature

مخلوق (اسم)
brute, creature, critter

ادم بیشعور و کودن یا شهوانی (اسم)
brute

بی خرد (صفت)
inconscient, unreasonable, brute, insipient

بی رحم (صفت)
brute, brutal, atrocious, cruel, merciless, relentless, bloodthirsty, pitiless, butcherly, dispiteous, uncharitable, unrelenting, unmerciful, stony-hearted, truculent

سبع (صفت)
fierce, brute, wild, savage, ferocious, atrocious, lupine, murderous, rapacious, truculent

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

حیوان صفت (صفت)
brute, brutal, beastly

جانور خوی (صفت)
bestial, brute, brutal

تخصصی

[سینما] چراغ آرک - نورافکن آرک - آرک

انگلیسی به انگلیسی

• brutus, administrator in ancient rome, one of the assassins of julius caesar
of or pertaining to a beast, animal; savage; cruel; severe; coarse; physical
beast, animal; savage, cruel person
if you call a man a brute, you mean that he is rough and insensitive.
you can also call a large animal a brute.
when you refer to brute strength or brute force, you are contrasting it with gentler methods or qualities.

پیشنهاد کاربران

قلدر.
حیوان صفت.
آدم خشن و سرکش.
کسی که به دیگران زور میگوید و آنها را مسخره میکند.
حیوان، سبوع، بی خرد، بی شعور ، بی جان، صرف و محض
لایعقل
حیوان، حیوانی
حیوان صفت
🐌🦋
نابخرد؛ نامعقول؛ عاری از شعور؛ ددمنشانه؛ حیوان صفت؛ کورکورانه؛ بی رحم؛ بی عاطفه؛ بی تمایز؛ خشک و خشن؛ فاقد استدلال؛ زبان بسته.
[تعبیر مجازی] بی شعور و کودن یا شهوانی.
حیوان
unreasonable

بیرحم و خشن
a savagely violent person or animal.
"he was a cold - blooded brute"
نیوی بدنی صرف
merely physical.
"we achieve little by brute force"
1 - انسان بی رحم
2 - I saw a wild "brute" in the forest : حیوان ( بویژه بزرگ )
3 - He used "brute force" to lift the heavy stone : قدرت فیزیکی زیاد
۱ - قدرت بدنی بالا
۲ - حیوان بزرگ
۳ - آدم خشن و سرکش
توحش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس