rightful

/ˈraɪtfəl//ˈraɪtfəl/

معنی: حقیقی، ذیحق، قانونی، محق، مشروع، دارای استحقاق
معانی دیگر: منصفانه، عادلانه، درست، بحق، برحق، بسزا، سزاوار، طلق، مناسب، درخور، خوشایند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: rightfully (adv.), rightfulness (n.)
(1) تعریف: having a legal or legitimate claim.
مترادف: lawful, legal, legitimate
متضاد: unrightful
مشابه: de jure, true

- As he is the rightful owner of the property, he can do with it as he pleases.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که او مالک واقعی ملک است، می تواند هر طور که می خواهد با آن رفتار کند
[ترجمه ترگمان] چون او مالک حقیقی ملک است می تواند هر کاری دلش می خواهد با آن بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was judged the rightful heir to the throne.
[ترجمه گوگل] او وارث قانونی تاج و تخت قضاوت شد
[ترجمه ترگمان] او وارث قانونی تاج و تخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being owned or held under a legal or legitimate claim.
مترادف: legal, legitimate, valid
مشابه: authentic, de jure, licit

- The house is part of her rightful inheritance.
[ترجمه گوگل] خانه بخشی از ارث قانونی او است
[ترجمه ترگمان] خونه قسمتی از میراث اونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: just, proper, or right, as a course of action.
مترادف: authorized, just, lawful, proper, right, sanctioned
متضاد: unrightful, wrongful
مشابه: allowable, condign, legit, permissible, valid

- The government's seizure of the weapons was deemed a rightful act.
[ترجمه گوگل] توقیف تسلیحات توسط دولت اقدامی درست تلقی می شد
[ترجمه ترگمان] توقیف این سلاح ها به عنوان یک اقدام قانونی تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rightful decision
تصمیم منصفانه

2. the rightful owner of this house
مالک قانونی این خانه

3. the rightful rank
مقام (یارتبه ی) سزاوار

4. they entered the hall in the rightful order
به ترتیب شایسته وارد تالار شدند.

5. The stolen car was returned to its rightful owner .
[ترجمه گوگل]خودروی مسروقه به صاحب واقعی اش تحویل داده شد
[ترجمه ترگمان]ماشین دزدی به صاحب اصلیش برگشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Who is the rightful owner of this?
[ترجمه گوگل]صاحب واقعی این کیست؟
[ترجمه ترگمان]صاحب اصلیش کیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Every book and ornament was returned to its rightful place when we had finished painting the room.
[ترجمه گوگل]وقتی نقاشی اتاق را تمام کردیم، هر کتاب و زیور به جای درستش برگردانده شد
[ترجمه ترگمان]وقتی نقاشی را تمام کردیم، هر کتاب و زیور به جای واقعی آن برگشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The painting was restored to its rightful owner.
[ترجمه گوگل]این نقاشی به صاحب واقعی خود بازگردانده شد
[ترجمه ترگمان]نقاشی به صاحب اصلیش بازگردانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Amy protested she was being cheated of her rightful share.
[ترجمه گوگل]امی اعتراض کرد که از سهم واقعی خود فریب خورده است
[ترجمه ترگمان]ای می با اعتراض گفت که دارد به سهم خود او را فریب می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The property was adjudged to the rightful owner.
[ترجمه گوگل]ملک به صاحب حق تعلق گرفت
[ترجمه ترگمان]این ملک به مالک حقیقی تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has been restored to his rightful place in the community.
[ترجمه گوگل]او به جایگاه واقعی خود در جامعه بازگردانده شده است
[ترجمه ترگمان]او به جایگاه حقیقی خود در جامعه بازگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has no rightful claim to the title.
[ترجمه گوگل]او ادعای درستی برای این عنوان ندارد
[ترجمه ترگمان]او حق مالکیت خود را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't forget that I am the rightful owner of this house.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که من صاحب حق این خانه هستم
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که من مالک حقیقی این خانه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was cheated out of his rightful inheritance.
[ترجمه گوگل]او از ارث قانونی خود فریب خورد
[ترجمه ترگمان]او از میراث قانونی خود خیانت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He protested he was being cheated of his rightful share.
[ترجمه گوگل]او اعتراض کرد که از سهم حقش تقلب شده است
[ترجمه ترگمان]او به اعتراض گفت که او از سهم خود به او خیانت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حقیقی (صفت)
true, genuine, actual, real, rightful, substantive, regular, intrinsic, unfeigned, veritable

ذیحق (صفت)
right, rightful, beneficiary

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

محق (صفت)
rightful, entitled

مشروع (صفت)
just, rightful, lawful, loyal, legal, legitimate, licit

دارای استحقاق (صفت)
rightful

تخصصی

[حقوق] ذیحق، مشروع، قانونی، صحیح

انگلیسی به انگلیسی

• lawful, legitimate; based on a legitimate claim; equitable, just; appropriate, proper
someone's rightful possession, place, or role is one which they have a legal or moral right to have; a formal word.

پیشنهاد کاربران

به جا
مشروع legitimate
قانونی legal, lawful, licit, by law, by right
واقعی، حقیقی، راستین true, actual, genuine
in other words : the true owner
شایسته، سزاوار deserved
منصفانه، بحق just
مجاز valid
...
[مشاهده متن کامل]

Rightful freedom/ liberty : آزادی مشروع یا آزادی حقیقی؟
Rightful king : پادشاه واقعی، پادشاه قانونی یا پادشاه بحق؟
Rightful inheritance/heir/property: میراث یا دارایی قانونی
Righteous: free from sin

راستین

بپرس