velvet

/ˈvelvət//ˈvelvɪt/

معنی: مخملی
معانی دیگر: مخمل، مخمل نما، مخمل مانند، (روی شاخ تازه ی آهو و غیره) پوست کرکدار، (امریکا - قدیمی - خودمانی) برد، سود خالص، درآمد اضافی، نرم، مخملی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fine fabric made from silk, rayon, or the like, with a soft, fuzzy pile on one side.

(2) تعریف: something that resembles this fabric.

(3) تعریف: the soft covering on the new antlers of a deer or similar animal.
صفت ( adjective )
مشتقات: velvety (adj.)
(1) تعریف: made of, covered with, or clad in velvet; velveted.

(2) تعریف: resembling or suggesting velvet; soft or smooth; velvetlike.
مشابه: soft

جمله های نمونه

1. velvet with long, thick pile
مخملی که پرز آن بلند و انبوه است

2. cut velvet
مخمل پرزکوتاه

3. pile velvet
مخمل پرز بلند

4. a sheared velvet
مخمل که پرز اضافی آن را زده اند

5. handle with velvet gloves
با ملایمت رفتار کردن با،سختگیری نکردن

6. a width of velvet
یک قواره (پارچه ی) مخمل

7. the trunk was padded with velvet
صندوق با مخمل تودوزی شده بود.

8. we mounted his photograph on black velvet
عکس او را روی مخمل سیاه سوار کردیم.

9. a special steam that renews felt and velvet
بخار ویژه ای که نمد و مخمل را احیا می کند

10. The velvet curtains were faded in patches.
[ترجمه مهرسا] پرده های مخمل به هم ریخته بودند و خراب شده بودند
|
[ترجمه گوگل]پرده های مخملی تکه تکه محو شده بودند
[ترجمه ترگمان]پرده های مخملی دیگر به هم ریخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Velvet is not known for its versatility.
[ترجمه گوگل]مخمل به دلیل تطبیق پذیری آن شناخته شده نیست
[ترجمه ترگمان]مخمل به خاطر تنوع آن مشهور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Heavy red velvet curtains hung either side of the huge window.
[ترجمه گوگل]پرده های مخملی قرمز سنگین دو طرف پنجره بزرگ آویزان بود
[ترجمه ترگمان]پرده های مخمل قرمز به دو طرف پنجره بزرگ آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was clad in blue velvet.
[ترجمه گوگل]او مخمل آبی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]لباس مخمل آبی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She liked the heavy drape of velvet.
[ترجمه گوگل]او پرده سنگین مخملی را دوست داشت
[ترجمه ترگمان]از طناب ضخیم مخمل خوشش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The King was enrobed in velvet.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] شاه را جامهٔ مخملی پوشانیدند.
|
[ترجمه گوگل]پادشاه با مخمل پوشانده شده بود
[ترجمه ترگمان]شاه را از مخمل بیرون کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخملی (صفت)
villous, villiform, plushy, pily, velvet, sericeous

تخصصی

[نساجی] پارچه مخمل - مخملی کردن - پارچه با بافت مخمل - مخملی - مخمل نما - نرم

انگلیسی به انگلیسی

• soft plush fabric having a shiny pile and smooth plain underside; something that is velvet-like in texture or appearance (e.g. skin, flower); fur-like layer on deer antlers; (slang) unexpected monetary profit (as from gambling)
soft like velvet, resembling velvet; made of velvet
velvet is soft material with a thick layer of short, cut threads on one side.

پیشنهاد کاربران

بپرس