پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٧)

بازدید
٥,٣٦٠
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سید الشهدا مثال: It was originally supposed to take place in the year 70 AH, but the martyrdom of the Master of the Martyrs and external factors led ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عمیقا 2. شدیدا. به شدت. فوق العاده 3. از ته دل. صمیمانه مثال: she was profoundly scarred by the incident او شدیدا بواسطه ی حادثه داغدار شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

هجری قمری مثال: ” When Imam Hussain was martyred in Muharram in the year 61 AH, this event was postponed. زمانی که امام حسین ( ع ) در محرم سال ۶۱ هج ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. روان شناختی 2. ( مربوط به ) روانشناسی 3. روانی مثال: deep psychological scars زخمهای عمیق روانی و روانشناختی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازه مثال: the scent of freshly cut hay بوی علفِ خشک تازه چیده شده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خم شدن. دولا شدن 2. خمیده شدن 3. خم کردن. دولا کردن 4. خود را کوچک کردن. خود را پایین آوردن 5. خمیدگی. خم. قوز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اهدا کردن. دادن 2. ( حقوقی ) هبه کردن مثال: The philanthropist donated a great deal of money to the university as well as to several charities. . ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مشتریان 2. ارباب رجوع مثال: a select clientele مشتریان خاص و انحصاری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مسابقه ) حریف غایب 2. ( دادگاه ) طرف غایب 3. ( بدهی ) نکول کننده 4. ( تعهد ) قصور کننده. خاطی 5. سرباز خاطی مثال: the seizure of defaulters' pro ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تهویه 2. دستگاه یا وسیله تهویه 3. بیان. ابراز مثال: a ventilation shaft یک دودکش و کانال تهویه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باشگاه گلف 2. چوب گلف مثال: the shaft of a golf club دسته ی یک چوب گلف

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. لنگرگاه. 2. پناه گاه. تکیه گاه مثال: the anchorage where the convoy sheltered لنگرگاهی که کاروان دریایی در آنجا پناه جست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اسکورت کردن. همراهی کردن. بدرقه کردن / 1. کاروان. ستون. 2. کاروان دریایی 3. ستون موتوری 4. اسکورت. محافظ 5. مشایعت. بدرقه. همراهی مثال: the anchor ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امامت مثال: Thus, they pursued the establishment of an Islamic state, which is one of the important aspects of Imamate. بنابراین، آنها {اهل بیت} تشک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٦

1. بازمانده ها. بقایا. تکه پاره ها 2. آت و اشغال ها 3. اوار مثال: firemen discovered a body in the debris آتش نشانها یک جسد را {در میان} آوار پیدا ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ملی گرا. ملی 2. وطن پرست 3. استقلال طلب مثال: The nationalists believe fervently in independence for their country. ملی گراها به شدت به استقلال ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ظهور. بروز 2. جوشش. غلیان 3. افزایش ناگهانی. افزایش بی سابقه مثال: an upsurge in nationalist agitation یک افزایش ناگهانی و بی سابقه در فعالیت ملی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دندان قروچه کردن. دندانهای خود را به هم فشردن 2. عزم خود را جزم کردن. آستین ها را بالا زدن. دامن همت به کمر زدن / 1. شن. ریگ. سنگ ریزه 2. عزم. ارا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برگرداندن. چپ کردن 2. سرنگون کردن. واژگون کردن 3. لغو کردن. باطل کردن 4. برگشتن. چپ شدن مثال: the boat overturned in the heavy seas قایق در موجهای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

زمین کشاورزی. زمین زراعی مثال: the farmland was submerged زمین کشاورزی زیر اب رفته بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ماجراجو. حادثه جو 2. پر دل و جرات. پر شهامت. جسور 3. پر ماجرا. پر مخاطره مثال: adventurous chefs borrow foreign techniques سرآشپزهای ماجراجو و جس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کروم. عنصر کروم مثال: shining chromium tubes لوله های کروم براق

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامناسب مثال: he dropped his unsuitable friends او دوستهای نامناسبش را کنار گذاشت.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف peace be upon them به معنی �سلام الله علیهم� است که بعد از اسم اهل البیت و امامان در حالت جمع بکار می رود مثال: We must speak about the spiritu ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ریاضیات ) قطر 2. خط مورب. خط مایل 3. قطری 4. کج. مایل. اریب. مورب 5. ضربدری مثال: three diagonal slits سه شکاف مورب

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارث ( زن ) مثال: he managed to snare an heiress او موفق شد یک وارث زن را به دام بیندازد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرنده شکار مثال: game birds were snared پرنده های ( مورد نظر برای ) شکار به دام انداخته شده بودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مخرب. مخل مثال: aggressive and disruptive behavior. رفتار پرخاشگرانه و مخرب

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی وقفه مثال: he played the game with unceasing aggression او مسابقه را با حمله و خشونت بی وقفه بازی کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آدم رذل. بی شرف 2. ( به شوخی و دوستانه ) پدر سوخته. حرام زاده. تخم جن / 1. ( حیوان وحشی ) تک زی. جمع گریز 2. تک رو. خود سر 3. غیر مترقبه. ناگهانی. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

خاکه قند مثال: sprinkle the cake with icing sugar خاکه قند را روی کیک بپاش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنجد مثال: sprinkle sesame seeds over the top بذرها و دانه های کنجد را روی بالا بپاش.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ارعاب. 2. تهدید مثال: intimidation stiffened their resolve

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

به زور چاقو. با تهدید چاقو. با نشان دادن چاقو مثال: he raped her at knifepoint مرد با تهدید چاقو به زن تجاوز کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تشنه 2. خشک . بی آب 3. تشنگی آور 4. مشتاق. تشنه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تشنگی 2. عطش. شور. اشتیاق 3. تشنه بودن 4. اشتیاق ( چیزی را ) داشتن. تشنه ( چیزی ) بودن مثال: her raging thirst تشنگی و عطش شدید او

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. گروه ارازل و اوباش. لات و لوت ها. چماق به دست ها 2. جمعیت. ازدحام 3. عوام. خلق الله 4. دار و دسته. بر و بچه ها 5. هجوم بردن. حمله کردن 6. دور ( کس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سوارکارِ ( حرفه ای ) 2. ( برای رسیدن به قدرت و مقام و غیره ) به هر دری زدن. از هر وسیله ای سود جستن مثال: jockey faces quiz over bribes سوارکار حر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( روانشناسی ) شیدا. دیوانه. مانیایی 2. دیوانه وار. جنون آمیز مثال: he tried to quieten manic patients او سعی کرد بیماران شیدا و دیوانه را آرام و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( سیاسی ) مخالف. ناراضی. دگر اندیش مثال: the purge of dissidents تصفیه و پاکسازی ناراضیان و مخالفین

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

قانون شکن. خلاف کار. مجرم مثال: lawbreakers were purged from the army قانون شکنان و مجرمین از ارتش پاک سازی شده بودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزانی. کم ارزشی. پستی مثال: cheap paint soon proclaims its cheapness رنگ ارزان قیمت طولی نمی کشد که کم ارزشی خود را نشان می دهد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنسرو سازی مثال: a new canning process یک روش جدید کنسرو سازی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدون نگرانی. بدون اضطراب. بی خیال 2. بی علاقه. بدون دلبستگی 3. بی ارتباط با. نامربوط به مثال: he made a pretense of being unconcerned او وانمود ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کارگر چاپخانه 2. ( کامپیوتر ) چاپگر مثال: the company manufactures laser printers این شرکت چاپگرهای لیزری تولید می کند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماشین تحریر مثال: a manual typewriter یک ماشین تحریر دستی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قوی 2. ( بو ) بطور زننده ای 3. به شدت. عمیقا مثال: a powerfully masculine man

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ویژگی. خصوصیت. خصلت مثال: a masculine trait یک خصلت و ویژگی مردانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تاکتیکی 2. رزمی. جنگی 3. ( مربوط به ) روش یا نحوه اجرا 4. مصلحتی 5. ماهرانه مثال: they played with tactical mastery آنها با برتری ماهرانه ای بازی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جمعیت 2. جمع شدن. ازدحام کردن 3. ( از جمعیت ) پر کردن مثال: merry throngs of students جمعیت های شاد از دانش آموزان.