پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)

بازدید
٦,٩٤٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. یک ششم 2. ششمی. شماره شش 3. ششمین. ششم مثال: a survey placed the company sixth یک برسی و براورد شرکت را {در رتبه} ششم قرار داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. آهسته. یواش 2. به اهستگی. به آرامی 3. به تدریج. کم کم. آرام ارام مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. ص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گِرداله. تخته سنگ مثال: boulders made progress difficult تخته سنگها پیشروی را سخت کردند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فراصوت 2. فراصوتی 3. ( مربوط به ) سونوگرافی مثال: pulses of ultrasound تکانه های فراصوتی تکانه های {مربوط به} سونوگرافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ( کشتی ) شکستگی. خرد شدگی. توفان زدگی 2. کشتی شکسته. کشتی توفان زده 3. ( اتومبیل ) آهن پاره. آهن مچاله 4. ( ساختمان ) ویرانه. خرابه. 5. ( امید. نق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. رهن گذاشتن 2. وام مسکن 3. رهن 4. مبلغ رهن مثال: the redemption of the mortgage فک رهن / از گرو در آوردن رهن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( هزینه ) رسید. سند 2. حواله 3. بن. ژتون. کوپن مثال: the redemption of credit vouchers

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ساکسون 2. ( مربوط به ) ساکسون ها. ساکسونی. ساکسون مثال: the name refers to a Saxon village این اسم به یک روستای {نژاد} ساکسون اشاره دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیمه گر مثال: the matter has been referred to my insurers کالا برای بیمه گرهای من فرستاده شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کتاب شناسی 2. کتاب نامه مثال: references are given in the bibliography منابع در {قسمت} کتابشناسی/کتاب نامه ارائه شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. نشریه 2. روزنامه 3. مجله 4. یادداشت روزانه 6. ( دفتر ) خاطرات 7. ( حسابداری ) دفتر روزانه 8. سرمحور. یاتاقان گرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. اصل. اصیل. حقیقی. واقعی 2. راست. درست. صادق 3. شریف مثال: they left with genuine regret آنها با تاثر واقعی {اینجا را} ترک کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از لحاظ اقتصادی 2. با صرفه جویی 3. موجز. بطور موجز مثال: an economically backward country یک کشور از لحاظ اقتصادی عقب مانده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حسن تفاهم. رابطه نزدیک مثال: many critics remarked on their rapport بسیاری از منتقدین بر روی حسن تفاهم و رابطه نزدیک شان اظهار نظر کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بی چون و چرا. تردیدناپذیر. مطلق 2. کورکورانه. چشم بسته مثال: unquestioning obedience is required درخواست اطاعت و فرمانبرداری بی چون و چرا و مطلق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) مامایی مثال: the resident registrar in obstetrics یک پزشکِ متخصصِ ماماییِ مقیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. لَ له. دایه 2. ننه. ننه جون. مثال: His family decided to employ the redoubtable nanny who was going to look after you. خانواده اش تصمیم گرفتند ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پارچه ی حوله ای مثال: a toweling robe یک جامه ی بلند {از جنس} پارچه ی حوله ای یک حوله ی سرتاپایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشیشی. ( مربوط به ) کشیشان مثال: priestly robes لباس رسمی ( مربوط به ) کشیشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. رنگارنگ 2. شاد. پر هیجان. پرشور. شورانگیز 3. دیدنی. تماشایی 4. درخشان. روشن مثال: they lit some colorful rockets آنها چند تا فشفشه ی رنگارنگ روشن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تغییر مسیر . تغییر جهت 2. انحراف 3. سرگرمی. وسیله تفریح 4. موجب حواس پرتی. مایه جلب توجه 5. اقدام انحرافی. عمل انحرافی 6. ( نظامی ) عملیات انحرافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بی شرمی. وقاحت 2. غرور. تکبر. ادعا مثال: such a declaration savored of immodesty یک چنین اظهار و بیانی بر بی شرمی و وقاحت دلالت می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. قافیه 2. سجع 3. شعر 4. قافیه ساختن 5. هم قافیه شدن. هم قافیه بودن مثال: the sonnet's rhyme scheme آرایشِ قافیه ی غزل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the sonnet's rhyme scheme آرایشِ قافیه ی غزل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

با خشونت. با سخت گیری. با سختی. با بی رحمی. با تندی مثال: they tax foreign companies more harshly آنها با سختگیری بیشتری {برای} کمپانی های خارجی ما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوگرایی. مدرنیسم مثال: a reaction against modernism یک واکنش علیه مدرنیسم و نوگرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طرف بحث. طرف دعوا مثال: the reconciliation of the disputants آشتی و توافق طرفین دعوا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. بنیادی. اساسی 2. جدی. حاد. شدید. سخت مثال: they had to reconcile themselves to drastic losses آنها مجبور شده بودند خودشان را با زیانها و خسارتهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشورتی. مشاوره ای مثال: the advisory group's recommendations پیشنهادهای گروه مشورتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: psychotherapists who are recognized رواندرمانگر هایی که شناخته شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فناپذیری. میرندگی 2. ( میزان ) مرگ و میر 3. ( بصورت جمع ) تلفات مثال: mortality is related to unemployment levels میزان مرگ و میر به ترازهای بیکار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( پیامد و غیره ) ناخواسته مثال: an unintended slight یک بی اعتنایی و تحقیر ناخواسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: a monster carp یک ماهی کپور عظیم الجثه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. افسانه ای. اساطیری 2. مشهور. سرشناس مثال: legendary sea monsters هیولاهای افسانه ای و اساطیری دریا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دوشیزه وار. دخترانه 2. ملیح. لطیف. ظریف مثال: her maidenly modesty حجب و حیای دخترانه ی او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. آرزو. امید. ارمان 2. مکیدن. مکش 3. ( زبان شناسی ) دمِش 4. استنشاق مثال: the modesty of his aspirations اعتدال و میانه روی در آرزوهایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخمل مثال: the nap of the velvet پرزِ مخمل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرتراشیده. اسکین هد. ( جوانانی در بریتانیا که سر خود را می تراشند و شلوار تنگ و چکمه می پوشند و اهل درگیری و خشونت اند ) مثال: a gang of skinheads m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پاندا: مثال: pandas rarely mate in captivity پانداها به ندرت در قفس جفتگیری می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. یاخته ای. سلولی 2. خانه خانه. سوراخ سوراخ. منفذ دار مثال: the cellular make - up of plants ساختار سلولی گیاهان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خمره. خم مثال: a vat of liquid یک خمره {حاوی} مایع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی روح. ملال آور. مرده. خسته کننده مثال: a limp and lackluster speech یک سخنرانی بی حال و خسته کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. توصیف. وصف. تصویر 2. ایفای نقش. نقش. 3. نمایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غضب. غیظ. خشم مثال: the ire in her face was barely leashed خشم و غضب در صورتش به سختی مهار شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نطق اتشین مثال: he launched into a tirade او یک نطق آتشین را آغاز کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مغرض. خبیث. بد ذات 2. مغرضانه. ناشی از سوء نیت مثال: it was not in Daisy's nature to be bitchy در ذات دیزی نبود که خبیث و بدذات باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کنتور 2. متر 3. ( شعر ) وزن 4. ( در ترکیب ) – سنج. – شمار مثالل: the needle on the meter عقربه و شاخصِ روی کنتور Give me the meter. متر را بده ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. از طریقِ. از راهِ 2. بوسیله ی. توسطِ مثال: the virus is transmitted via needles ویروس ها از طریق سوزن سورنگ منتقل شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. حمایت مالی. پشتیبانی مالی. تامین هزینه 2. حمایت مثال: sponsorship is a form of advertising حمایت مالی گونه ای از تبلیغ است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردم شهر. اهالی شهر مثال: Townsfolk observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.