پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٧)
سید الشهدا مثال: It was originally supposed to take place in the year 70 AH, but the martyrdom of the Master of the Martyrs and external factors led ...
1. عمیقا 2. شدیدا. به شدت. فوق العاده 3. از ته دل. صمیمانه مثال: she was profoundly scarred by the incident او شدیدا بواسطه ی حادثه داغدار شده بود.
هجری قمری مثال: ” When Imam Hussain was martyred in Muharram in the year 61 AH, this event was postponed. زمانی که امام حسین ( ع ) در محرم سال ۶۱ هج ...
1. روان شناختی 2. ( مربوط به ) روانشناسی 3. روانی مثال: deep psychological scars زخمهای عمیق روانی و روانشناختی
تازه مثال: the scent of freshly cut hay بوی علفِ خشک تازه چیده شده
1. خم شدن. دولا شدن 2. خمیده شدن 3. خم کردن. دولا کردن 4. خود را کوچک کردن. خود را پایین آوردن 5. خمیدگی. خم. قوز
1. اهدا کردن. دادن 2. ( حقوقی ) هبه کردن مثال: The philanthropist donated a great deal of money to the university as well as to several charities. . ...
1. مشتریان 2. ارباب رجوع مثال: a select clientele مشتریان خاص و انحصاری
1. ( مسابقه ) حریف غایب 2. ( دادگاه ) طرف غایب 3. ( بدهی ) نکول کننده 4. ( تعهد ) قصور کننده. خاطی 5. سرباز خاطی مثال: the seizure of defaulters' pro ...
1. تهویه 2. دستگاه یا وسیله تهویه 3. بیان. ابراز مثال: a ventilation shaft یک دودکش و کانال تهویه
1. باشگاه گلف 2. چوب گلف مثال: the shaft of a golf club دسته ی یک چوب گلف
1. لنگرگاه. 2. پناه گاه. تکیه گاه مثال: the anchorage where the convoy sheltered لنگرگاهی که کاروان دریایی در آنجا پناه جست.
1. اسکورت کردن. همراهی کردن. بدرقه کردن / 1. کاروان. ستون. 2. کاروان دریایی 3. ستون موتوری 4. اسکورت. محافظ 5. مشایعت. بدرقه. همراهی مثال: the anchor ...
امامت مثال: Thus, they pursued the establishment of an Islamic state, which is one of the important aspects of Imamate. بنابراین، آنها {اهل بیت} تشک ...
1. بازمانده ها. بقایا. تکه پاره ها 2. آت و اشغال ها 3. اوار مثال: firemen discovered a body in the debris آتش نشانها یک جسد را {در میان} آوار پیدا ک ...
1. ملی گرا. ملی 2. وطن پرست 3. استقلال طلب مثال: The nationalists believe fervently in independence for their country. ملی گراها به شدت به استقلال ک ...
1. ظهور. بروز 2. جوشش. غلیان 3. افزایش ناگهانی. افزایش بی سابقه مثال: an upsurge in nationalist agitation یک افزایش ناگهانی و بی سابقه در فعالیت ملی ...
1. دندان قروچه کردن. دندانهای خود را به هم فشردن 2. عزم خود را جزم کردن. آستین ها را بالا زدن. دامن همت به کمر زدن / 1. شن. ریگ. سنگ ریزه 2. عزم. ارا ...
1. برگرداندن. چپ کردن 2. سرنگون کردن. واژگون کردن 3. لغو کردن. باطل کردن 4. برگشتن. چپ شدن مثال: the boat overturned in the heavy seas قایق در موجهای ...
زمین کشاورزی. زمین زراعی مثال: the farmland was submerged زمین کشاورزی زیر اب رفته بود.
1. ماجراجو. حادثه جو 2. پر دل و جرات. پر شهامت. جسور 3. پر ماجرا. پر مخاطره مثال: adventurous chefs borrow foreign techniques سرآشپزهای ماجراجو و جس ...
کروم. عنصر کروم مثال: shining chromium tubes لوله های کروم براق
نامناسب مثال: he dropped his unsuitable friends او دوستهای نامناسبش را کنار گذاشت.
مخفف peace be upon them به معنی �سلام الله علیهم� است که بعد از اسم اهل البیت و امامان در حالت جمع بکار می رود مثال: We must speak about the spiritu ...
1. ( ریاضیات ) قطر 2. خط مورب. خط مایل 3. قطری 4. کج. مایل. اریب. مورب 5. ضربدری مثال: three diagonal slits سه شکاف مورب
وارث ( زن ) مثال: he managed to snare an heiress او موفق شد یک وارث زن را به دام بیندازد.
پرنده شکار مثال: game birds were snared پرنده های ( مورد نظر برای ) شکار به دام انداخته شده بودند.
مخرب. مخل مثال: aggressive and disruptive behavior. رفتار پرخاشگرانه و مخرب
بی وقفه مثال: he played the game with unceasing aggression او مسابقه را با حمله و خشونت بی وقفه بازی کرد.
1. آدم رذل. بی شرف 2. ( به شوخی و دوستانه ) پدر سوخته. حرام زاده. تخم جن / 1. ( حیوان وحشی ) تک زی. جمع گریز 2. تک رو. خود سر 3. غیر مترقبه. ناگهانی. ...
خاکه قند مثال: sprinkle the cake with icing sugar خاکه قند را روی کیک بپاش
کنجد مثال: sprinkle sesame seeds over the top بذرها و دانه های کنجد را روی بالا بپاش.
1. ارعاب. 2. تهدید مثال: intimidation stiffened their resolve
به زور چاقو. با تهدید چاقو. با نشان دادن چاقو مثال: he raped her at knifepoint مرد با تهدید چاقو به زن تجاوز کرد.
1. تشنه 2. خشک . بی آب 3. تشنگی آور 4. مشتاق. تشنه
1. تشنگی 2. عطش. شور. اشتیاق 3. تشنه بودن 4. اشتیاق ( چیزی را ) داشتن. تشنه ( چیزی ) بودن مثال: her raging thirst تشنگی و عطش شدید او
1. گروه ارازل و اوباش. لات و لوت ها. چماق به دست ها 2. جمعیت. ازدحام 3. عوام. خلق الله 4. دار و دسته. بر و بچه ها 5. هجوم بردن. حمله کردن 6. دور ( کس ...
1. سوارکارِ ( حرفه ای ) 2. ( برای رسیدن به قدرت و مقام و غیره ) به هر دری زدن. از هر وسیله ای سود جستن مثال: jockey faces quiz over bribes سوارکار حر ...
1. ( روانشناسی ) شیدا. دیوانه. مانیایی 2. دیوانه وار. جنون آمیز مثال: he tried to quieten manic patients او سعی کرد بیماران شیدا و دیوانه را آرام و ...
( سیاسی ) مخالف. ناراضی. دگر اندیش مثال: the purge of dissidents تصفیه و پاکسازی ناراضیان و مخالفین
قانون شکن. خلاف کار. مجرم مثال: lawbreakers were purged from the army قانون شکنان و مجرمین از ارتش پاک سازی شده بودند.
ارزانی. کم ارزشی. پستی مثال: cheap paint soon proclaims its cheapness رنگ ارزان قیمت طولی نمی کشد که کم ارزشی خود را نشان می دهد.
کنسرو سازی مثال: a new canning process یک روش جدید کنسرو سازی.
1. بدون نگرانی. بدون اضطراب. بی خیال 2. بی علاقه. بدون دلبستگی 3. بی ارتباط با. نامربوط به مثال: he made a pretense of being unconcerned او وانمود ...
1. کارگر چاپخانه 2. ( کامپیوتر ) چاپگر مثال: the company manufactures laser printers این شرکت چاپگرهای لیزری تولید می کند.
ماشین تحریر مثال: a manual typewriter یک ماشین تحریر دستی
1. قوی 2. ( بو ) بطور زننده ای 3. به شدت. عمیقا مثال: a powerfully masculine man
ویژگی. خصوصیت. خصلت مثال: a masculine trait یک خصلت و ویژگی مردانه
1. تاکتیکی 2. رزمی. جنگی 3. ( مربوط به ) روش یا نحوه اجرا 4. مصلحتی 5. ماهرانه مثال: they played with tactical mastery آنها با برتری ماهرانه ای بازی ...
1. جمعیت 2. جمع شدن. ازدحام کردن 3. ( از جمعیت ) پر کردن مثال: merry throngs of students جمعیت های شاد از دانش آموزان.