پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)

بازدید
٥,٣٤٣
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چمن 2. تکه یا قطعه چمن 3. مسابقه اسب دوانی 4. پیست اسب دوانی 5. قلمرو. سرزمین. ناحیه. منطقه 6. چمن کاری کردن مثال: a flock of sheep were cropping ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سوار. سوارکار 2. الحاقیه 3. تبصره 4. شرح. توضیح. توصیه مثال: a rider's crop یک تازیانه ی سوارکار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( زمین ) غرق اب. خیسِ آب. سیراب 2. ( قایق و غیره ) اب گرفته. پر از آب مثال: a waterlogged course یک زمین بازی خیس ِ آب

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزشگاه. استادیوم مثال: the company contracted to rebuild the stadium شرکت قرارداد بست استادیوم را از نو بسازد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. از نو ساختن 2. مرمت کردن. 3. تعمیر کردن مثال: the company contracted to rebuild the stadium شرکت قرارداد بست استادیوم را از نو بسازد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انتشارات. حرفه انتشارات. کار نشر 2. انتشاراتی مثال: a publishing concern یک شرکت انتشاراتی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سازماندهی کردن مثال: The situation deteriorated to the point where Mohammad Reza Pahlavi had to appeal to the US and the British to orchestrate a cou ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

تا جایی که مثال: The situation deteriorated to the point where Mohammad Reza Pahlavi had to appeal to the US and the British to orchestrate a coup d' ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٩

1. برای 2. به منظور. به خاطرِ . به علتِ 3. مالِ. متعلق به 4. به مقصدِ. عازمِ 5. به سوی. به طرف 6. به جای. در عوضِ 7. از طرفِ 8. در ازایِ. در مقابلِ 9 ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: When one listens to the opinions of various people from different walks of life, one is amazed by the abundance of new ideas, new thoughts, an ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٦

1. تراشیدن. زدودن 2. خراشیدن. خط انداختن 3. مالیدن. تماس پیدا کردن 4. جمع و جور کردن. به زحمت فراهم کردن 5. جیرجیر صدا کردن / 1. تراش 2. خراش. خراشید ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. متعصب. افراطی. جزمی. متحجر 2. تعصب امیز. توام با تعصب 3. پر و پا قرص مثال: the show soon gathered a fanatical following

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: knick - knacks she had gathered over the years خرت و پرت ها و زلم زیمبو هایی که او در طول سالها جمع آوری کرده بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موقتا. بطور موقت مثال: Several of the airline's planes are temporarily out of commission and undergoing safety checks. هواپیماهای چندین شرکت هواپیما ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

اشک / 1. پاره کردن. دریدن. جر دادن 2. پاره پاره کردن 3. در هم کوبیدن. خراب کردن 4. دل کندن. بریدن 5. از هم گسیختن 6. کندن. ور آوردن 7. پاره شدن. جر خ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ویدئو 2. فیلم ویدئویی. نوار ویدئویی 3. روی نوار ویدئو ضبط کردن. نوار ویدئویی گرفتن از. فیلمبرداری کردن از

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تنظیم. میزان 2. سازگاری. انطباق 3. تعدیل. اصلاح. تغییر 4. وسیله تنظیم مثال: we want to ease their adjustment ما می خواهیم سازگاری و انطباق آنها را ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شلیک. صدای شلیک 2. رگبار گلوله

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. احمق 2. احمقانه 3. بی پروا. بی ملاحظه. 4. عجولانه. نسنجیده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مهمان ناخوانده 2. تماشاچی بدون بلیط مثال: I think I am a gatecrasher here. من فکر کنم اینجا یک مهمان ناخوانده ام.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: This is my next recommendation, which is addressed to all those who are active in political, social, and electoral fields, and the like. این ت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جویای نام. جویای جاه و مقام

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کار اسان. آب خوردن 2. آدم ضعیف 3. هالو

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آیه یاس 2. آیینه دق

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) شرکت 2. متحد. یکپارچه. واحد 3. مشترک. جمعی. گروهی مثال: corporate freedom is bounded by law آزادی جمعی و گروهی بوسیله قانون محدود شده ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نگهداشتن 2. حفظ کردن 3. باقی ماندن. ماندن 4. بودن 5. داشتن 6. نگهداری کردن 7. گرفتن. 8. معطل کردن 9. محترم شمردن. رعایت کردن. مراعات کردن 10 ادامه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آرایشگاه. سالن آرایش 2. سالن. سالن پذیرایی 3. تالار نمایش. نمایشگاه 4. محفل

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سالن 2. میکده. بار. مشروب فروشی ( بیشتر در عهد غرب وسترن ) 3. اتومبیل چهار در

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دکه. باجه. کیوسک 2. باجه تلفن. تلفن عمومی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. برق. صاعقه. آذرخش 2. برقی. برق آسا. فوری مثال: Or that of a rainstorm from the sky wherein is darkness, thunder, and lightning, they put their fin ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

صف اعتصابیون. صف پیش قراولان اعتصاب مثال: picket lines blocked access to the factory صفوف اعتصابیون جلوی ورود به کارخانه را گرفتند. صفوف اعتصابیون ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( کشورهای ) جهان سوم مثال: a block to Third World development یک سد و مانع برای پیشرفت ( کشورهای ) جهان سوم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رشته کوه. سلسله جبال مثال: This is the highest mountain range in the planet earth. این مرتفع ترین رشته کوه در سیاره زمین است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Do you want to reach that high sand - dune? تو می خواهی به آن تپه شنی بلند برسی؟

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ضمانت شده. 2. مسلم. محرز. قطعی مثال: The only strategy that guaranteed to fail is not taking risks. تنها راهبرد ضمانت شده برای شکست، ریسک نکردن ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازنده مثال: Failure defeats losers. Failure inspires winners. شکست ، مغلوب کننده بازنده هاست. شکست ، الهام بخش برنده هاست .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The food was unsalted. غذا بی نمک بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شربت مانند ( =شیرین یا غلیظ ) 2. سوزناک. پر سوز و گداز. احساساتی مثال: Heat the liquid until it is thick and syrupy. مایع را تا وقتی که غلیظ و شر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٦

۱. با تجربه. کارکشته. کهنه کار ۲. ادویه دار شده. چاشنی زده شده مثال: He is a seasoned soldier. او یک سرباز باتجربه و کارکشته است. Toss the meat in ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خوشمزه. خوش طعم. مطبوع 2. خوش نمک 3. تند 4. خوشایند. پسندیده. دلچسب مثال: What’s in the pastry? Is it sweet or savory? چی توی نان شیرینی است؟ شیر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در ترکیب ) با طعمِ / طعم دار شده مثال: lemon - flavored sweets/candy شیرینی و ابنبات هایی با طعم ِ لیمو

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکلاتی مثال: A warm chocolatey dessert is a great addition to any menu. یک دسر شکلاتی گرم یک افزوده عالی برای هر منوی غذایی است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: this stylistic development provides a balance to the rest of the work این توسعه و پیشرفت شیوه مند یک هماهنگی را برای باقی کار تامین می کند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

an archer's bow یک کمان ِ تیرانداز

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. بند 2. پیوند. بستگی. رابطه 3. قید و بند 4. ( مسابقه ) نتیجه مساوی 5. ( موسیقی ) خط اتحاد یا اتصال 6. کراوات / 1. بستن. به هم بستن 2. گره فوکولی زد ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشخدمت مثال: a footman bowed her in یک پیشخدمت او را با تعظیم به داخل ( راهنمایی کرد )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سالی دو بار. دو بار در سال. نیم سالانه مثال: a biannual meeting یک نشست نیم سالانه {نشستی که دوبار در سال برگزار می شود}

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوساله 2. دو سالانه. بی ینال 3. هر دو سال یکبار 4. گیاه دو ساله مثال: a biennial convention یک کنگره و گردهمایی دو سالانه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هزاره 2. هزاره سلطنت مسیح 3. عصر سعادت. دوران طلایی مثال: This happened in the second millennium این در هزاره دوم اتفاق افتاد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مصمم. مصممانه. قاطعانه 2. آشکارا. بدون تردید. مسلما 3. کاملا