dough

/ˈdoʊ//dəʊ/

معنی: خمیر، پول، خمیره
معانی دیگر: (در پختن نان وغیره) خمیر، (خودمانی) پول، فلوس، پول و پله، اسکن، مایه، هرچیز خمیر مانند

جمله های نمونه

1. dough is made of flour and water
خمیر از آرد و آب ساخته می شود.

2. bread dough rises
خمیر نان ورمی آید.

3. leave the dough to prove for an hour
یک ساعت صبر کن تا خمیر ور بیاید.

4. let the dough sour a little
بگذار خمیر کمی ترش شود.

5. place the dough on a floured board
خمیر را روی تخته ای که آردمالی شده است بگذارید.

6. roll the dough as flat as you can
تامی توانی خمیر را (با غلتک) پهن کن.

7. to work dough
خمیر را مالیدن (به عمل آوردن)

8. a lump of dough
یک چونه خمیر

9. yeast for leavening dough
مایه برای ور آوردن خمیر

10. the cook kneaded the dough
نانوا خمیر را مالید.

11. the women patted up the dough and he baked the bread
زن ها خمیر را پهن می کردند و او نان می پخت.

12. fold the egg whites into the dough
سفیده های تخم مرغ را آهسته با خمیر مخلوط کنید.

13. her father makes a lot of dough
پدرش درآمد کلانی دارد (خوب پول در می آورد).

14. mix flour and water and make dough
آرد را با آب بیامیزید و خمیر درست کنید.

15. with a flat spoon, he slicked up the surface of the dough
با یک قاشق پهن سطح خمیر را صاف کرد.

16. She kneaded the dough and left it to rise.
[ترجمه محسن برازنده] خمیر را ورز داد و گذاشت تا وَر بیاید.
|
[ترجمه گوگل]خمیر را ورز داد و گذاشت تا ور بیاید
[ترجمه ترگمان]خمیر را خمیر کرد و گذاشت تا بلند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Roll the dough into balls and flatten slightly.
[ترجمه محسن برازنده] خمیر را چونه بگیرید و سپس به آرامی پهن کنید
|
[ترجمه گوگل]خمیر را به شکل گلوله درآورید و کمی صاف کنید
[ترجمه ترگمان]خمیر را به توپ بریزید و کمی صاف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She rolled the dough out very thin.
[ترجمه فرشاد] او خمیر را بسیار نازک باز کرده بود
|
[ترجمه گوگل]خمیر را خیلی نازک پهن کرد
[ترجمه ترگمان]خمیر را خیلی لاغر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A baker is kneading a dough.
[ترجمه محسن برازنده] یک نانوا خمیر را ورز می دهد.
|
[ترجمه گوگل]نانوا در حال ورز دادن خمیر است
[ترجمه ترگمان]یک نانوا خمیر را خمیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Wait until the dough doubles in volume before kneading it again.
[ترجمه محسن برازنده] قبل از ورز دادن دوباره ، صبر کنید حجم خمیر دو برابر شود.
|
[ترجمه گوگل]صبر کنید تا حجم خمیر دو برابر شود و دوباره آن را ورز دهید
[ترجمه ترگمان]صبر کنید تا خمیر در حجم قبل از گرفتن دوباره آن دو برابر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She was kneading a lumpen mass of dough.
[ترجمه محسن برازنده] او یک چونه خمیر را ورز داد.
|
[ترجمه گوگل]او در حال ورز دادن یک توده خمیر بود
[ترجمه ترگمان]داشت خمیر lumpen رو ماساژ می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Roll out the dough into one large circle.
[ترجمه گوگل]خمیر را به شکل یک دایره بزرگ باز کنید
[ترجمه ترگمان]خمیر را در یک دایره بزرگ پخش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Pizza dough should be rolled thinly.
[ترجمه فرشاد] خمیر پیتزا باید نازک باز. شده باشد
|
[ترجمه گوگل]خمیر پیتزا باید نازک رول شود
[ترجمه ترگمان]پیتزا باید پخش بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خمیر (اسم)
paste, batter, dough, duff, unguent

پول (اسم)
handsel, deposit, shiner, money, dough, specie, rhino, payment, fee, currency, purse, denomination, riches, lucre, gold, lolly, moolah, remittance, pelf, wampum

خمیره (اسم)
nature, essence, mettle, dough

تخصصی

[نساجی] خمیر

انگلیسی به انگلیسی

• mass of flour or meal combined with other ingredients (generally baked); soft mass resembling dough; money (slang)
dough is a mixture, mainly of flour and water, which can be cooked to make bread, pastry, or biscuits.

پیشنهاد کاربران

money, bread, cash, chips, coin, currency, greenbacks, jack, legal tender, scratch خمیر، پول نقد، سکه، ارز، نان، قانونی،
دستمایه؛ سرمایه؛ نقدینگی؛ توان مادی؛ قدرت مالی
Example 👇
GITTES: I'll tell you the unwritten law, you dumb son of a bitch, you gotta be rich to kill somebody, anybody and get away with it. You think you got that kind of dough; you think you got that kind of class?
...
[مشاهده متن کامل]

* Chinatown - Screenplay: Robert Towne. Director: Roman Polanski
گیتس: مردک عوضی گنگ، من قانون نانوشته ای رو بهت می گم. اگه بخوای از شرِّ کسی راحت بشی و بکشیش، باید پولدار باشی. فکر می کنی کلاس این کار و قدرت مالیش رو داری؟
* گفتگوی انتخابی: از فیلمنامه ی فیلم #محله چینی ها#
فیلمنامه: رابرت تاون — کارگردان: رومن پولانسکی

dough
مایه تیله
چونه خمیر
sourdough : خمیر ترش
Dough is also a slang term for money, especially a large amount of money.
اصطلاحی عامیانه برای پول، مخصوصاً مقدار زیادی پول.
He says he can make a lot of dough day trading.
I don't want to work but I need the dough.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dough
مایه ، پول . . تو زبان غیر رسمی ازش استفاده مشه
My cake is dough
دستم نمک نداره
A mixture of flour and 💧
noun
1 [count, noncount] : a mixture of flour, water, and other ingredients that is baked to make bread, cookies, etc.
2 [noncount] informal : money
◀️I don't have much dough.
۱. خمیر ( معمولا متشکل از آرد و آب که برای پخت نان، کلوچه، بیسکویت، . . . بکار میره )
۲. مایه تیلون
she /he is on the dough
روی پول غلت می زند. مایه تیله ( عامیانه ) زیاد دارد.
شالوده
در اصطلاح "پول" هم به کار میره
making a lot of dough
پول زیاد در اوردن
خمیر , مایه ( مایه عامیانه پول )
خمیر
Biscuit dough
خمیر بیسکویت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس