symbolic

/ˌsɪmˈbɑːlɪk//sɪmˈbɒlɪk/

معنی: رمزی، کنایهای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی
معانی دیگر: سمبولیک، اختصاری، کنایه ای
symbolic(al)
رمزی، دال، نشان دهنده، رابطه نحوی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: symbolically (adv.)
(1) تعریف: of, relating to, or represented by a symbol.

- The game of baseball has symbolic importance in America.
[ترجمه گوگل] بازی بیسبال در آمریکا اهمیت نمادین دارد
[ترجمه ترگمان] بازی بیسبال از اهمیت ویژه ای در آمریکا برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Drinking rice wine has a symbolic meaning in a Japanese wedding ceremony.
[ترجمه گوگل] نوشیدن شراب برنج در مراسم عروسی ژاپنی معنایی نمادین دارد
[ترجمه ترگمان] نوشیدن شراب برنج معنای نمادین در یک مراسم عروسی ژاپنی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: acting as a symbol (often fol. by of).

- Purple is said to be symbolic of passion.
[ترجمه گوگل] گفته می شود بنفش نمادی از شور و اشتیاق است
[ترجمه ترگمان] گفته می شود بنفش نماد عشق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: marked by the use of symbols.

- Her writing is highly symbolic.
[ترجمه گوگل] نوشته او به شدت نمادین است
[ترجمه ترگمان] نویسندگی او بسیار نمادین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this poem is a symbolic representation of hell
این شعر تصویری نمادین از جهنم است.

2. The protest was a symbolic gesture of anger at official policy.
[ترجمه گوگل]این اعتراض یک ژست نمادین خشم نسبت به سیاست رسمی بود
[ترجمه ترگمان]این اعتراض نشانه ای نمادین از عصبانیت در سیاست رسمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Christian ceremony of baptism is a symbolic act.
[ترجمه گوگل]مراسم تعمید مسیحی یک عمل نمادین است
[ترجمه ترگمان]مراسم تعمید مسیحیت یک عمل سمبلیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is symbolic of the fighting spirit of modern womanhood.
[ترجمه گوگل]این نمادی از روح مبارزاتی زنانه مدرن است
[ترجمه ترگمان]آن سمبل روحیه مبارزه با زنانگی مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A lot of Latin-American officials are stressing the symbolic importance of the trip.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مقامات آمریکای لاتین بر اهمیت نمادین این سفر تاکید می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مقامات لاتین - آمریکایی بر اهمیت نمادین سفر تاکید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The case became symbolic of US racial tension.
[ترجمه گوگل]این پرونده به نماد تنش نژادی ایالات متحده تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]این پرونده سمبلی از تنش نژادی ایالات متحده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The move today was largely symbolic.
[ترجمه گوگل]حرکت امروز تا حد زیادی نمادین بود
[ترجمه ترگمان]این حرکت امروز عمدتا نمادین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The clock in the painting is a symbolic representation of the passage of time.
[ترجمه گوگل]ساعت در نقاشی نمادی از گذر زمان است
[ترجمه ترگمان]ساعت نقاشی یک نمایش نمادین از گذر زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He shook his fist in a symbolic gesture of defiance.
[ترجمه گوگل]او مشت خود را به نشانه اعتراض نمادین تکان داد
[ترجمه ترگمان]مشت خود را با حرکت نمادین تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yellow clothes are worn as symbolic of spring.
[ترجمه گوگل]لباس های زرد به عنوان نماد بهار پوشیده می شوند
[ترجمه ترگمان]لباس های زرد رنگ بهار می پوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ceremony has great symbolic significance.
[ترجمه گوگل]این مراسم اهمیت نمادین زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]این مراسم دارای اهمیت نمادین بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The President's visit is loaded with symbolic significance.
[ترجمه گوگل]سفر رئیس جمهور دارای اهمیت نمادین است
[ترجمه ترگمان]دیدار رئیس جمهور با اهمیت نمادین بار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new regulations are largely symbolic .
[ترجمه گوگل]مقررات جدید تا حد زیادی نمادین هستند
[ترجمه ترگمان]مقررات جدید تا حد زیادی نمادین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Today's fighting is symbolic of the chaos which the country is facing.
[ترجمه گوگل]جنگ امروز نمادی از هرج و مرج است که کشور با آن مواجه است
[ترجمه ترگمان]مبارزه امروز سمبل هرج و مرجی است که کشور با آن مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Each element of the ceremony has a symbolic meaning .
[ترجمه گوگل]هر یک از عناصر مراسم یک معنای نمادین دارد
[ترجمه ترگمان]هر عنصر از این مراسم معنای نمادین دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رمزی (صفت)
secret, mystic, allegorical, figurative, coded, symbolic, encoded, cryptic, esoteric, undercover, backstairs, furtive, occult, emblematic, runic

کنایه ای (صفت)
allegorical, figurative, symbolic

حاکی (صفت)
expressive, symbolic, redolent, indicative, stating, emblematic, symptomatic, illative

دال بر (صفت)
symbolic, indicative

علامت دار (صفت)
symbolic, marked, signed

نشان دار (صفت)
symbolic, marked

نمادین (صفت)
symbolic

نمادی (صفت)
symbolic

تخصصی

[برق و الکترونیک] نمادی، نمادین
[نساجی] سمبولیک - نمادی - نمونه
[ریاضیات] رمزی، نمادی، اختصاری، نمادین

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a symbol; characterized by the use of symbols; representative, allegorical, figurative
a thing that is symbolic of someone or something is regarded as being a symbol which represents them.
symbolic is also used to describe things involving or relating to symbols.
if you describe an event, procedure, or action as symbolic, you mean that it happens because people expect and want it to happen, although it has very little practical effect.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : symbolize
✅️ اسم ( noun ) : symbol / symbolism / symbolist / symbolization
✅️ صفت ( adjective ) : symbolic / symbolist
✅️ قید ( adverb ) : symbolically
نمادگونه، نمادین، نمادگر
symbolic ( adj ) = نمادین، سمبولیک، نماد، نشانه، نمونه، مظهر، نمایانگر
examples:
1 - He shook his fist in a symbolic gesture of defiance.
او مشتش را با نماد ژست دفاعی تکان داد.
2 - The dove is symbolic of peace.
...
[مشاهده متن کامل]

کبوتر سمبل صلح است.
3 - The skull at the bottom of the picture is symbolic of death.
جمجمه پایین تصویر نشانه ی مرگ است.
4 - Five hundred troops were sent in, more as a symbolic gesture than as a real threat.
پانصد نیرو بیشتر به عنوان یک حرکت نمادین تا یک تهدید واقعی به آنجا فرستاده شدند.
5 - Wedding rings are intended to be symbolic of love and commitment.
حلقه های ازدواج نشانه ی عشق و تعهد هستند.
6 - He knelt on the floor as a symbolic gesture.
او به عنوان یک حرکت نمادین روی زمین زانو زد.
7 - Today's protests are symbolic of general public opinion on this issue.
اعتراضات امروز نمایانگر افکار عمومی نسبت به این موضوع است.

symbolic ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: رمزی
تعریف: ویژگی نشانه‏ای که نمایانگر معنایی پنهان باشد|||متـ . نمادین
علامت
نشانه
ظاهری

بپرس