infatuated

/ˌɪnˈfætʃuːˌetəd//ɪnˈfætʃʊeɪtɪd/

معنی: احمقانه
معانی دیگر: شیفته، شیدا، واله، نابخرد، دارای داوری بد، بدگزین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: infatuatedly (adv.)
• : تعریف: having a strong and somewhat irrational attraction to or passion for someone or something.

- She had been infatuated with this man she hardly knew, and now she deeply regretted jumping into a marriage with him.
[ترجمه شان] او شیفته مردی شده که به سختی ( خیلی کم ) او را می شناسد، و اینک عمیقا از ازدواج با او پشیمان شده است.
|
[ترجمه گوگل] او شیفته این مردی شده بود که تقریباً او را نمی شناخت و اکنون از ازدواج با او عمیقاً پشیمان بود
[ترجمه ترگمان] شیفته این مردی شده بود که به زحمت می شناخت و اکنون از اینکه با او ازدواج کند پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was infatuated with the video game for months, but now he never plays it.
[ترجمه شان] او برای چند ماه شیفته بازی های ویدیویی شده بود، اما اکنون اصلا بازی نمی کند.
|
[ترجمه گوگل] او ماه ها شیفته این بازی ویدیویی بود، اما اکنون هرگز آن را بازی نمی کند
[ترجمه ترگمان] اون عاشق بازی های ویدیویی ماه ها بود، اما حالا اون هیچ وقت بازی نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an infatuated young man
مرد جوان خاطرخواه

2. the nurse infatuated the infirm old man and took his money
پرستار دل پیرمرد علیل را ربود و پول هایش را گرفت.

3. he is so infatuated with this project that he has given up his job
آنقدر شیفته ی این طرح شده است که شغل خود را رها کرده است.

4. John had become infatuated with the French teacher.
[ترجمه گوگل]جان شیفته معلم فرانسوی شده بود
[ترجمه ترگمان]جان دلباخته معلم فرانسوی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was infatuated with her boss.
[ترجمه گوگل]او شیفته رئیسش بود
[ترجمه ترگمان]او شیفته رئیسش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I think he is infatuated with you.
[ترجمه گوگل]فکر کنم شیفته تو شده
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم شیفته تو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's infatuated by his good looks.
[ترجمه شان] آن زن شیفته ظاهر خوب او شده است.
|
[ترجمه گوگل]او شیفته ظاهر خوب او شده است
[ترجمه ترگمان]شیفته ظاهرش شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was utterly infatuated with her.
[ترجمه گوگل]او کاملا شیفته او بود
[ترجمه ترگمان]کام لا شیفته او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm infatuated with you.
[ترجمه گوگل]من شیفته تو هستم
[ترجمه ترگمان]من شیفته تو شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's so infatuated with the idea that he can't talk about anything else.
[ترجمه گوگل]او آنقدر شیفته این ایده است که نمی تواند در مورد چیز دیگری صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او چنان شیفته این ایده است که نمی تواند در مورد هیچ چیز دیگری حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My mother's infatuated with dieting.
[ترجمه گوگل]مادرم شیفته رژیم گرفتن است
[ترجمه ترگمان]مادرم شیفته یک رژیم غذایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Being infatuated is a lot like taking amphetamines.
[ترجمه شان] شیفته ( کسی ) شدن، تا اندازه زیادی، شبیه مصرف آمفتامین است.
|
[ترجمه گوگل]شیفته بودن شباهت زیادی به مصرف آمفتامین دارد
[ترجمه ترگمان]عاشق بودن، مانند گرفتن آمفتامین ها بسیار زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Maggie Parkin was infatuated with her husband and only too willing to believe his promise.
[ترجمه گوگل]مگی پارکین شیفته شوهرش بود و خیلی مایل بود قول او را باور کند
[ترجمه ترگمان]مگی parkin شیفته شوهرش شده بود و حاضر بود قول خودش را باور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sheppard was infatuated with his friend's fiancee.
[ترجمه شان] "شپارد"شیفته ( عاشق شدید ) نامزد دوستش شده بود.
|
[ترجمه گوگل]شپرد شیفته نامزد دوستش بود
[ترجمه ترگمان]او شیفته نامزد دوستش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Example: the infatuated mug that stuck to his blotchy hand when he started with homework.
[ترجمه گوگل]مثال: لیوان شیفته ای که هنگام شروع تکالیف به دست لکه دار او چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]مثال: فنجان infatuated که وقتی با تکالیف مدرسه شروع به کار کرد، به دست او گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The poor girl was absolutely infatuated with him, not knowing that his tastes lie in quite a different direction.
[ترجمه گوگل]دختر بیچاره کاملا شیفته او بود و نمی دانست که سلیقه او در جهتی کاملا متفاوت است
[ترجمه ترگمان]دختر بیچاره کام لا شیفته او شده بود و نمی دانست که مزه او کام لا متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احمقانه (صفت)
senseless, silly, juvenile, insane, childish, puerile, potty, infatuated, doltish, highland, spooney, spoony

انگلیسی به انگلیسی

• bewitched, enamored, captivated, obsessed with someone or something
if you are infatuated with someone, you have a strong feeling of love for them that other people think is ridiculous.

پیشنهاد کاربران

۱. واله. شیدا. شیفته. دلباخته ۲. احمق
دلباخته، مفتون
adjective
: filled with foolish or very strong love or admiration — usually with
◀️He was infatuated with his teacher.
◀️She became infatuated with the charms of city life.
He told me that he was infatuated with smelling Perfume so I joked with him about smelling mine and he seriously said he wanted to pay me for a container of aroma once a week
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس