infuriate

/ˌɪnˈfjʊriˌet//ɪnˈfjʊərɪeɪt/

معنی: خشمگین کردن، اتشی کردن، بسیار خشمگین کردن
معانی دیگر: (بسیار) خشمگین کردن، از کوره در کردن، آتشی کردن، از جا درکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: infuriates, infuriating, infuriated
مشتقات: infuriation (n.)
• : تعریف: to cause fury in (someone); enrage.
مشابه: enrage, incense, madden

- The long delay on the runway before take-off infuriated the passengers.
[ترجمه گوگل] تاخیر طولانی در باند قبل از برخاستن، خشم مسافران را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] تاخیر طولانی در باند فرودگاه قبل از برخاستن مسافران را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I was infuriated by / with their constant criticism.
[ترجمه گوگل]من از / با انتقاد مداوم آنها عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]من از انتقاد مداوم آن ها خشمگین بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her actions infuriated her mother.
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] کارهایش مادرش را از کوره بدر کرد
|
[ترجمه گوگل]اقدامات او باعث عصبانیت مادرش شد
[ترجمه ترگمان]رفتار او مادرش را به خشم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It infuriates us to have to deal with this particular mayor.
[ترجمه گوگل]برخورد با این شهردار خاص ما را عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]این ما را دیوانه می کند که با این شهردار خاص سروکار داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The gesture infuriated him and he let out a stream of invective.
[ترجمه گوگل]این ژست او را خشمگین کرد و جریانی از کینه توزی را بیرون داد
[ترجمه ترگمان]این حرکت او را به خشم آورد و ناسزا گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was infuriated by his presumption in making the travel arrangements without first consulting her.
[ترجمه گوگل]او از پیش فرض او در انجام مقدمات سفر بدون مشورت با او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از این که می دید او بدون مشورت با دوشیزه فیرفاکس مقدمات سفر را فراهم کرده است، خشمگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was infuriated by his presumption in not consulting her first.
[ترجمه گوگل]او از این تصور که او ابتدا با او مشورت نکرد خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]از این گستاخی، از این که به او مراجعه نکرده بود خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It infuriates me that she was not found guilty.
[ترجمه گوگل]این من را عصبانی می کند که او مجرم شناخته نشد
[ترجمه ترگمان]او مرا دیوانه می کند که او را گناهکار نیافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jimmy's presence had infuriated Hugh.
[ترجمه گوگل]حضور جیمی هیو را عصبانی کرده بود
[ترجمه ترگمان]حضور جیمی هیو را خشمگین کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It infuriated him that Beth was with another man.
[ترجمه گوگل]این او را عصبانی کرد که بث با مرد دیگری بود
[ترجمه ترگمان]به خشم آمد که بت با یک مرد دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was absolutely infuriated with him.
[ترجمه گوگل]من کاملا از دست او عصبانی بودم
[ترجمه ترگمان] کاملا از دست اون عصبانی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her silence infuriated him even more.
[ترجمه گوگل]سکوتش بیشتر عصبانیش کرد
[ترجمه ترگمان]سکوت او بیش از پیش او را به خشم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His sexist attitude infuriates me.
[ترجمه گوگل]رفتار جنسی او من را عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]رفتار sexist او مرا دیوانه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It will infuriate the Right because of Mr Heseltine's interventionist approach to industrial policy.
[ترجمه گوگل]این به دلیل رویکرد مداخله گرایانه آقای Heseltine در سیاست صنعتی، جناح راست را خشمگین خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این امر به دلیل نزدیک شدن آقای Heseltine به سیاست صنعتی، از جناح راست خشمگین خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lately she had made it her practice to infuriate doormen.
[ترجمه گوگل]او اخیراً خشم دربان‌ها را تمرین کرده بود
[ترجمه ترگمان]اخیرا او این کار را برای آتشی کردن به دربان ها انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To join the Axis might infuriate Servia.
[ترجمه گوگل]پیوستن به محور ممکن است سرویا را خشمگین کند
[ترجمه ترگمان]برای ملحق شدن به شیطان، ممکن است در صربستان بجنگد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

اتشی کردن (فعل)
infuriate

بسیار خشمگین کردن (فعل)
infuriate

انگلیسی به انگلیسی

• enrage, madden, exasperate, anger
if something or someone infuriates you, they make you extremely angry.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : infuriate
✅️ اسم ( noun ) : infuriation
✅️ صفت ( adjective ) : infuriating
✅️ قید ( adverb ) : infuriatingly
خون کسی را به جوش آوردن
غضباندن.
خشمگیناندن.
خشماندن.
به شدت عصبانی و خشمگین کردن
verb
[ obj] : to make ( someone ) very angry : to make ( someone ) furious
His arrogance infuriates me! = It infuriates me that he is so◀️ arrogant!
◀️I was infuriated by his arrogance
...
[مشاهده متن کامل]

His letter infuriated me.
- نامه ی او مرا بسیار عصبانی کرد.
- the infuriating bureaucracy of some government offices
- دیوان سالاری خشم برانگیز برخی ادارات دولتی۰
◀️This infuriated him, he grabbed a machete and began to strike

عصبانی کردن
– His indifference infuriated her
– Her actions infuriated her mother
– I was absolutely infuriated with him
– Her silence infuriated him even more
insult
vex
irritate
annoy

بپرس