enlarge

/enˈlɑːrdʒ//ɪnˈlɑːdʒ/

معنی: بزرگ کردن، وسیع کردن، توسعه دادن، بسط دادن، با تفصیل شرح دادن
معانی دیگر: بزرگ کردن یا شدن، رشد کردن، زیاد کردن، افزودن بر، گسترده کردن، توسعه دادن یا یافتن، (معمولا با: on یا upon) شرح و بسط دادن، توضیح بیشتر دادن، فراخ گویی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enlarges, enlarging, enlarged
(1) تعریف: to increase the size, volume, or amount of; cause to be larger.
مترادف: aggrandize, amplify, augment, dilate, inflate, magnify, multiply, swell
متضاد: reduce, shrink
مشابه: boost, develop, distend, expand, increase, piece

- The museum is enlarging its collection of modern art.
[ترجمه گوگل] موزه در حال گسترش مجموعه هنر مدرن خود است
[ترجمه ترگمان] موزه مجموعه آثار هنری مدرن را گسترش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to have a greater range or capacity; expand.
مترادف: aggrandize, broaden, deepen, elongate, expand, extend, lengthen, prolong, thicken, widen
مشابه: amplify, develop, increase, protract, sprawl, spread, stretch

- We need to enlarge our vision of what we can accomplish.
[ترجمه گوگل] ما باید چشم انداز خود را نسبت به آنچه که می توانیم انجام دهیم بزرگ کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید چشم انداز خود را از آنچه که می توانیم انجام دهیم، بزرگ تر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to produce (a photographic print) bigger than the negative.
مشابه: blow up

- If you enlarge the print too much, the image will become fuzzy.
[ترجمه گوگل] اگر چاپ را بیش از حد بزرگ کنید، تصویر مبهم می شود
[ترجمه ترگمان] اگر اندازه چاپ را بیش از حد بزرگ کنید، تصویر فازی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: enlargeable (adj.), enlarger (n.)
(1) تعریف: to increase in size, volume, or amount; become larger.
مترادف: augment, dilate, elongate, expand, extend, inflate, multiply
متضاد: shrink
مشابه: balloon, burgeon, develop, distend, grow, increase, magnify, mushroom, snowball, spread

- The pupils of the eyes enlarge as the light becomes dimmer.
[ترجمه Nm] مردمک چشم بزرگ تر می شود وقتی نور کم تر میشود
|
[ترجمه پویا شفیعی] با کم شدن نور، مردمک چشم ها بزرگ می شوند.
|
[ترجمه گوگل] با کم شدن نور مردمک چشم ها بزرگ می شوند
[ترجمه ترگمان] مردمک چشم ها وسیع تر می شود چون نور dimmer می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to express oneself more thoroughly or in greater detail.
مترادف: amplify, dilate, elaborate, expand, expatiate
مشابه: discourse, draw out, expound, prolong

- She enlarged upon her political ideas.
[ترجمه گوگل] او عقاید سیاسی خود را گسترش داد
[ترجمه ترگمان] افکار سیاسی خود را گسترش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to enlarge a photograph
عکس را بزرگ کردن

2. such experiences enlarge your point of view
چنین تجربیاتی بینش شما را بیشتر می کند.

3. these gentlemen will enlarge upon what i said
این آقایان درباره ی آنچه من گفتم توضیح بیشتری خواهند داد.

4. The gallery is seeking to enlarge its holdings of Danish art.
[ترجمه گوگل]این گالری به دنبال گسترش هنر دانمارکی خود است
[ترجمه ترگمان]نگارخانه به دنبال گسترش دارایی خود در زمینه هنر دانمارک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I want to enlarge the lawn.
[ترجمه سما] من میخواهم چمن را توسعه بدم
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم چمن را بزرگ کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم روی چمن ها بزرگ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The glands in the neck may enlarge.
[ترجمه گوگل]غدد گردن ممکن است بزرگ شوند
[ترجمه ترگمان]غدد گردن ممکن است بزرگ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Different states or groups can combine to enlarge their markets.
[ترجمه گوگل]ایالت ها یا گروه های مختلف می توانند برای گسترش بازار خود ترکیب شوند
[ترجمه ترگمان]کشورهای مختلف یا گروه ها می توانند با هم ترکیب شوند تا بازار خود را بزرگ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Workmen were hired to remodel and enlarge the farm buildings.
[ترجمه گوگل]کارگران برای بازسازی و بزرگ کردن ساختمان های مزرعه استخدام شدند
[ترجمه ترگمان]کارگران برای تغییر دکوراسیون و بزرگ کردن ساختمان های مزرعه استخدام شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Would you care to enlarge on what you've just said?
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید آنچه را که گفتید بزرگ کنید؟
[ترجمه ترگمان]میل دارید در مورد آنچه گفتید صحبت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They've decided to enlarge the company.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفته اند شرکت را بزرگ کنند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتند که شرکت را گسترش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This photograph won't probably enlarge well.
[ترجمه گوگل]این عکس احتمالاً به خوبی بزرگ نمی شود
[ترجمه ترگمان]این عکس احتمالا زیاد بزرگ نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This photograph is too small, please enlarge it for me.
[ترجمه گوگل]این عکس خیلی کوچک است، لطفا آن را برای من بزرگ کنید
[ترجمه ترگمان]این عکس خیلی کوچک است، لطفا برایم enlarge کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are plans to enlarge the recreation area.
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای بزرگ کردن منطقه تفریحی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای گسترش منطقه تفریحی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A good way to enlarge your vocabulary is to read a daily newspaper.
[ترجمه گوگل]یک راه خوب برای افزایش دایره لغات خود خواندن یک روزنامه روزانه است
[ترجمه ترگمان]یک راه خوب برای بزرگ کردن دایره لغات تان خواندن یک روزنامه روزانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There are plans to enlarge the runway to enable jumbo jets to land.
[ترجمه گوگل]برنامه‌هایی برای بزرگ‌تر کردن باند فرودگاه برای امکان فرود جمبو جت‌ها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای گسترش باند فرودگاه برای فعال کردن هواپیماهای جت به زمین وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

وسیع کردن (فعل)
enlarge, broaden, gum

توسعه دادن (فعل)
increase, enlarge, expand, develop, extend, outstretch

بسط دادن (فعل)
enlarge, stretch, expand, produce, develop, heighten

با تفصیل شرح دادن (فعل)
enlarge

تخصصی

[کامپیوتر] بزرگ کردن .
[حقوق] آزاد کردن بازداشتی یا زندانی، بسط دادن، اطناب کلام
[ریاضیات] گسترش دادن، بزرگ کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make larger, become bigger
if you enlarge something or if it enlarges, it becomes bigger.
if you enlarge on or enlarge upon a subject, you give more details about it; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

گسترش دادن
پیشنهاد واژه : ( مِهانیدن/مِهاندَن، مِهان، مِهانِش و. . . )
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " مِهینیدن" به چمِهایِ زیر بوده است:
بزرگ کردن، بزرگتر کردن، افزایش دادن، وسعت دادن، وسیع کردن
همچنین واژه یِ " مِهینیشن" به چمِ " افزایش، وسعت، بزرگی، توسعه، بزرگترسازی" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته:
در واژه یِ " مِهینیدن" که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یدن ) ساخته شده است، " ین" نشانه یِ گذرا/سببی ساز ( Kausativ ) است که این نشانه در زبانِ پارسیِ کُنونی " آن" شده است ( مانندِ خوردن/خوراندن ) ؛ پس اگر بخواهیم کارواژه یِ " مِهینیدن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" را خواهیم داشت. همچنین بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " مِهینیدن"، " مِهین" بوده است که با تَراگردانی به زبانِ پارسیِ کُنونی واژه یِ " مِهان" را خواهیم داشت.
پس :
مِهانیدن یا مِهاندَن = بزرگتر کردن، افزایش دادن، توسعه دادن، وسیع کردن
اکنون اگر بخواهیم واژه یِ " مِهینیشن" را که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یشن ) ساخته شده است، به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم واژه یِ " مِهانِش" را خواهیم داشت؛ چراکه " ین" همانگونه که در بالا گفته شد، در پارسیِ کُنونی " آن" شده است و پسوندِ نامسازِ " یشن" نیز در زبانِ پارسیِ میانه همان پسوندِ " ِش" در زبانِ پارسیِ کُنونی شده است.
پس:
" مِهانِش"= وسعت، بزرگی، افزایش، توسعه، بزرگتر سازی
کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" همچم و برابر با واژه یِ آلمانیِ " vergr��ern " است و برابر با واژه یِ " enlarge، increase ، magnify " در زبانهای رُمَنیک است.
واژه یِ " مِهانِش" نیز برابر و همچم با واژه یِ آلمانیِ " vergr��erung " است و همچنین برابر با واژگانِ " enlargement، increase ، magnification " در زبانهایِ رُمَنیک می باشد.
پَسگَشت:
1 - رویبرگِ 55 ، 119 و 167 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" نویسنده: "دیوید مک کنزی"
( برای دیدن عکسها به زیرواژه یِ " مهانیدن" در همین تارنما مراجعه کنید. )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enlarge / large
✅️ اسم ( noun ) : largeness / enlargement / enlarger
✅️ صفت ( adjective ) : large / largish / enlarged
✅️ قید ( adverb ) : largely
مِهتَناندن.
مِهتَنیدن.
enlarge ( verb ) = broaden ( verb )
به معناهای: وسعت دادن، گسترده کردن، عریض کردن، افزایش دادن
افزایش دادن
توسعه دادن - وسیع کردن
در میکروسکوپ به معنی بزرگنمایی

بپرس