پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)
فلج مثال: Paralysis also interferes with the body’s internal systems. فلج همچنین در مورد دستگاه های داخلی بدن اختلال ایجاد می کند.
مثال: The misleading ruckus that we sometimes hear from some individuals who claim we are at odds with everyone and that we are in conflict with eve ...
مثال: Saddam was a craving, power - hungry, greedy, arrogant, impudent, cruel, reckless person, who was sitting behind Iran's borders. صدام یک آدم ...
مثال: All of these countries — the US, the Soviet Union, the NATO countries that were America’s allies, and the Warsaw Pact countries that were allie ...
مثال: Some countries are dominators, others are dominated. برخی از کشورها سلطه گر هستند و برخی دیگر �سلطه پذیر و تحت سلطه�.
مثال: Some countries are dominators, others are dominated. برخی از کشورها �سلطه گر �هستند و برخی دیگر سلطه پذیر.
مثال: But at that time, there was no voice, no outcry, no explicit stance taken against this unjust order that destroys virtues. اما در آن زمان هیچ ...
مثال: At this time, they tell us, “You supplied missiles to such - and - such place, ” or “You gave drones to such - and - such place. ” الان آنها ب ...
مثال: Fortunately, some of those who have spoken here today have alluded to this topic. خوشبختانه بعضی از کسانی که امروز اینجا صحبت کرده اند به این ...
مثال: Of course, as we are speaking, you dear attendees who are present in this meeting along with the large audience listening from a distance are ...
گزارش مانند. گزارش گونه مثال: The second topic that must be brought to the attention of today's audience is a report - like account of the war, a rep ...
۱. ناامیدکننده. یاس آور. تیره و تار ۲. افسرده. غمگین. ناامید ۳. لخت. بی حفاظ. بی تجمل ۴. سرد مثال: His circumstances were bleak but he survived. شرا ...
۱. تابلوی آگهی های شهری. بیلبورد ۲. آگهی شهری مثال: Hey! Look at that billboard over there. هی! به آن بیلبورد که آنجا است نگاه کن.
مثال: Taking the lead and stepping into uncharted territories is valuable. سبقت گرفتن و قدم برداشتن در قلمرو های �ناشناخته� ارزشمند است.
۱. به زور وادار کردن. مجبور کردن ۲. تحت فشار قرار دادن. سرکوب کردن. ۳. به زور متوسل شدن. اعمال زور کردن مثال: he was coerced into giving evidence او ...
۱. آمین ۲. درست است! همین طور است! مثال: I hope you are alright, your family loves you, please come home, amen امیدوارم حالت خوب باشد، خانواده ات دوس ...
ماری جوانا. علف مثال: Legal marijuana coming into focus. مارجوانای قانونی در مرکز توجه قرار گرفت.
۱. مکان. محل ۲. مرکز. کانون ۳. ( ریاضیات ) مکان هندسی مثال: The locus of decision - making is sometimes far from the government's offices. مرکز و کا ...
۱. ( روانپزشکی ) اسکیزوفرنی ۲. دوگانگی. رفتار دوگانه مثال: Doctors diagnosed him with schizophrenia. دکترها برای او اکسیزوفرنی تشخیص دادند. دکترها ...
۱. فشردگی. تراکم. انبوهی ۲. غلظت ۲. ( فیزیک ) چگالی. وزن مخصوص ۳. پیچیدگی. دشواری مثال: a reduction in bone density یک کاهش در تراکم استخوان
۱. درمانگر ۲. روان درمانگر مثال: a certified massage therapist یک ماساژ درمانگر تایید شده
۱. نابهنجار ۲. غیر عادی. غیر طبیعی مثال: the illness is recognizable from the patient's abnormal behavior این بیماری از رفتارهای غیرعادی و غیر طبیعی ...
۱. دودلی. تردید. تزلزل ۲. تضاد. ناهمخوانی. ناهماهنگی ۳. ( روانشناسی ) دوسوگرایی. دوسویگی مثال: On that situation ambivalence was normal. در آن شرایط ...
چند فرهنگی مثال: A unique multicultural environment یک محیط چند فرهنگی منحصر به فرد
تریلیون ( در آمریکا ۱۰۱۲ ( یعنی هزار میلیارد ) و در انگلستان ۱۰۱۸ ( یعنی هزار هزار میلیارد ) ) مثال: There are more than a trillion galaxies in the ...
۱. قصاب ۲. سلاخ ۳. مغازه قصابی. دکان قصابی. قصابی ۴. ذبح کردن. کشتن. کشت و کشتار کردن. سلاخی کردن مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذ ...
آنزیم مثال: They can act as real enzymes. انها می توانند مثل یک آنزیم واقعی عمل کنند.
۱. گوشت ذبح اسلامی ۲. ( مربوط به ) ذبح اسلامی ۳. ذبح اسلامی کردن / حلال مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذبح اسلامی
۱. هولوگرام. تصویر تمام نگار ( تصویری سه بعدی که به روش لیزری گرفته می شود ) مثال: a transparent hologram of my father یک هولوگرام شفاف از پدرم.
۱. جنوب ۲. جنوبی ۳. به طرف جنوب مثال: Go to the south. برو به طرف جنوب the south aisle was separated off راهرو جنوبی مجزا شده بود.
۱. نظم دادن. آراستن ۲. رمزگشایی کردن مثال: Unscrambled the letters and make nouns. حروف را نظم بدهید و اسامی را بسازید.
۱. وجب ۲. ( پل و غیره ) دهانه. چشمه ۳. پهنه. گستره. فراخنا ۴. ( زمان ) فاصله. طول، دوره ۵. ( پل ) زدن ۶. وجب کردن مثال: Order the following animals b ...
۱. کشنده ۲. خسته کننده. طاقت فرسا ۳. مضحک ۴. قتل مثال: the motive for this killing is unclear انگیزه برای این قتل نامعلوم است.
۱. نامعلوم. نامشخص. نامعین ۲. گنگ. مبهم. نامفهوم. ناروشن مثال: the motive for this killing is unclear انگیزه برای این قتل نامعلوم و نامشخص است.
پلاکارد. شعار نوشته. شعار مثال: She was standing next to the wall with a placard in his hand. او با پلاکارد و شعارنوشته ای در دست کنار دیوار ایستاده ...
تندروی. افراط گرایی. رادیکالیسم مثال: This was a region known for its political radicalism این منطقه ای بود که به خاطر تندروی و افراطگرایی سیاسی معرو ...
۱. واقعا. عملا. باالفعل. ۲. در حقیقت. در واقع ۳. راستی راستی. حقیقتا مثال: Anderson famously replied, we went to the moon, but we actually discovered ...
از همه مشهور تر. از همه شناخته تر مثال: Anderson famously replied, we went to the moon, but we actually discovered Earth آندرسن از همه مشهورتر پاسخ ...
تداوم. استمرار. پیوستگی مثال: There has been a lot of Continuity over the last thousand years. تداوم و پیوستگی زیادی سرتاسر هزار سال گذشته وجود داشت ...
هم شیر. خواهر و برادر مثال: Cities are like siblings in a large polygamous family. شهرها شبیه هم شیرها در یک خانواده بزرگ چند همسری هستند.
چند زنه. ( مربوط به ) چند زنی. چند همسری مثال: Cities are like siblings in a large polygamous family. شهرها شبیه هم شیرها در یک خانواده بزرگ چند همس ...
۱. خرسند. خوشحال ۲. راضی ۳. رضایتمندانه مثال: frankly, I was pleased to leave. اگر راستش را بخواهی من خوشحال و راضی بودم که بروم.
۱. صاف و پوست کنده. رک و راست. بی رودروایستی ۲. اگر راستش را بخواهی. . . مثال: frankly, I was pleased to leave اگر راستش را بخواهی من خوشحال بودم که ...
۱. مجهز کردن. تجهیز کردن ۲. آماده کردن مثال: all bedrooms are equipped with a color TV. همه اتاق خوابها به یک تلوزیون رنگی مجهز شده اند.
۱. عکاسی ۲. فیلمبرداری مثال: Not long after, she left her job to study photography in Michigan. نه چندان مدت طولانی بعد از آن، او شغل اش را برای خوا ...
استعداد ریاضی مثال: Nearly 40 percent of young people in the US have low Numeracy. تقریبا ۴۰ درصد مردان جوان در آمریکا استعداد ریاضی کمی دارند.
۱. شناور. دستخوش امواج ۲. دستخوش حوادث. سرگردان ۳. خارج از کنترل مثال: I felt anxious and adrift .
۱. رئیس ( دانشگاه ) ۲. سرپرست. مدیر ۳. پیش کسوت ۴. سر کشیش مثال: They hired one black dean. انها یک رئیس دانشگاه سیاه پوست استخدام کردند. He used t ...
کیهان. عالم. جهان مثال: This is a unique look at the cosmos and the universe around us این یک نگاه بی نظیر به کیهان و دنیای اطراف ما است.
۱. کیهانی ۲. جهانی ۳. ( مربوط به ) کیهان یا عالم ۴. بسیار عظیم