abnormal

/æbˈnɔːrml̩//æbˈnɔːml̩/

معنی: غیر عادی، ناهنجار، خل
معانی دیگر: غیرطبیعی، نابهنجار، غیرمعمولی، افراط آمیز، بیش از حد، زیاده، (کودک) عقب افتاده، استثنایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abnormally (adv.)
• : تعریف: different from the normal or usual; not typical. (Cf. irregular.)
مترادف: aberrant, anomalous, atypical, deviant, eccentric, irregular
متضاد: natural, normal, typical
مشابه: bizarre, deviate, divergent, exceptional, heterodox, odd, singular, strange, uncommon, unconventional, unnatural, unusual, wayward, weird

- The patient had an abnormal growth on his neck.
[ترجمه گوگل] بیمار رشد غیرطبیعی روی گردن خود داشت
[ترجمه ترگمان] بیمار روی گردنش رشد غیر عادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Fear of changing to a new school is not abnormal for children.
[ترجمه گوگل] ترس از تغییر به مدرسه جدید برای کودکان غیر طبیعی نیست
[ترجمه ترگمان] ترس از تغییر به یک مدرسه جدید برای کودکان غیر عادی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Such a severe reaction is abnormal in patients taking this drug.
[ترجمه گوگل] چنین واکنش شدیدی در بیماران مصرف کننده این دارو غیر طبیعی است
[ترجمه ترگمان] چنین واکنش شدید در بیمارانی که این دارو را مصرف می کنند غیر عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. abnormal development
رشد ناهنجار

2. abnormal profits
منافع بیش از حد

3. a school for abnormal children
مدرسه ی کودکان استثنایی

4. normal behavior and abnormal behavior
رفتار بهنجار و رفتار نابهنجار

5. her behavior was very abnormal
رفتارش بسیار غیر عادی بود.

6. An abnormal climate stunted the crops.
[ترجمه گوگل]آب و هوای غیرعادی باعث کاهش رشد محصولات شد
[ترجمه ترگمان]آب و هوای غیر عادی محصولات کشاورزی را از پا درمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tests revealed some abnormal skin cells.
[ترجمه گوگل]آزمایش‌ها برخی سلول‌های غیرطبیعی پوست را نشان داد
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها برخی از سلول های پوست غیر عادی را آشکار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is the child abnormal in any way?
[ترجمه گوگل]آیا کودک به هیچ وجه غیر طبیعی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این بچه غیرطبیعی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scientists have identified the gene that causes abnormal growth.
[ترجمه گوگل]دانشمندان ژنی را شناسایی کرده اند که باعث رشد غیر طبیعی می شود
[ترجمه ترگمان]دانشمندان ژن را شناسایی کرده اند که موجب رشد غیر عادی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This warm weather is abnormal for February.
[ترجمه گوگل]این هوای گرم برای ماه فوریه غیرعادی است
[ترجمه ترگمان]این هوای گرم برای فوریه غیر عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We do not think such an abnormal phenomenon will last long.
[ترجمه گوگل]ما فکر نمی کنیم چنین پدیده غیرعادی مدت زیادی دوام بیاورد
[ترجمه ترگمان]ما فکر نمی کنیم که چنین پدیده ای غیر عادی دوام بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Traumatising a child with an abnormal fear of strangers probably won't do much good.
[ترجمه گوگل]آسیب رساندن به کودک با ترس غیرعادی از غریبه ها احتمالاً فایده چندانی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]یک بچه با ترس غیر عادی از غریبه ها احتمالا زیاد خوب نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gail said her gynecologist tells her all the abnormal cells are gone for now.
[ترجمه گوگل]گیل گفت که متخصص زنان به او می گوید که تمام سلول های غیرطبیعی در حال حاضر از بین رفته اند
[ترجمه ترگمان]گیل گفت که متخصص بیماری های زنان به او می گوید که تمام سلول های غیر عادی برای همین حالا رفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Possibly a congenital abnormal connection was present between the cystic duct and the right biliary system.
[ترجمه گوگل]احتمالاً یک ارتباط غیرطبیعی مادرزادی بین مجرای کیستیک و سیستم صفراوی سمت راست وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه رابطه نرمال غیر طبیعی بین مجرای cystic و system right وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

ناهنجار (صفت)
abnormal, malformed, raucous, dissonant, rough, maladaptive, abnormous, coarse, incult, maladroit, backhand, lumpy, unkempt, scruffy, cacophonous, gruff, incondite, inelegant, uncouth, surly

خل (صفت)
light, abnormal, crackpot, mad, nuts, dotty, flighty, strange, queer, half-baked, light-minded, off-beat, off-color, off-colour, queerish, screwy

تخصصی

[علوم دامی] انحراف از حالت عادی.
[شیمی] غیرطبیعی، ناهنجار، نابهنجار، غیرمعمولی، غیرعادى
[مهندسی گاز] غیرعادی، نامتعارف، غیرطبیعی
[نساجی] غیرعادی
[ریاضیات] غیر عادی، ناهنجار، نابهنجار
[پلیمر] غیرطبیعی، غیرمعمولی، غیرعادى
[آب و خاک] نابهنجار، غیر نرمال

انگلیسی به انگلیسی

• unusual, not normal; irregular, exceptional
someone or something that is abnormal is unusual or exceptional, especially in a worrying way.

پیشنهاد کاربران

unusual, atypical, exceptional, extraordinary, irregular, odd, peculiar, strange, uncommon
غیرعادی، نابهنجار، آنرمال، ناهنجار
غیرعادی، نابهنجار
abnormal = different from what is usual or average, especially in a way that is bad
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : ab/normal ✅ تلفظ واژه: ab - NOR - mal ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: غیرطبیعی، ناهنجار، غیرعادی ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی: dys - , para -
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : abnormality
✅️ صفت ( adjective ) : abnormal
✅️ قید ( adverb ) : abnormally
غیرعادی ، غیر طبیعی - در فارسی محاوره ای � آنرمال - آ نرمال�
abnormal ( پزشکی )
واژه مصوب: نابهنجار
تعریف: ویژگی ساختار، شرایط، رفتار یا قاعده ای که معمول نیست
Not normal
ناهنجار
غیر عادی
غیر معمول
غیر عادی ، غیر طبیعی
Control it
Neutralize
So that you do not have danger from your ambush
Talk to your paternal grandfather about dealing with his abnormal growth
Because it is experiencing the growth of unfavorable maturity to perish
...
[مشاهده متن کامل]

مهارش کنید
خنثی کنید
تا خطر را از کمین خود نداشته باشید
با جد پدری خود صحبتی کنید که به مسئله رشد نابهنجاری او رسیدگی کند
زیرا رشد بلوغ نامساعد رو به فنا را به سر میبرد

نابهنجار، غیرعادی، غیرمعمول
غیر طبیعی
غیرعادی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس