paradigm
/ˈperəˌdaɪm//ˈpærədaɪm/
معنی: نمونه
معانی دیگر: الگو، نگاره، نمونه ی عالی، ابر انگاره، روانگاره، پرانمون، ایه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است

بررسی کلمه
اسم ( noun )
مشتقات: paradigmatic (adj.), paradigmatically (adv.)
مشتقات: paradigmatic (adj.), paradigmatically (adv.)
• (1) تعریف: an example, model, pattern, or the like.
• مترادف: example, model, pattern
• مشابه: archetype, ideal, image, lead, mold, norm, picture, precedent, prototype, standard, type, yardstick
• مترادف: example, model, pattern
• مشابه: archetype, ideal, image, lead, mold, norm, picture, precedent, prototype, standard, type, yardstick
- Religions provide an ethical paradigm according to which one may lead one's life.
[ترجمه محمد] ادیان یک الگوی اخلاقی را مطرح می کنندکه بر اساس آن هر فردی زندگی خود را رهبری کند.|
[ترجمه گوگل] ادیان یک پارادایم اخلاقی ارائه می کنند که بر اساس آن فرد ممکن است زندگی خود را رهبری کند[ترجمه ترگمان] ادیان، یک پارادایم اخلاقی را ارایه می کنند که براساس آن ممکن است فرد زندگی فرد را رهبری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in grammar, an example of a conjugation or declension, listing all the inflected forms of a word.
- The Spanish teacher wrote out the paradigm for verbs ending in "er," and the students practiced conjugating verbs according to it.
[ترجمه گوگل] معلم اسپانیایی پارادایم افعالی را که به «er» ختم میشوند نوشت و دانشآموزان بر اساس آن فعلهای صرف را تمرین کردند
[ترجمه ترگمان] معلم اسپانیایی، نمونه افعال را که در \"ا\" به پایان می رسید، نوشت و دانش آموزان افعال conjugating را بر طبق آن تمرین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم اسپانیایی، نمونه افعال را که در \"ا\" به پایان می رسید، نوشت و دانش آموزان افعال conjugating را بر طبق آن تمرین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. This episode may serve as a paradigm.
[ترجمه گوگل]این قسمت ممکن است به عنوان یک پارادایم عمل کند
[ترجمه ترگمان]این قسمت می تواند به عنوان یک پارادایم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این قسمت می تواند به عنوان یک پارادایم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Pius XII remained the paradigm of what a pope should be.
[ترجمه گوگل]پیوس دوازدهم پارادایم این بود که یک پاپ چگونه باید باشد
[ترجمه ترگمان]پاپ پیوس دوازدهم نمونه همان چیزی بود که پاپ باید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پاپ پیوس دوازدهم نمونه همان چیزی بود که پاپ باید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He had become the paradigm of the successful man.
[ترجمه گوگل]او به پارادایم یک مرد موفق تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]او نمونه یک مرد موفق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او نمونه یک مرد موفق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The war was a paradigm of the evil and destructive side of human nature.
[ترجمه گوگل]جنگ پارادایم جنبه شیطانی و مخرب طبیعت بشر بود
[ترجمه ترگمان]جنگ نمونه ای از جنبه بد و مخرب طبیعت انسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]جنگ نمونه ای از جنبه بد و مخرب طبیعت انسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The market clearing paradigm is reasonably robust and the Rational Expectations assumption is here most plausible.
[ترجمه گوگل]پارادایم تسویه بازار به طور منطقی قوی است و فرض انتظارات منطقی در اینجا قابل قبول ترین است
[ترجمه ترگمان]الگوی پاک سازی بازار به طور منطقی مقاوم است و فرضیه انتظارات منطقی در اینجا بسیار محتمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]الگوی پاک سازی بازار به طور منطقی مقاوم است و فرضیه انتظارات منطقی در اینجا بسیار محتمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The new paradigm will be very different from and incompatible with the old one.
[ترجمه گوگل]پارادایم جدید بسیار متفاوت و ناسازگار با پارادایم قبلی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]پارادایم جدید بسیار متفاوت خواهد بود و با آن یکی ناسازگار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پارادایم جدید بسیار متفاوت خواهد بود و با آن یکی ناسازگار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The dominant paradigm within class-based urban and regional analysis nevertheless usually recognises the difficulties involved in creating a well-organised international working class.
[ترجمه گوگل]پارادایم غالب در تحلیل شهری و منطقهای مبتنی بر طبقات معمولاً مشکلات موجود در ایجاد یک طبقه کارگر بینالمللی سازمانیافته را تشخیص میدهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، پارادایم حاکم در تحلیل شهری و ناحیه ای معمولا مشکلات موجود در ایجاد یک کلاس کار بین المللی سازمان یافته را به رسمیت می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با این حال، پارادایم حاکم در تحلیل شهری و ناحیه ای معمولا مشکلات موجود در ایجاد یک کلاس کار بین المللی سازمان یافته را به رسمیت می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. To illustrate the paradigm, reference is made to an alcohol education course developed for offenders in trouble through drink.
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن این پارادایم، به یک دوره آموزش الکل که برای مجرمانی که از طریق نوشیدن با مشکل مواجه هستند، اشاره شده است
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن این پارادایم، اشاره به دوره آموزشی الکل که برای مجرمان در دردسر از طریق نوشیدن ایجاد شده است، ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن این پارادایم، اشاره به دوره آموزشی الکل که برای مجرمان در دردسر از طریق نوشیدن ایجاد شده است، ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Would that bury the new economic paradigm?
[ترجمه گوگل]آیا این پارادایم جدید اقتصادی را دفن می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها الگوی اقتصادی جدید را دفن می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها الگوی اقتصادی جدید را دفن می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A further component of paradigms consists of some very general, metaphysical principles that guide work within a paradigm.
[ترجمه گوگل]یک جزء دیگر از پارادایم ها شامل برخی اصول کلی و متافیزیکی است که کار را در یک پارادایم هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]یک مولفه دیگر پارادایم ها شامل برخی از اصول کلی متافیزیکی است که کار را در یک پارادایم هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک مولفه دیگر پارادایم ها شامل برخی از اصول کلی متافیزیکی است که کار را در یک پارادایم هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They saw in it a narrative paradigm which offered the possibility of meaning in their individual experience to all men.
[ترجمه گوگل]آنها در آن یک پارادایم روایی دیدند که امکان معنا را در تجربه فردی آنها به همه انسانها ارائه می کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها در آن یک نمونه داستانی را می دیدند که امکان معنا را در تجربه فردی خود برای همه افراد فراهم می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها در آن یک نمونه داستانی را می دیدند که امکان معنا را در تجربه فردی خود برای همه افراد فراهم می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. By establishing a paradigm for psychological investigation that lasted for some forty years, behaviourists seriously delayed the understanding of human cognition.
[ترجمه گوگل]با ایجاد پارادایم برای تحقیقات روانشناختی که حدود چهل سال به طول انجامید، رفتارگرایان درک شناخت انسان را به طور جدی به تأخیر انداختند
[ترجمه ترگمان]با تاسیس الگویی برای تحقیقات روانشناسی که حدود چهل سال طول کشید، behaviourists به طور جدی درک شناخت انسان را به تاخیر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با تاسیس الگویی برای تحقیقات روانشناسی که حدود چهل سال طول کشید، behaviourists به طور جدی درک شناخت انسان را به تاخیر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. First of all there is the lack of paradigm consensus among those studying language.
[ترجمه گوگل]اول از همه، فقدان اجماع پارادایم در میان کسانی که زبان را مطالعه می کنند وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اول از همه، عدم اجماع پارادایم در میان افراد مورد مطالعه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اول از همه، عدم اجماع پارادایم در میان افراد مورد مطالعه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The mere existence of unsolved puzzles within a paradigm does not constitute a crisis.
[ترجمه گوگل]صرف وجود معماهای حل نشده در یک پارادایم یک بحران ایجاد نمی کند
[ترجمه ترگمان]وجود صرف معماهایی حل نشده در یک پارادایم، باعث ایجاد یک بحران نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وجود صرف معماهایی حل نشده در یک پارادایم، باعث ایجاد یک بحران نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Some of these educators are hoping to produce a change in the current cultural paradigm.
[ترجمه گوگل]برخی از این مربیان امیدوارند که تغییری در پارادایم فرهنگی فعلی ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از این آموزگاران امیدوارند که تغییراتی در الگوی فرهنگی جاری ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برخی از این آموزگاران امیدوارند که تغییراتی در الگوی فرهنگی جاری ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality
تخصصی
[حسابداری] پارادیم
[سینما] الگو - نمونه
[کامپیوتر] مثال ؛ نمونه
[سینما] الگو - نمونه
[کامپیوتر] مثال ؛ نمونه
به انگلیسی
• model, ideal; mold, form; example, pattern
a paradigm is a model for something which explains it or shows how it can be produced; a technical use.
a paradigm is also a clear and typical example of something.
a paradigm is a model for something which explains it or shows how it can be produced; a technical use.
a paradigm is also a clear and typical example of something.
پیشنهاد کاربران
مدل
الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده اند. هر گروه یا جامعه، �واقعیات� پیرامون خود را در چارچوب الگوواره ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می کند. پارادایم از جدیدترین مفاهیمی است که وارد حوزه فلسفه علم جامعه شناسی شده است. الگوواره هایی که از زمان های قدیم موجود بوده اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب هایی �بدیهی� در می آیند. در واقع پارادایم �. . . الگوی داوری شایع و موجه و مورد مراجعه برای رد یا قبول افکار هستند و شامل الگوهای منطقی، منطقی - احساسی و فقط احساسی، الگوهای فکری فردی، گروهی و عمومی می شوند. شرط لازم و کافی برای تشکیل یک پاردایم، این است که یک الگوی داوری، مقبول و مورد مراجعه باشد. به دیگر عبارت، هر آن چه رفتار پارادایمی داشته باشد، پارادایم است. رفتار پارادایمی عبارت است از: در چمبره گرفتن داوری های ادراکی، توسط یک الگو برای یک مدت طولانی. پس هر آنچه بتواند مجموعه ای از داوری های ادراکی یک فرد یا جامعه را در چمبرۀ خود بگیرد و مدت ها پایدار بماند، پارادایم است. پارادایم های غیر ارتکازی، متکی به رفتار ادراکی و علمی فرد و جامعه هستند: این که ایشان چیزی را پارادایم قرار دهند یا نه. �
الگوواره بهترین جایگزین فارسی برای کلمۀ پردایم است. برای اطلاعات بیشتر به ویکی پدیای فارسی مراجعه کنید.
صورت های صرفی
الگوها و چهار چوب های پذیرفته شده در تفکر و احساس و رفتار فردی و جمعی یک جامعه یا قوم یا دسته و گروه
بنام خدا
با سلام، پارادایم به معنی الگو و نمونه میباشد.
با سپاس
با سلام، پارادایم به معنی الگو و نمونه میباشد.
با سپاس
پارادایم یعنی فضای کاری جدید برای یک مساله، فرضیه یا کسب وکار
اگر بدنبال یک لغت جایگزین هستین پیشنهاد میکنم بدون وسواس، کلمه "شرایط "را بکار ببرید
اگر بدنبال یک لغت جایگزین هستین پیشنهاد میکنم بدون وسواس، کلمه "شرایط "را بکار ببرید
بنام خدا
با سلام، هر لغتی یک معنی اصلی که بیشتر متداول عامه هست به ان معنی میشود و اموختن سایر مترادفهای ان لغت یا علاقه شخصی و یا رشته تخصصی یک فرد هست من حقیر در خصوص پارادایم را درست معنی کردهام برخی از دوستان فرهنگ مثلا شش جلدی پیشرو اریانپور را باز کرده و تمامی یا موارد زیادی از انرا کپی ودر نظرات خود مینویسند ولی یک هفته بعد اگر ان لغات را از حفظ به خواهند بگویند ناتوان خواهند ماندو تمامی انکتابها را چند برابر قدیم مثل اختری کبیر ، انگلیسی قارسی جیمز رد حاوص و فرهنگ جانسون ویرایش ۱۸۱۰ ویا به روز انها را دارم ولی از رو نویسی اگر باشد دیگر نیازی نیست همان کتب کامل نوشته اند. با تشکر
با سلام، هر لغتی یک معنی اصلی که بیشتر متداول عامه هست به ان معنی میشود و اموختن سایر مترادفهای ان لغت یا علاقه شخصی و یا رشته تخصصی یک فرد هست من حقیر در خصوص پارادایم را درست معنی کردهام برخی از دوستان فرهنگ مثلا شش جلدی پیشرو اریانپور را باز کرده و تمامی یا موارد زیادی از انرا کپی ودر نظرات خود مینویسند ولی یک هفته بعد اگر ان لغات را از حفظ به خواهند بگویند ناتوان خواهند ماندو تمامی انکتابها را چند برابر قدیم مثل اختری کبیر ، انگلیسی قارسی جیمز رد حاوص و فرهنگ جانسون ویرایش ۱۸۱۰ ویا به روز انها را دارم ولی از رو نویسی اگر باشد دیگر نیازی نیست همان کتب کامل نوشته اند. با تشکر
بستگی داره در چه حوزه ای استفاده کنید.
به نظر من همون الگوواره بهترین پیشنهاد هست.
فقط چون در بین عموم هنوز مرسوم نشده؛ من ترجیح میدم از معنی "باور" استفاده کنم.
به نظر من همون الگوواره بهترین پیشنهاد هست.
فقط چون در بین عموم هنوز مرسوم نشده؛ من ترجیح میدم از معنی "باور" استفاده کنم.
الگوواره, الگو
( زبان شناسی ) : صورت صرفی، صیغه، صورت صرفی مرتبط، مجموعه صرفی، سرمشق، الگو، نمونه، مقوله
برای الگوریتم ها معنی الگو میده. به عنوان مثال Genetic Algorithm paradigm به معنی الگوی الگوریتم ژنتیک می باشد.
فرا ساختار ، فرا نگرش ، فرا الگو
پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده اند.
اجزای تشکیل دهنده ی پارادایم: 1 - الگوها، 2 - موضوعات 3 - تئوری ها 4 - روش ها و ابزارها
چارچوب فکری - الگوی فکری - باورواره - پیکره ی فکری - شاکله ی فکری - سرمشق
اجزای تشکیل دهنده ی پارادایم: 1 - الگوها، 2 - موضوعات 3 - تئوری ها 4 - روش ها و ابزارها
چارچوب فکری - الگوی فکری - باورواره - پیکره ی فکری - شاکله ی فکری - سرمشق
فَرانگرش ، فرادید ، فرا رویکرد
بُنواره: این واژه به معنای شیوه ای متمایز از نگاه یا تفکر به چیزی، مجموعه متمایز از مفهوم و باور و اندیشه یا چهارچوب متمایز نظری یا فلسفی است. اگرچه این واژه در انگلیسی وجود داشته، اما گویا اولین بار تامِس کوهِن در کتاب ساختار انقلاب های علمی آن را رواج داده و بعدها نیز میشل فوکو در آثار خود بسیار از آن استفاده کرده است. برای معنای ظاهری این واژه معادل هایی مثل الگو، مدل و نمونه پیشنهاد شده اند. انجمن انفورماتیک ایران نیز معادل بن انگاره را پیشنهاد کرده است که یعنی ریشه افکار و نظرات و باورها، که از نظر معنایی رسانای منظور فنی واژه هم هست. اما تلفظ این معادل اخیر به خاطر دو سکون روی حرف ن کمی دشوار به نظر می رسد. به همین دلیل ما بُنواره را پیشنهاد می کنیم.
چالمِرز در کتاب چیستی علم توضیح می دهد که کوهن در پیوست چاپ 1970 خودش اشاره کرده که پارادایم از نظر او دو معنی دارد. کوهن معنی خاص پارادایم را exemplar و معنای عام آن را disciplinary matrix درنظر گرفته است. دکتر زیباکلام در ترجمه کتاب چیستی علم اثر چالمرز اولی را سرمشق و دومی را منشأ اصول و مقررات ترجمه کرده است. منظور از معنای دوم، محیط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی یا علمی است که چیزی یا نظریه ای در آن پرورش، نظم و سامان می یابد. باتوجه به این تعریف، ما بسترة تنسیق یا بسترة انتظام را نیز پیشنهاد می کنیم.
چالمِرز در کتاب چیستی علم توضیح می دهد که کوهن در پیوست چاپ 1970 خودش اشاره کرده که پارادایم از نظر او دو معنی دارد. کوهن معنی خاص پارادایم را exemplar و معنای عام آن را disciplinary matrix درنظر گرفته است. دکتر زیباکلام در ترجمه کتاب چیستی علم اثر چالمرز اولی را سرمشق و دومی را منشأ اصول و مقررات ترجمه کرده است. منظور از معنای دوم، محیط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی یا علمی است که چیزی یا نظریه ای در آن پرورش، نظم و سامان می یابد. باتوجه به این تعریف، ما بسترة تنسیق یا بسترة انتظام را نیز پیشنهاد می کنیم.
الگوی نگرشی ، ساختار نگرشی
اصل ( حقوق )
برداشت
مجموعه ای از عقاید و نظرات که تصورات بنیادی دریک زمینه علمی را شامل می شود. الگو، نمونه، مدل.
Model
A typical example or pattern of something.
چهارچوب , الگو
# cultural paradigm
# The paradigm of an irregular verb
# He had become the paradigm of the successful man
# cultural paradigm
# The paradigm of an irregular verb
# He had become the paradigm of the successful man
معنی دقیق پارادایم که اولین بار افلاطون و سالها بعد ابوعلی سینا و به هگل و ساتر و توماس کوهن هرکدام بصورت مدلهای مختلف بیان کردند که بهترین و روان ترین شاید توضیحات البته بسیار زیاد توماس کوهن است که بصورت روان چنین است:
هر جسمی یا تصویر ذهنی با ابعاد ذهنی که افراد رفتار و عادات خود را از آن الگوبرداری با C�pi� کرده و طبق آن عمل می کنند، پارادایم ها معمولا طی یک اتفاق منطقی رخ می دهند و سپس از راه های مختلف به قدری در جامعه تکرار می شوند که در نهایت به یک چهارچوب بدیهی تبدیل می شوند، از همین رو معمولا تعداد زیادی از پارادایم ها ناکارآمد بوده و تنها باعث ندیدن فرصت های جدید می شوند حال چه موضوع درست یا اشتباه عمل شده باشد.
نگاه کنید:
هر جسمی یا تصویر ذهنی با ابعاد ذهنی که افراد رفتار و عادات خود را از آن الگوبرداری با C�pi� کرده و طبق آن عمل می کنند، پارادایم ها معمولا طی یک اتفاق منطقی رخ می دهند و سپس از راه های مختلف به قدری در جامعه تکرار می شوند که در نهایت به یک چهارچوب بدیهی تبدیل می شوند، از همین رو معمولا تعداد زیادی از پارادایم ها ناکارآمد بوده و تنها باعث ندیدن فرصت های جدید می شوند حال چه موضوع درست یا اشتباه عمل شده باشد.
نگاه کنید:
معنای دوستان:
الگوی نگرشی،
چارچوب فکری
climate change means whole "paradigm" has to change for skyscrapers
الگوی نگرشی،
چارچوب فکری
climate change means whole "paradigm" has to change for skyscrapers
paradigm ( زبانشناسی )
واژه مصوب: صیغگان
تعریف: مجموعۀ صورت های تصریفی یک واحد زبانی اعم از اسم و فعل و صفت و مانند آن
واژه مصوب: صیغگان
تعریف: مجموعۀ صورت های تصریفی یک واحد زبانی اعم از اسم و فعل و صفت و مانند آن
طرز فکر
General Horizons contributing to legitimize what is worthwhile for scientific and academic kind of investigations. In other words what is scientific enough or academic enough for the purpose of Investigation.
ظاهرا معنی کلمه بستگی به حوزه مورد استفاده دارد.
در رایانه، برداشت من طبق مقاله ای که خواندم اینها بود:
روش کلی
الگوی کلی حل یک سری مسائل
چارچوب کلی حل مسائل
طبق این موارد شاید معانی
فراالگو
فراروش
روش واره
مناسب باشد
در رایانه، برداشت من طبق مقاله ای که خواندم اینها بود:
روش کلی
الگوی کلی حل یک سری مسائل
چارچوب کلی حل مسائل
طبق این موارد شاید معانی
فراالگو
فراروش
روش واره
مناسب باشد
paradigm = الگو ، نمونه عالی ، سرمشق ، انگاره . قالب ، سنجه, سوه ی حسنه
مثال : وقتی میگوئیم مکاتبه بر وزن مفاعله است ، مفاعله اینجا یک پارادایم است .
مثال : وقتی میگوئیم مکاتبه بر وزن مفاعله است ، مفاعله اینجا یک پارادایم است .
late 15c. , "an example, a model, " from Late Latin paradigma "pattern, example, " especially in grammar, from Greek paradeigma "pattern, model; precedent, example, " from paradeiknynai "exhibit, represent, " literally "show side by side, " from para - "beside" ( see para - ( 1 ) ) deiknynai "to show" ( cognate with Latin dicere "to show; " from PIE root *deik - "to show, " also "pronounce solemnly" ) . In 20c. it began to be used in the more specific philosophical sense of "logical or conceptual structure serving as a form of thought within a given area of experience, " especially in Thomas Kuhn's "The Structure of Scientific Revolutions" ( 1962 ) ; paradigmatical.
اواخر قرن پانزدهم، "مثال، یک مدل"،
از پارادایم لاتین متأخر "الگو، مثال"، به ویژه در دستور زبان،
از یونانی paradeigma "الگو، مدل؛ مسبوق، مثال"،
از paradeiknynai "نمایش، نشان دادن"، به معنای واقعی کلمه "نشان دادن" کنار هم
" از para - "کنار" ( نگاه کنید به پارا - ( 1 ) ) deiknynai "نشان دادن" ( همخون با dicere لاتین "نشان دادن؛"
از ریشه نیاهندواروپائی *deik - "نشان دادن".
در قرن 20 م. به ویژه در �ساختار انقلاب های علمی� ( 1962 ) توماس کوهن به معنای خاص تر فلسفی �ساختار منطقی یا مفهومی که به عنوان شکلی از اندیشه در حوزه ای از تجربه عمل می کند� استفاده شد.
کلاس اینستاگرام 504ewords
اواخر قرن پانزدهم، "مثال، یک مدل"،
از پارادایم لاتین متأخر "الگو، مثال"، به ویژه در دستور زبان،
از یونانی paradeigma "الگو، مدل؛ مسبوق، مثال"،
از paradeiknynai "نمایش، نشان دادن"، به معنای واقعی کلمه "نشان دادن" کنار هم
" از para - "کنار" ( نگاه کنید به پارا - ( 1 ) ) deiknynai "نشان دادن" ( همخون با dicere لاتین "نشان دادن؛"
از ریشه نیاهندواروپائی *deik - "نشان دادن".
در قرن 20 م. به ویژه در �ساختار انقلاب های علمی� ( 1962 ) توماس کوهن به معنای خاص تر فلسفی �ساختار منطقی یا مفهومی که به عنوان شکلی از اندیشه در حوزه ای از تجربه عمل می کند� استفاده شد.
کلاس اینستاگرام 504ewords
معنی:یعنی نگرش ما از جهان البته نه آنچه که با چشمان خود می بینیم بلکه به معنای فهم و ادراک تفسیری که از جهان داریم. . . . . . .
تقریبا خود کلمه پارادایم بیشتر از معادلهای فارسی اون جا افتاده
معیار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : paradigm
✅️ صفت ( adjective ) : paradigmatic
✅️ قید ( adverb ) : paradigmatically
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : paradigm
✅️ صفت ( adjective ) : paradigmatic
✅️ قید ( adverb ) : paradigmatically