پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣١٠
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

1. رئیس ، 2. رئیس قبیله 3. فرمانده 4. ( در خطاب ) آقا 5. ( در ترکیب ) - - - کل . - - - سر 6. مهم. مهمترین. اصلی. عمده مثال: a young chief یک فرمانده ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. صندوق ، جعبه 2. سینه. قفسه سینه مثال: a bullet wound in the chest یک گلوله در سینه جراحت ایجاد کرد the matron had a large chest سرپرستار قفسه ی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ابراز احساسات کردن 2. تشویق کردن. هورا کشیدن برای 3. خوشحال کردن. خرسند کردن 4. دلداری دادن. ترغیب کردن. دلگرم کردن 5. دلنشین کردن. روح بخشیدن به ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مهربان. خیرخواه 2. نیکوکار. بخشنده. خیر 3. باگذشت. بلند نظر. دارای سعه صدر 4. دوستانه. محبت آمیز 5. خیریه، مربوط به امور خیریه مثال: charitable a ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. قهرمان 2. برنده 3. طرفدار. حامی. مدافع 4. ( عامیانه ) عالی. محشر 5. حمایت کردن. دفاع کردن مثال: the world champion قهرمان جهان a champion of cha ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جشن ، 2. بزرگداشت. تجلیل 3. تحسین مثال: the celebration of his 50th birthday جشن پنجاهمین روز تولدش a cause for celebration انگیزه ای برای تجل ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

1. کاتالوگ 2. فهرست 3. به صورت کاتالوگ دراوردن 4. فهرست کردن. در فهرست وارد کردن مثال: a library catalogue یک فهرست کتابخانه a mail - order catalog ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درشکه . کالسکه. 2. ( قطار ) واگن 3. باربری. حمل 4. کرایه بار. کرایه حمل 5. چرخ. پایه چرخ دار 6. نورد 7. وضع بدن. هیئت مثال: a railway carriage ی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. شغل. حرفه. کار 2. زندگی. زندگانی 3. دوره. دوران 4. سرعت برق آسا 5. حرفه ای. شغلی 6. مثل برق رفتن. با سرعت زیاد رفتن 7. این ور و آن ور دویدن مثال: ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عملیات جنگی. نبرد. حمله 2. مبارزه 3. فعالیت 4. مبارزه کردن مثال: Napoleon's Russian campaign حمله و نبرد روسی ناپلئون the campaign to reduce veh ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بدون تردید . بطور مسلم. مطمئنا. یقینا 2. ( در پاسخ سوال ) البته! حتما! مثال: this is certainly a hard work بدون تردید این یک کار سخت است. our in ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عفیف. پاکدامن. پاک 2. پرهیزکار. متقی. باتقوا 3. ساده. بی پیرایه. بی تکلف

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مجلس 2. تالار 3. اتاق ، 4. حفره. محفظه 5. ( تفنگ ) اتاق خرج. خزانه مثال: a debating chamber یک تالار بحث و مذاکره we slept safely in our chamber ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زیبایی. فریبایی. گیرایی. جذبه. جذابیت 2. افسون ، سحر 3. طلسم ، تعویذ 4. مسحور کردن. شیفته کردن. افسون کردن 5. طلسم کردن مثال: people were captiva ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. شعار دادن. دم گرفتن. فریاد کشیدن 2. سرود خواندن. دعا خواندن. خواندن 3. شعار. دم. فریاد 4. سرود. آواز مثال: the protesters' chants شعارها و فریاد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{آدم و شخص} سطحی مثال: This is contrary to what it appears to some shallow - thinking people on the outside. این خلاف چیزی است که در ظاهر به نظر بر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This is contrary to what it appears to some shallow - thinking people on the outside. این خلاف چیزی است که �در ظاهر � به نظر برخی انسانهای سط ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زنجیر، 2. ( بصورت جمع ) غل و زنجیر 3. زنجیره. رشته. سلسله 4. علقه. پای بند. بند 5. زنجیر کردن. با زنجیر بستن 7. به بند کشیدن. اسیر کردن. پای بند ک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مرکزی 2. میانی. وسطی 3. نزدیک به 4. اساسی. عمده. اصلی. مهم مثال: occupying a central position تصرف کردن یک شغل رسمی میانی central London لندن ِ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لگام. افسار، 2. لگام زدن. دهنه زدن 3. کنترل کردن. نگه داشتن 4. براق شدن. برآشفتن مثال: a horse's bridle یک افسار و لگام اسب she bridled at his t ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شاد شدن. خوشحال شدن 2. شاد کردن. روح دادن به. زنده کردن 3. درخشیدن. برق زدن 4. درخشان کردن. نورانی کردن 5. براق کردن. برق انداختن 6. روشن کردن 7. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درخشش. درخشندگی. برق 2. هوش. ذکاوت. استعداد 3. مهارت. استادی مثال: a philosopher of great brilliance یک فیلسوف با استعداد و هوش زیاد the brillia ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Many times it has been able to force back and defeat the enemy, which is armed with military weapons, weapons of propaganda, political weapons, ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. درخشان. تابناک 2. براق 3. روشن 4. باهوش. برجسته 5. عالی 6. ماهر. استاد 7. ماهرانه. استادانه 8. شاد. شادمانه 9. برلیان 10. برلیان بدلی مثال: a bril ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. موی زبر، 2. موی ( برس. مسواک و غیره ) 3. ( مو ) سیخ شدن 4. یُراق شدن. عصبانی شدن . به خشم آمدن 5. پر بودن از. مملو بودن از. 6. سرشار بودن از مثال ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: In other words, Hezbollah's capabilities have been gradually, continually increasing over time. به عبارت دیگر توانمندی های حزب الله به تدریج و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( از رادیو و تلویزیون ) پخش کردن 2. برنامه پخش کردن. برنامه اجرا کردن. برنامه داشتن 3. سر زبانها انداختن. به عالم و آدم گفتن 4. ( دانه ) افشاندن. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چرا کردن. چریدن 2. تورق کردن. ورق زدن 3. گشتن. نگاه کردن 4. چرا 5. تورق 6. گشت. پرسه مثال: I browsed among the little shops من در میان مغازه های ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: On the other hand, it is based on our own experience. �از طرف دیگر� این بر اساس تجربیات خودمان است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کبودی. کبود شدگی. خون مردگی 2. ( میوه ) لک 3. کبود کردن 4. کبود شدن 5. ( میوه ) لک شدن. لک افتادن 6. لک کردن. لک انداختن 7. ( فلز و چوب و غیره ) ز ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: On the one hand, this is based on the verses of the Quran and divine promises. �از یک طرف� این بر اساس آیات قرآن و وعده های الهی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دسته. بسته 2. بقچه ، 3. کپه 4. ( عامیانه ) بچه 5. یکپارچه 6. جمع کردن 7. دسته کردن. دسته دسته کردن 8. چپاندن 9. چپیدن 10. کپه کردن. تلمبار کردن 13 ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بودجه ، 2. ارزان 3. بودجه چیزی را تنظیم کردن. هزینه چیزی را تامین کردن 4. در بودجه گنجاندن مثال: your budget for the week بودجه شما برای این هفته ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی احتیاط 2. بی دقت. ناشی از بی دقتی 3. بی خیال. بی فکر. بی توجه 4. شاد. راحت. آسوده مثال: careless motorists ماشین سوار های بی دقت و بی احتیاط ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گنجایش ، ظرفیت. جا 2. توانایی. قدرت 3. لیاقت. قابلیت. استعداد 4. امکان. امکانات 5. درک. فهم 6. مقام. سمت. عنوان مثال: the capacity of the freezer ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ابرو، 2. پیشانى ، جبین ، 3. چهره. قیافه 4. نوک. بالا. سر مثال: the doctor wiped his brow دکتر پیشانی خودش را خشک کرد. heavy black brows ابرو ه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بوم نقاشی 2. نقاشی رنگ و روغن 3. کرباس 4. برزنت 5. چادر مثال در معنای فعل: he's canvassing for the Green Party او برای جمع آوری آراء برای حزب سب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اردو . اردوگاه 2. چادر 3. مسلک. مکتب 4. اردو زدن. چادر زدن 5. در اردو به سر بردن / همجنس باز 2. ( عامیانه ) اوا خواهر. زنانه 3. پر زرق و برق 4. مس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. برامدگی ، برجستگی. چیز قلمبه 2. افزایش ناگهانی 3. گنده شدن. بیرون زدن. قلمبه شدن. ورم کردن. باد کردن 4. شکم دادن 5. طبله کردن 6. پر بودن از. مثال ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. قلدر، گردنکلفت. زورگو 2. قلدری کردن. با قلدری به کاری واداشتن. تهدید کردن مثال: the village bully قلدر و گردنکلفت روستا the others bully him دیگ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گندگی. بزرگی 2. مقدار. مقدار زیاد 3. حجم 4. هیکل 5. قسمت اعظم. قسمت عمده. اکثریت 6. کالای فله ای 7. عمده 8. بزرگ به نظر امدن. مهم جلوه دادن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: they will buckle down to negotiations over the next few months آنها کمر همت به مذاکرات و گفتگوها در چند ماه آینده خواهند بست. انها جدا دست ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سگک ، قلاب ، 2. تاب. موج. کجی 3. خمش. کمانش 4. بستن. به کمر بستن 5. سگگ چیزی را بستن یا انداختن 6. بسته شدن. قلاب شدن 7. شروع کردن. کمر به کاری بس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به نمایش گذاشتن. نمایش دادن 2. نمایشگاه بر پا کردن 3. نشان دادن. از خود نشان دادن 4. عرضه کردن. ارائه کردن مثال: the paintings were exhibited at L ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. وجود داشتن. بودن 2. یافت شدن. پیدا شدن 3. زندگی کردن 4. به حیات خود ادامه دادن. زنده ماندن 5. تغذیه کردن از مثال: animals existing in the distant ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دقیق 2. صحیح. درست 3. عین 4. با دقت. موشکاف. تیزبین / ۱. به زور مطالبه کردن ۲. خواستن. طلب کردن ۳. توقع داشتن. انتظار داشتن ۴. لازم داشتن. نیاز دا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مقاله ، 2. رساله 3. انشاء ، // سعی. کوشش // 1. دست به کاری زدن. مبادرت کردن به 2. سعی کردن. کوشیدن مثال: I'm afraid your last essay was a very scr ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Sometimes its actions may be in accord with this concept, and sometimes they may not. بعضی وقتها اقدامات آن ممکن است �بر طبق� این مفهوم باشد و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. راست. ایستاده. افراشته. سیخ. شق. شق و رق 2. در حالت نعوذ. تحریک شده // 1. بر پا کردن. بر پا داشتن. بالا بردن. راست نگه داشتن. افراشتن 2. ( چادر ) ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حسادت. حسودی. رشک. حسد 2. غبطه. حسرت 3. مایه حسادت. اسباب حسادت// 1. حسادت ورزیدن به. حسودی کردن به. حسد بردن 2. غبطه خوردن به. حسرت کسی یا چیزی ر ...