پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٩٤
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیشی. ( مربوط به ) کشیشان مثال: priestly robes لباس رسمی ( مربوط به ) کشیشان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رنگارنگ 2. شاد. پر هیجان. پرشور. شورانگیز 3. دیدنی. تماشایی 4. درخشان. روشن مثال: they lit some colorful rockets آنها چند تا فشفشه ی رنگارنگ روشن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تغییر مسیر . تغییر جهت 2. انحراف 3. سرگرمی. وسیله تفریح 4. موجب حواس پرتی. مایه جلب توجه 5. اقدام انحرافی. عمل انحرافی 6. ( نظامی ) عملیات انحرافی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی شرمی. وقاحت 2. غرور. تکبر. ادعا مثال: such a declaration savored of immodesty یک چنین اظهار و بیانی بر بی شرمی و وقاحت دلالت می کند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قافیه 2. سجع 3. شعر 4. قافیه ساختن 5. هم قافیه شدن. هم قافیه بودن مثال: the sonnet's rhyme scheme آرایشِ قافیه ی غزل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the sonnet's rhyme scheme آرایشِ قافیه ی غزل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با خشونت. با سخت گیری. با سختی. با بی رحمی. با تندی مثال: they tax foreign companies more harshly آنها با سختگیری بیشتری {برای} کمپانی های خارجی ما ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوگرایی. مدرنیسم مثال: a reaction against modernism یک واکنش علیه مدرنیسم و نوگرایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طرف بحث. طرف دعوا مثال: the reconciliation of the disputants آشتی و توافق طرفین دعوا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بنیادی. اساسی 2. جدی. حاد. شدید. سخت مثال: they had to reconcile themselves to drastic losses آنها مجبور شده بودند خودشان را با زیانها و خسارتهای ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشورتی. مشاوره ای مثال: the advisory group's recommendations پیشنهادهای گروه مشورتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: psychotherapists who are recognized رواندرمانگر هایی که شناخته شده اند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فناپذیری. میرندگی 2. ( میزان ) مرگ و میر 3. ( بصورت جمع ) تلفات مثال: mortality is related to unemployment levels میزان مرگ و میر به ترازهای بیکار ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

( پیامد و غیره ) ناخواسته مثال: an unintended slight یک بی اعتنایی و تحقیر ناخواسته

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: a monster carp یک ماهی کپور عظیم الجثه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. افسانه ای. اساطیری 2. مشهور. سرشناس مثال: legendary sea monsters هیولاهای افسانه ای و اساطیری دریا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوشیزه وار. دخترانه 2. ملیح. لطیف. ظریف مثال: her maidenly modesty حجب و حیای دخترانه ی او

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آرزو. امید. ارمان 2. مکیدن. مکش 3. ( زبان شناسی ) دمِش 4. استنشاق مثال: the modesty of his aspirations اعتدال و میانه روی در آرزوهایش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخمل مثال: the nap of the velvet پرزِ مخمل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرتراشیده. اسکین هد. ( جوانانی در بریتانیا که سر خود را می تراشند و شلوار تنگ و چکمه می پوشند و اهل درگیری و خشونت اند ) مثال: a gang of skinheads m ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاندا: مثال: pandas rarely mate in captivity پانداها به ندرت در قفس جفتگیری می کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. یاخته ای. سلولی 2. خانه خانه. سوراخ سوراخ. منفذ دار مثال: the cellular make - up of plants ساختار سلولی گیاهان.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خمره. خم مثال: a vat of liquid یک خمره {حاوی} مایع

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی روح. ملال آور. مرده. خسته کننده مثال: a limp and lackluster speech یک سخنرانی بی حال و خسته کننده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. توصیف. وصف. تصویر 2. ایفای نقش. نقش. 3. نمایش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غضب. غیظ. خشم مثال: the ire in her face was barely leashed خشم و غضب در صورتش به سختی مهار شده بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نطق اتشین مثال: he launched into a tirade او یک نطق آتشین را آغاز کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مغرض. خبیث. بد ذات 2. مغرضانه. ناشی از سوء نیت مثال: it was not in Daisy's nature to be bitchy در ذات دیزی نبود که خبیث و بدذات باشد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کنتور 2. متر 3. ( شعر ) وزن 4. ( در ترکیب ) – سنج. – شمار مثالل: the needle on the meter عقربه و شاخصِ روی کنتور Give me the meter. متر را بده ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. از طریقِ. از راهِ 2. بوسیله ی. توسطِ مثال: the virus is transmitted via needles ویروس ها از طریق سوزن سورنگ منتقل شده اند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حمایت مالی. پشتیبانی مالی. تامین هزینه 2. حمایت مثال: sponsorship is a form of advertising حمایت مالی گونه ای از تبلیغ است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مردم شهر. اهالی شهر مثال: Townsfolk observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مردم شهر. اهالی شهر مثال: townspeople observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مارکسیست 2. مارکسیستی مثال: broadly Marxist in orientation عمدتا در گرایش مارکسیست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رادار مثال: the orientation of the radar station جهت یابی ایستگاه رادار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صرف 2. هزینه. خرج 3. هزینه ها. مخارج مثال: an outline of expenditure for each department خلاصه ای از خرج و مخارج برای هر وزارتخانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برده وار. برده صفت. مطیع 2. فاقد ابتکار. کورکورانه مثال: a slavish addiction to fashion یک میل وافرِ کورکورانه به مد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his heroin addiction اعتیاد او به هروئین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سرویس رفت و برگشت 2. اتوبوس فضایی. شاتل 3. توپ بدمینتون 4. ( نساجی. چرخ خیاطی ) ماکو 5. ( پرواز و غیره ) رفت و برگشت 6. رفتن و آمدن. رفتن و برگشتن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فیلارمونیک ( دوستدار یا طرفدار موسیقی ) ۲. ارکستر سمفونی مثال: he rehearsed the Vienna Philharmonic

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They are uninformed. Explain these to them آنها ناآگاه و بی اطلاع هستند. اینها را برایشان توضیح بدهید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاک. مردد مثال: union leaders remain skeptical رهبران اتحادیه شکاک و مردد مانده اند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امروزی مثال: Finally, this third point is the most important of all, you need to use appropriate language, a modern - day language that is understan ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مشترک. ۲. اعانه دهنده مثال: they refunded the subscribers آنها {پول} مشترکین را بازپرداخت کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سانسور . ممیزی مثال: negligence of censorship rules تسامح درباره ی قوانین سانسور و ممیزی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زوزه 2. فریاد. جیغ. عربده 3. زوزه کشیدن 4. فریاد کشیدن. نعره کشیدن 5. حق حق گریه کردن مثال: the wind howled without remission باد بدون فروکش {کردن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اجرت. دستمزد. حق الزحمه. هزینه 2. ( پزشک ) ویزیت 3. ( دانشگاه یا مدرسه ) شهریه 4. ( وکیل ) حق الوکاله 5. ( عضویت و غیره ) حقِ. . . 6. حق الزحمه پر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراوان. بسیار پر شمار مثال: some animals reproduce prolifically بعضی از حیوانات بسیار پر شمار و فراوان تولید مثل می کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ضمیر انعکاسی اول شخص جمع ) خودمان را. به خودمان. از خودمان. خودمان 2. ( ضمیر تاکیدی ) خودمان مثال: we resigned ourselves to a long wait ما خودم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

وکیل مدافع. وکیل دعاوی مثال: solicitors can retain a barrister مشاوران حقوقی می توانند حق الوکاله یک وکیل مدافع را از پیش پرداخت کنند.