پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣١٤
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تصور کردن 2. باور کردن . 3. به فکر چیزی افتادن. از ذهن کسی گذشتن. به ذهن کسی خطور کردن 4. آبستن شدن 5. طراحی کردن. طرح ریزی کردن 6. بیان کردن. اظه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جوهر. ذات. ماهیت 2. ( مجازی ) روح 3. چکیده. خلاصه 4. اصل. اساس. محور 5. عصاره 6. اسانس 7. عطر مثال: the very essence of economics اصول فعلی ِ عل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In essence, Basij is a network of culture and thought. �در اصل� بسیج یک شبکه سازی از فکر و فرهنگ است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٦

1. مصالحه. توافق. سازش 2. حد وسط 3. بینابین 4. مصالحه کردن 5. به خطر افتادن مثال: they reached a compromise آنها به یک توافق و سازش رسیدند. a happy ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ترکیب 2. مخلوط. امیزه 3. واژه مرکب 4. مرکب 5. ترکیبی 6. ( جمله ) همپایه// 1. ترکیب کردن. مخلوط کردن. امیختن 2. درست کردن. ساختن 3. به توافق رسیدن. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غارت کردن. چپاول کردن. به یغما بردن. به غنیمت بردن 2. غارت. چپاول. تاراج. 3. غنائم. اموال غارت شده 4. اموال مسروغه مثال: they plundered the count ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خاص. مخصوص به. ویژه. منحصر به 2. عجیب. عجیب و غریب. غیرعادی 3. ناخوش. مریض مثال: something peculiar began to happen چیزی عجیب و غریب شروع به اتفا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ارام. ساکت 2. صلح جو. صلح دوست. صلح طلب 3. صلح امیز. مسالمت امیز. اشتی جویانه. صلح جویانه 4. بدون جنگ و دعوا. بدون خون و خونریزی. بدون درگیری. توا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صبور. باحوصله. بردبار. شکیبا 2. صبورانه. از سر صبر 3. با پشتکار. پشتکار دار. با استقامت // 1. بیمار. مریض مثال: I must ask you to be patient من ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بطور طبیعی ، طبیعی 2. طبعا". طبیعتا 3. ذاتا. فطرتا 4. بطور عادی. عادی 5. البته. مسلما مثال: he's naturally shy او ذاتا خجالتی است. try to act na ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نومید. مایوس 2. نومیدانه. ناشی از ناامیدی 3. نومید کننده. مایوس کننده. 4. بی فایده. بی نتیجه. بی ثمر 5. نالایق. بی عرضه 6. ضعیف. ناشی 7. بد. افتضا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نیکی. خوبی ، خیر 2. پاکی. صفا 3. مهربانی. لطف. محبت 4. خاصیت. قوت 5. خدا. وای خدای من. خدا جون مثال: he had some goodness in him در او مقداری نیک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. رفتار، معامله ، 2. نحوه برخورد. معالجه. درمان مثال: the company's treatment of its workers نحوه برخورد شرکتها با کارگرانشان. she's responding we ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. درد. زجر، عذاب ، رنج 2. مایه عذاب. مایه ناراحتی// 1. عذاب دادن. زجر دادن 2. عصبی کردن. اذیت کردن. ازار دادن مثال: months of mental and emotional ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. واریز. تسویه 2. پرداخت 3. حل و فصل ، توافق4. استقرار. اسکان 5. انتقال. واگذاری 6. مستعمره 7. کولونی مثال: a pay settlement یک واریز حقوق / یک تسو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قطعه. پاره. تکه 2. بخش. فسمت. جزء 3. ( میوه ) پَر 4. ( هندسه ) پاره خط 5. ( هندسه ) قطعه 6. تقسیم کردن مثال: orange segments تکه های پرتقال / پره ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. بنای یادبود. یادمان 2. بنای تاریخی . اثر تاریخی 3. اثر جاودان. اثر ماندنی 4. نمونه بارز. مظهر مثال: a stone monument یک بنای یادبود سنگی a monume ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سرمایه گذاری ، 2. صرف. 3. بهره برداری. استفاده. 4. محاصره مثال: you can lose money by bad investment تو امکان داره پول خودت رو با یک سرمایه گذاری ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وسیله. ابزار. 2. دستگاه 3. الت موسیقی. ساز. 4. سند 5. الت دست مثال: a wound made with a sharp instrument یک زخم با یک ابزار تیز ایجاد شد. check ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره ، خرده ، تکه ، جزء. بخش. قسمت ۲. متلاشی شدن، قطعه قطعه کردن مثال: meteorite fragments تکه های شهاب سنگ a fragment of conversation یک بخش و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ازمایش ، 2. کار ازمایشی 3. تجربه / ۱. آزمایش کردن. ۲. آزمودن مثال: carrying out experiments انجام دادن آزمایش ها these results have been establi ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هیجان. شور و شوق 2. برانگیختگی 3. تحریک 4. واقعه هیجان انگیز. رویداد مهیج مثال: the excitement of seeing a leopard in the wild واقعه هیجان انگیز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تاسیس. تشکیل. برقراری 2. موسسه. بنگاه. مغازه 3. تشکیلات مثال: the establishment of a democracy تاسیس/تشکیل و برقراری یک دموکراسی a dressmaking es ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اعطا. اهدا 2. وقف. 3. موقوفه. درامدِ موقوفه 4. استعداد. موهبت. نعمت 5. بهره. بهره مندی. برخورداری مثال: the endowment of a Chair بهره مندی از یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تشویق ، ترغیب 2. مایه دلگرمی. پشت گرمی. قوت قلب 3. حمایت. کمک مثال: she needed a bit of encouragement او یک خرده تشویق نیاز داشت. they required ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. افسون ، جادو، سحر2. زیبایی. فریبندگی. دلربایی 3. جذبه. کشش 4. خوشی. سرخوشی. سرور. شعف. شور و حال مثال: a race of giants skilled in enchantment یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استخدام 2. اشتغال 3. کار. شغل. پیشه. حرفه 4. استعمال. به کار گیری مثال: she found employment as a clerk او یک شغل و کار به عنوان یک منشی پیدا کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ناراحتی. رنج 2. نگرانی. اضطراب 3. خجالت. شرم 4. سراسیمگی. دستپاچگی 5. گرفتاری. اشفتگی. نابسامانی 6. مایه ناراحتی. مایه سرافکندگی. مایه ننگ 7. مایه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اختلاف. اختلاف نظر 2. مخالفت 3. تضاد. ناهماهنگی 4. بگومگو. دعوا مثال: there was some disagreement over possible solutions بر روی راه حل های ممکن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تفکیک. جداسازی. جدایی 2. بی طرفی. استقلال رای 3. بی تفاوتی. بی اعتنایی. بی علاقگی. سردی 4. ( سرباز و غیره ) گروه مثال: she looked on everything wi ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. وزارتخانه. وزارت 2. اداره. سازمان 3. قسمت 4. ( بیمارستان ) بخش 5. ( دانشگاه ) گروه 6. حوزه ( عمل. مسئولیت. کار ) مثال: the public health departme ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زندان. حبس 2. زندانی کردن. بازداشت. نگهداری 3. زایمان مثال: solitary confinement زندان و حبس انفرادی the confinement of an animal زندانی کردن یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شباهت ، همانندى ، 2. وجه شباهت 3. شکل . صورت 4. نظیر. بدیل. شبیه مثال: her likeness to Anne is quite uncanny شباهت او به آنا کاملا غیر عادی و مر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: his loneliness was unbearable تنهایی او غیر قابل تحمل بود. the enforced loneliness of a prison cell تنهایی و انزوای تحمیلی یک سلول زندان the l ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جنون ، دیوانگی 2. غیظ. غضب 3. هیجان. از خود بی خود شدگی 4. بیماری هاری 5. خل بازی مثال: today madness is called mental illness امروزه جنون بیماری ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زشت ، کریه. بد قیافه 2. قبیح. ناخوشایند 3. ترس اور. بد خلق مثال: an ugly face یک چهره زشت things got pretty ugly کارها تا حدودی ناخوشایند شد. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درست . دقیقا 2. با دقت. دقیق 3. ( در پاسخ ) بله. دقیقا. درست است مثال: at 2 o'clock precisely دقیقا ساعت دو precisely the kind of man I am looki ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. امکان داشتن. ممکن بودن 2. شاید 3. احتمالا 4. به هیچ وجه. اصلا" مثال: possibly he took the boy with him شاید ( احتمالا ) او پسر را با خودش برده اس ...

پیشنهاد
٠

مثال: Don’t take it personally. به خودت نگیر ( ناراحت نشو )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شخصا 2. من شخصا 2. بطور خصوصی. بطور شخصی مثال: I'd like to thank him personally من دوست دارم شخصا از او تشکر کنم. / من دوست دارم بطور شخصی از او ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مرتب. منظم. بسامان 2. با انضباط. منضبط 3. گماشته 4. کارگر ( بیمارستان ) مثال: an orderly room یک اتاق منظم the orderly presentation of informati ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تنها، یکه و تنها 2. تک و تنها. غریب. بی کس 3. دور افتاده. پرت مثال: I felt very lonely من احساس کردم خیلی غریب و بی کس هستم. the lonely life of ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. به نرمی. به آهستگی. یواش. با ملایمت ۲. به مقدار کم مثال: She kissed her son lightly on the cheek زن به نرمی و آهستگی گونه پسرش را بوسید. season ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بامهربانی. با ملایمت 2. لطفا. بی زحمت // 1. مهربان. با محبت. دوستانه. محبت امیز 3. مساعد. سازگار مثال: a kindly old lady یک خانم پیر مهربان she ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ساده. معمولی 2. راحت. خودمانی 3. با قیافه معمولی مثل: a homely atmosphere یک جو خودمانی و راحت homely pursuits پیشه ها و حرفه های ساده و معمولی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بهشتی. ملکوتی 2. اسمانی. فلکی 3. محشر. معرکه. قشنگ

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیار. بسیار زیاد. فوق العاده مثال: an enormously important factor یک عامل فوق العاده مهم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مستقیما، 2. درست. دقیقا. کاملا 3. بی پرده. صریح. رک 4. فوری. فورا. بی درنگ. الان 5. زود. به زودی 6. به محض اینکه. به مجرد اینکه مثال: they flew d ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. از فرط استیصال 2. جدا. شدیدا 3. زیاد. خیلی مثال: he screamed desperately for help او از فرط استیصال برای کمک فریاد میزد. they are desperately i ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ازادی ، 2. رهایی. نجات 3. اختیار. اجازه 4. حق برخورداری. حق استفاده 5. معافیت 6. طلاق. حق طلاق مثال: The vagabond youths traveled across the coun ...