پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٢٩٦
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: She asked questions on the trot. او پی در پی و پشت سر هم سوال می پرسید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. یورتمه رفتن 2. یورتمه بردن 3. بدو بدو کردن. دویدن 4. رفتن 5. ( حرف. بهانه و غیره ) تکرار کردن 6. یورتمه ، 7. راه رفتن تند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. راستگو، 2. راست. درست. واقعی مثال: a truthful answer یک پاسخ درست a truthful account یک گزارش واقعی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

توطئه گر مثال: However, the primary conspirators and control room are in the United States and the Zionist regime. به هر حال توطئه گران اصلی و اتاق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معلم خصوصی ، 2. معلم سرخانه 3. ( در بریتانیا ) استاد راهنما. استاد 4. ( موسیقی و غیره ) کتاب تعلیم 5. درس دادن. تدریس کردن 6. درس خصوصی دادن. تدری ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They changed their tune. آنها تصمیم خودشان را عوض کردند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اهنگ ، نوا. نغمه 2. سازگاری. هماهنگی. وفق 3. لحن 4. ( ساز ) کوک 5. مبلغ 6. ( ساز ) کوک کردن 7. تنظیم کردن مثال: noun she hummed a cheerful tune ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترومپت 2. صدای فیل 3. ترومپت زدن . 4. در بوق و کرنا کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یکنواختی مثال: My existence was tortured by monotony. زندگی من به لحاظ یکنواختی، {شبیه} شکنجه کردن بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. غول پیکر. غول آسا ۲. عظیم. بزرگ. سترگ مثال: The blue whale is truly a gigantic creature. نهنگ آبی واقعا یک موجود غول پیکر و عظیم است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زبان ۲. زبان بیگانه ۳. زبان حرفه ای مثال: They were expected to know a lingo, the vocabulary. آنها انتظار می رفت که یک زبان و اصطلاحات {آن را} بد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فرستادن. پرت کردن ۲. ( قطار ) به خط فرعی بردن ۳. منحرف کردن ۴. طفره رفتن. پشت گوش انداختن ۵. کنار گذاشتن. معوق گذاشتن. ۶. کسی را بیکار گذاشتن مثال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آزادی خواه ۲. آزادی خواهانه مثال: Many of them have a political view that’s somewhere between Libertarian and anarchic. بسیاری از آنها عقیده سیاس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. ناظر. نظارت کننده. کنترل کننده ۲. نظارتی مثال: massive regulatory changes تغییرات گسترده نظارتی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خویشاوند ۲. شبیه ( به ) ، نزدیک ( به ) ، مثلِ مثال: Our inability to get together, Scientists, technologists, government leaders, at a moment of t ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تدریج. رفته رفته. کم کم مثال: However, I progressively got worse. با وجود این من به تدریج بدتر شدم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( حشره ) نوچه. شفیره ۲. پیله. پوسته مثال: My personality was entombed within a seemingly silent body, a vibrant mind hidden in plain sight within ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تنگ کردن. جمع کردن. هم کشیدن. منقبض کردن ۲. فشار دادن. فشار آوردن ۳. محدود کردن. مقید کردن. دست و بال ( کسی را ) بستن مثال: And all of your emotio ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خاموش. ساکت. بدون صدا ۲. لال. گنگ ۳. ( حرف ) غیر ملفوظ / ۱. کم کردن. کاستن. کاهش دادن. خفیف تر کردن. ملایم تر کردن مثال: And all of your emotions ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. تکرار کردن. مجدد اجرا کردن. دوباره انجام دادن ۲. ( انتخابات و غیره ) تجدید کردن. مجددا برگزار کردن ۳. ( فیلم و غیره ) دوباره نمایش دادن. دوباره نش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خوش. شاد. شنگول ۲. خوب. عالی. محشر ۳. خیلی. زیاد ۳. با زبان خوش وادار ( به کاری ) کردن. ترغیب کردن مثال: I think because Barney is so happy and jo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عاری از. فاقد مثال: A defenseless object, seemingly devoid of feelings یک شئ بی دفاع، ظاهرا عاری از احساسات.

پیشنهاد
٠

حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی مثال: Book production is crucial, and it is primarily the responsibility of the Ministry of Culture and Islamic Guid ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. شهود ۲. شم ۳. الهام ۴. فراست مثال: She never learned the rules of grammar, but she writes well using her intuition about what is correct. او هرگز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

افزاینده مثال: A child with speech problems can communicate using augmentative and alternative communications. یک کودک با مشکلات گفتاری، می تواند با ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. وجدآور. شعف انگیز. مسرور کننده. هیجان انگیز. مهیج ۲. ( هوا ) نشاط بخش. روح بخش مثال: It was exhilarating, but frustrating at times. آن هیجان انگی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. شکل ( چیزی را ) تغییر دادن. تغییر دادن ۲. دوباره شکل دادن به ۳. شکل تازه دادن به مثال: I began to reshape my destiny. من شروع کردم به تغییر دادن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش پندار. پیش فرض ذهنی مثال: I used the power of words and will to challenge the preconceptions من از قدرت کلمات و ارده برای به مبارزه طلبیدن پیش ف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بی جان. فاقد حیات ۲. بی روح. ملال اور مثال: Once I was perceived to be an inanimate object, a mindless phantom of a boy in a wheelchair. قبلا من ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور غیر کلامی. بطور غیر زبانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجدید چاپ. تجدید چاپ کردن مثال: Additionally, many books that had been reprinted previously were being reprinted once again. مضافا بر اینکه بسیاری ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مضافا بر اینکه مثال: Additionally, many books that had been reprinted previously were being reprinted once again. مضافا بر اینکه بسیاری از کتابهایی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جشن هزار ساله. نسل هزاره جدید مثال: There was a recent survey of millennials asking them what their most important life goals were, and more than 80 ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بازنگری. بازاندیشی مثال: With hindsight, I should have taken the job. با بازنگری، من باید این شغل را بدست بیاورم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوق العاده. بی اندازه. بسیار مثال: Studies like this are exceedingly rare. مطالعاتی شبیه این فوق العاده بی نظیر هستند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

موسس. بنیانگذار. بنیادگذار. بانی / ۱. با شکست مواجه شدن. شکست خوردن. موفق نشدن. نگرفتن ۲. ( کشتی ) زیر آب رفتن. غرق شدن ۳. ( اسب ) از پا درآمدن. به ز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانسالی مثال: We will soon face to Midlife crisis. ما به زودی با بحران میانسالی روبرو خواهیم شد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

آدم هشتاد و چند ساله مثال: If we could predict who was going to grow into happy, healthy octogenarian and who wasn’t. اگر ما می توانستیم پیش بینی بک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. بند. تسمه ۲. کوله بچه. ۳. قلاب سنگ. سنگ قلاب. فلاخن ۴. پرتاب ۵. پرتاب کردن. پرت کردن. انداختن ۶. بستن. بند کردن. قلاب کردن. آویزان کردن مثال: And ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارت پستال مثال: I want a postcard, an envelope and a stamp من یک کارت پستال یک پاکت نامه و یک تمبر می خواهم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. یاد ( کسی یا چیزی را ) گرامی داشتن ۲. خاطره ( کسی یا چیزی را ) زنده نگهداشتن ۳. سالروز ( واقعه ای را ) جشن گرفتن مثال: Commemorate Nuclear Energy ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مورد استقبال واقع شده مثال: Almost all or most responded positively, stating that their sales were strong and that their books were being well - rece ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مشکل. دشوار 2. اشکال 3. دردسر. زحمت. گرفتاری. مخمصه مثال: the difficulty of balancing motherhood with a career دشواریِ متعادل کردن ( وظیفه ) ماد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جلد. مجلد 2. کتاب 3. حجم. گنجایش 4. مقدار. اندازه 5. ( صدا ) بلندی مثال: a volume from the library یک کتاب از کتابخانه a glass syringe of known ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داوطلب 2. داوطلبانه 3. داوطلب شدن 4. داوطلبانه گفتن. به میل خود گفتن 5. ( کسی را ) انتخاب کردن. بر عهده کسی گذاشتن مثال: verb I volunteered my s ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استفراغ کردن. بالا اوردن 2. استفراغ verb مثال: he needed to vomit او نیاز داشت که استفراغ کند. I vomited my breakfast من صبحانه ام را بالا آو ...

پیشنهاد
٠

سازمان تبلیغات اسلامی مثال: Government officials such as in the Ministry of Culture and Islamic Guidance, the Islamic Propagation Organization, and t ...

پیشنهاد
٠

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مثال: Government officials such as in the Ministry of Culture and Islamic Guidance, the Islamic Propagation Organization, ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چروک. چین و چروک 2. پند. راهنمایی 3. چروک انداختن 4. اخم کردن 6. چروک شدن. چروک افتادن مثال: noun fine wrinkles around her mouth چروکهای ریز اط ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: No wonder he is not hungry; he has been eating sweets all day. پس ییخود نیست که گرسنه اش نیست. تمام روز داشت شیرینی می خورد.