پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٣٠٠
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناامیدی مثال: There are those who do this from outside the country, such as foreign television channels, radio stations, and newspapers, broadcasting ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهرآگین مثال: In failures and difficulties, “passivity” is venomous. در ناکامی ها و مشکلات انفعال، زهرآگین است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شاد کردن. شادمان کردن. خرسند کردن. مشعوف کردن. مسرور کردن 2. مسحور کردن. مجذوب کردن 3. جادو کردن. افسون کردن. طلسم کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. علاقه مند. شیفته. مجذوب. دلبسته 2. ( در مورد شخص ) عاشق. دلباخته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. همدلی 2. احساس یگانگی. یگانگی. وحدت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وضع اضطراری. حالت فوق العاده 2. سانحه. حادثه. اتفاق 3. اضطراری. فوق العاده 4. فوری. بدون فوت وقت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ریشه دار. محکم 2. ( زبان شناسی ) درونه ای. لانه گرفته مثال: embedded belief ایمان محکم و ریشه دار.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرمنده. خجالت زده 2. سراسیمه. دستپاچه 3. ناشی از دستپاچگی. 4. ناراحت کننده. ازارنده. عذاب اور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ناراحت کردن. نگران کردن. مضطرب کردن. اشفته کردن 2. سراسیمه کردن. دستپاچه کردن 3. شرمنده کردن. خجالت زده کردن 4. جلوی چیزی را گرفتن. ایجاد مانع کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلشکسته مثال: When we face a downturn or a failure, we should not become depressed, hopeless, or heartbroken. وقتی ما با رکود و شکست مواجه می شویم، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. برده کردن. به بردگی در اوردن 2. اسیر خود کردن. به اسارت خود در اوردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. روشن کردن. توضیح دادن 2. از اشتباه در اوردن. از گمراهی نجات دادن مثال: Please enlighten this report.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بخش ، مطبوع . خوشایند. دلچسب. دلپذیر . مثال: It was an enjoyable party. آن یک مهمانی لذت بخش و دلچسب بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. امر کردن. دستور دادن. 2. منع کردن. قدغن کردن 3. توصیه کردن. سفارش کردن 4. تحمیل کردن مثال: He enjoined us to stay.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. افزایش دادن. افزودن به. بیشتر کردن. بالابردن 2. تقویت کردن 3. بهتر کردن. بهبود بخشیدن مثال: They enhanced their services. آنها خدمات خود را افزا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن. مدفون ساختن مثال: They entombed her body. آنها جسدش را دفن کردند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به اسمِ. تحت عنوانِ . دارای عنوانِ 2. مجاز. محق

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفریحی. سرگرم کننده. کمدی مثال: An entertaining story یک داستان سرگرم کننده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محیطی 2. ( مربوط به ) محیط زیست یا حفظ محیط زیست مثال: environmental cases موضوعات مربوط به محیط زیست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خاموش 2. مرده 3. منقرض. منهدم. نابود 4. منسوخ. کهنه مثال: an extinct species گونه های از بین رفته و منقرض شده an extinct volcano یک آتشفشان خا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. بیرون. بیرونی. برونی 3. بیگانه 4. ظاهری مثال: an external wall یک دیوار بیرونی an external examiner یک آزمون گیرنده بیگانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. با زور گرفتن. با ارعاب گرفتن 2. اخاذی کردن 3. تحمیل کردن 4. به چنگ اوردن. کسب کردن. گرفتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ذوق کردن. شادی کردن. خرسند شدن. به وجد امدن 2. با خوشحالی اظهار داشتن 3. به خود بالیدن مثال: her opponents exulted when she left وقتی او رفت مخا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرون کردن مثال: Under the guidance, leadership, and organization of our esteemed martyr [Qasem Soleimani], the brave Iraqi youth were able to drive ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نابودی. انهدام. اضمحلال. انقراض 2. خاموش کردن. خاموشی. فرونشانی مثال: The extinction of animals. نابودی و انقراض حیوانات

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خاموش کردن ، 2. زدودن. پاک کردن. محو کردن 3. نابود کردن. از بین بردن. منهدم کردن 4. ( قرض ) را ادا کردن. بازپرداخت کردن مثال: the fire was exting ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حریم هوایی مثال: The Zionist regime and the United States not only closed Syria’s airspace, but they also blocked its land routes. رژیم صهیونیستی و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جالب. گیرا. چشمگیر. چشم نواز. دیدنی مثال: It was an eye catching view. آن یک چشم انداز دیدنی و چشم نوازی بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: you should use this eye drops to get better. شما باید از این قطره چشم استفاده کنید تا بهتر بشوید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دید، بینایی مثال: She might lose her eyesight. او احتمال دارد بینایی اش را از دست بدهد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیاح ، جهانگرد . جستجوگر، مکتشف مثال: internet explorer جستجوگر اینترنت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کاوش کردن. به اکتشاف پرداختن. جستجو کردن 2. گشتن. سیاحت کردن. بازدید کردن 3. کند و کاو کردن . برسی کردن. مطالعه کردن. تحقیق کردن 4. لمس کردن مثال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاوش. اکتشاف ، جستجو 2. تحقیق. برسی. مطالعه 3. سیاحت. گردش. جهانگردی مثال: the exploration of space کاوش و اکتشاف فضا explorations into the moun ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بهره برداری ، 2. بهره کشی. استثمار 3. سوء استفاده مثال: the exploitation of mineral resources بهره برداری از منابع معدنی the exploitation of the ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. توضیح ، شرح 2. توجیه . تبیین مثال: I owe you an explanation من یک توضیح به شما بدهکارم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کفاره 2. جبران 3. تاوان مثال: this is the expiation of your behavior. این تاوان رفتار تو است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ازمایشی. 2. ازمایشگاهی. 3. تجربی 4. جدید. بدیع. ابتکاری مثال: the experimental stage یک بازیگری تجربی experimental music آهنگ جدید و ابتکاری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باتجربه . کارآزموده. مجرب. حاذق. خبره مثال: I am an experienced pediatrician working in a well known's hospital in Shanghai. من یک متخصص کودکان بات ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پیش بینی شده. مورد انتظار 2. مورد نظر 3. دعوت شده مثال: an expected event یک اتفاق پیش بینی شده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انتظار 2. توقع. چشم داشت 3. امید 4. ارزو مثال: her expectations were unrealistic انتظارات او نامعقول بود. tense with expectation عصبی بجهت تو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گستره . پهنه. عرضه مثال: The expanse of the land گستره این سرزمین

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خستگی ، فرسودگی. از پا افتادگی 2. اتمام. مصرف. مصرف بی رویه مثال: sheer exhaustion forced Paul to give up خستگی محض پل را مجبور کرد که تسلیم بشو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خسته کننده . فرساینده. طاقت فرسا. سخت مثال: It was an exhausting game. آن یک بازی خسته کننده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نفس بیرون دادن 2. ( هوا. گاز. بخار. غیره ) بیرون دادن. خارج کردن مثال: she exhaled her cigarette smoke او دود سیگارش را بیرون داد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باتعجب گفتن. 2. ابراز یا اظهار تعجب کردن. تعجب کردن. به شگفتی افتادن 3. فریاد کشیدن. داد زدن 4. اعتراض کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تحریک پذیر. هیجانی 2. عصبی مثال: an excitable girl یک دختر تحریک پذیر و هیجانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توجه کردن مثال: Take note of this point: the nature of our military presence in Syria, and likewise in Iraq, was not like we deployed our divisions — ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد. زیاده از حد. مفرط. افراطی. زیاد مثال: excessive alcohol consumption مصرف بیش از حد مشروبات الکلی the cost is excessive این قیمت بیش از ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بجز . جز. مگر. به استثنای. به غیر از

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ممتاز بودن. برتری. تفوق 2. امتیاز. مزیت. حسن مثال: What is the excellence of this project? مزیت و حسن این پروژه چیست؟