پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٢٩٦
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بی نظیر بودن. ممتاز بودن. سرامد همه بودن. دست همه را از پشت بستن 2. پیشی گرفتن از. بهتر بودن از . گوی سبقت ربودن از. سبقت گرفتن از مثال: he excel ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشم . عصبانیت مثال: You should control your exasperation. تو باید خشم و عصبانیت خودت را کنترل کنی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فراتر رفتن از. بیشتر بودن یا شدن از. گذشتن از 2. تجاوز کردن از. تخطی کردن از. پا فراتر گذاشتن از مثال: the cost will exceed �400 هزینه بیشتر از ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غضب الود. خشمگین. عصبانی مثال: she has an exasperated face. او صورتی غضب آلود و خشمگین دارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مبالغه آمیز. اغراق امیز. گزاف 2. مفرط. افراط امیز. افراطی. بیش از حد مثال: an exaggerated praise یک تحسین مبالغه آمیز و گزاف یک تحسین بیش از حد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واضح. روشن . معلوم مثال: an evident subject یک موضوع واضح و روشن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. همیشه 2. هر وقت. هر گاه مثال: you can come to visit me every time. شما همیشه می توانید به دیدن من بیایید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هر چیز. هر چیزی 2. همه چیز 3. اوضاع مثال: Everything is OK. اوضاع بسیار خوب است. They jotted everything down. آنها همه چیز را با عجله یاداشت کر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صرفنظر کردن از مثال: The Syrian government itself benefited from this transit route, they received money from it, but they also waived that money. خ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه جا. هر جایی مثال: you can stay everyplace you like. هر جایی که دوست دارید می توانید توقف کنید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جاودانی ، ابدى ، همیشگی. جاودانه 2. بادوام 3. اخروی 4. ( عامیانه ) یکریز. مدام. دائم مثال: Except those who have faith and do righteous deeds the ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهایی. بعدی. متعاقب مثال: eventual decision. تصمیم نهایی / تصمیم بعدی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرحادثه ، پر ماجرا مثال: It was an eventful day. آن یک روز پرحادثه و پرماجرا بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غوغا. سر و صدا مثال: It created an uproar across the world. آن یک غوغا و سر و صدا در سرتاسر جهان ایجاد کرد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور مساوی. بطور یکنواخت مثال: he divided the money evenly. او پول را بطور مساوی تقسیم کرد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مدح کردن. مدح گفتن 2. ستایش کردن. تحسین کردن. تمجید کردن مثال: He eulogized his wife. او همسرش را تحسین کرد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اخلاقی 2. اخلاقا خوب یا درست مثال: an ethical dilemma یک محظور اخلاقی an ethical investment policy یک خط مشی سرمایه گذاری اخلاقا خوب و درست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ابدى و ازلی 2. ابدی. همیشگی. جاودان. جاودانه 3. اخروی. سرمدی 4. ثابت. لایتغیر 5. بی وقفه. دائم. یک ریز مثال: eternal happiness خوشحالی ابدی و جاو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. تثبیت شده. پابرجا. ریشه دار. دیرینه 2. دائمی. پر و پا قرص 3. رائج. متداول. مرسوم 4. رسمی 5. صاحب نام و شناخته شده مثال: established practice عادت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاص . مخصوص. ویژه . استثنایی مثال: especial care is required مراقبت ویژه و خاص درخواست شده.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سابق. پیشین. قبلی. قدیمی مثال: erstwhile manager مدیر سابق / مدیر قبلی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غصب مثال: You see, 75 years have passed now since the usurpation of Palestine. شما ببینید الان ۷۵ سال از غصب فلسطین گذشته است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. منصفانه. عادلانه 2. معقول مثال: equitable judgement حکم و داوری منصفانه و عادلانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعادل 2. توازن. موازنه 3. ارامش مثال: his equilibrium was never shaken آرامش او هیچگاه دچار تزلزل نشده بود. آرامش او هیچگاه متزلزل نشده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

مساوات ، برابری ، تساوی ، یکسانی ، شباهت مثال: we promote equality for women ما برای زنها مساوات را ترویج می کنیم. equality between supply and dem ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواندن. برشمردن. یکی یکی ذکر کردن مثال: he enumerated four objectives او چهار هدف را برشمرد. ( formal ) they enumerated hospital readmission rate ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرکت کننده. داوطلب. رقیب 2. تازه وارد مثال: university entrants تازه واردان دانشگاه a prize will be awarded to the best entrant یک جایزه به بهت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به نوعی مثال: Those who may not speak their language, have not seen their region, and do not know them, stood up against the Zionist regime and in su ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. پرسش. سوال 2. پرس و جو. کند و کاو 3. تحقیق. رسیدگی 4. بازجویی مثال: telephone enquiries سوالات تلفنی an enquiry into alleged security leaks یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پرسیدن 2. پرس و جو کردن 3. سراغ گرفتن 4. بازجوئى کردن ، تحقیق کردن مثال: I enquired about part - time training courses من درباره دوره های کارآمو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. موتور 2. لوکوموتیو 3. ماشین اتش نشانی 4. اسباب مثال: a car engine یک موتور ماشین the main engine of change اسباب اصلی تغییر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تحمل. بردباری. استقامت 2. تداوم. دوام. دیرپایی مثال: the race is a test of endurance این مسابقه آزمونی است برای {محک} تحمل و استقامت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اعطا کردن. بخشیدن 2. هزینه چیزی را پرداختن. هزینه چیزی را تقبل کردن 3. وقف کردن 4. ارزانی داشتن. به ودیعه گذاشتن در. بهرمند کردن از مثال: Henry I ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شامل چیزی بودن. در بر گرفتن 2. گنجاندن. وارد کردن 3. احاطه کردن. دور چیزی را گرفتن 4. محاصره کردن مثال: the monument is encompassed by Hunsbury P ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( قانون ) وضع کردن. گذراندن. وضع کردن. به تصویب رساندن 2. بازی کردن. اجرا کردن مثال: the Bill was enacted in 1963 لایحه در سال 1963 به تصویب رس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت مثال: In my view, they are gravely mistaken. به نظر من آنها سخت اشتباه کرده اند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارفرما، استخدام کننده مثال: his employer gave him a great deal of money. کارفرمایش به او مقدار زیادی پول داد. the largest private sector employer ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جنین ، رویان ، 2. ( مجازی ) نطفه. اغاز. پایه. شالوده 3. ابتدایی. اولیه. نخستین. اغازین مثال: a human embryo یک جنین انسانی the embryo of a capit ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. در قالب چیزی ریختن. بصورت چیزی نشان دادن. بیان کردن 2. داشتن. در بر داشتن. دارا بودن 3. مظهر چیزی بودن. تجسم چیزی بودن 4. گنجاندن. جای دادن. وارد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تزئین کردن. زینت دادن 2. اب و تاب دادن. شاخ و برگ دادن مثال: weapons embellished with precious metal اسلحه ها با فلز گرانبها زینت داده شدند. th ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فصیح ، بلیغ. سلیس. روان 2. زبان اور 3. گویا. نشانگر. بیانگر مثال: an eloquent speaker یک گوینده فصیح her glance was more eloquent than words ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

1. بلند کردن. بالا بردن 2. ارتقاء دادن و ترفیع دادن 3. تعالی بخشیدن. تزکیه کردن 4. برجسته کردن. برامده کردن. مرتفع کردن مثال: we need a breeze to el ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مقدماتی. ابتدایی. پایه 2. بنیادى 3. ساده مثال: an elementary astronomy course یک دوره آموزش ستاره شناسی مقدماتی و پایه a lot of the work is elem ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

1. برازنده. اراسته. باوقار 2. زیبا، شیک. قشنگ 3. ظریف. دقیق. تمیز 4. با سلیقه. خوش ذوق 5. عالی مثال: an elegant black outfit یک همسفر سیاه پوست زیب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وقار. برازندگی. آراستگی 2. ظرافت. دقت 3. زیبایی. قشنگی 3. سلیقه. ذوق مثال: he was attracted by her elegance او بواسطه زیبایی و قشنگی زن مجذوبش ش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. الکتریکی ، برقی ، 2. برق 3. مهیج. هیجان اور. هیجان انگیز 4. متشنج. هیجان زده مثال: an electric kettle یک کتری برقی the atmosphere was electric ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مورد هدف مثال: . Some of these targeted sites are Syria's infrastructures, places whose construction or reconstruction is not easily achievable and r ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازسازی مثال: . Some of these targeted sites are Syria's infrastructures, places whose construction or reconstruction is not easily achievable and re ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پیروز، پیروزمند 2. پیروزمندانه. با پیروزی مثال: the triumphant British team تیم پیروز بریتانیا a triumphant expression یک قیافه پیروزمندانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جایزه. کاپ. جام قهرمانی 2. نشان افتخار. نشان پیروزی مثال: a swimming trophy یک جام قهرمانی شنا