پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧١)
1. بی نظیر بودن. ممتاز بودن. سرامد همه بودن. دست همه را از پشت بستن 2. پیشی گرفتن از. بهتر بودن از . گوی سبقت ربودن از. سبقت گرفتن از مثال: he excel ...
خشم . عصبانیت مثال: You should control your exasperation. تو باید خشم و عصبانیت خودت را کنترل کنی.
1. فراتر رفتن از. بیشتر بودن یا شدن از. گذشتن از 2. تجاوز کردن از. تخطی کردن از. پا فراتر گذاشتن از مثال: the cost will exceed �400 هزینه بیشتر از ...
غضب الود. خشمگین. عصبانی مثال: she has an exasperated face. او صورتی غضب آلود و خشمگین دارد.
1. مبالغه آمیز. اغراق امیز. گزاف 2. مفرط. افراط امیز. افراطی. بیش از حد مثال: an exaggerated praise یک تحسین مبالغه آمیز و گزاف یک تحسین بیش از حد
واضح. روشن . معلوم مثال: an evident subject یک موضوع واضح و روشن
1. همیشه 2. هر وقت. هر گاه مثال: you can come to visit me every time. شما همیشه می توانید به دیدن من بیایید.
1. هر چیز. هر چیزی 2. همه چیز 3. اوضاع مثال: Everything is OK. اوضاع بسیار خوب است. They jotted everything down. آنها همه چیز را با عجله یاداشت کر ...
صرفنظر کردن از مثال: The Syrian government itself benefited from this transit route, they received money from it, but they also waived that money. خ ...
همه جا. هر جایی مثال: you can stay everyplace you like. هر جایی که دوست دارید می توانید توقف کنید.
1. جاودانی ، ابدى ، همیشگی. جاودانه 2. بادوام 3. اخروی 4. ( عامیانه ) یکریز. مدام. دائم مثال: Except those who have faith and do righteous deeds the ...
نهایی. بعدی. متعاقب مثال: eventual decision. تصمیم نهایی / تصمیم بعدی
پرحادثه ، پر ماجرا مثال: It was an eventful day. آن یک روز پرحادثه و پرماجرا بود.
غوغا. سر و صدا مثال: It created an uproar across the world. آن یک غوغا و سر و صدا در سرتاسر جهان ایجاد کرد.
بطور مساوی. بطور یکنواخت مثال: he divided the money evenly. او پول را بطور مساوی تقسیم کرد.
1. مدح کردن. مدح گفتن 2. ستایش کردن. تحسین کردن. تمجید کردن مثال: He eulogized his wife. او همسرش را تحسین کرد.
1. اخلاقی 2. اخلاقا خوب یا درست مثال: an ethical dilemma یک محظور اخلاقی an ethical investment policy یک خط مشی سرمایه گذاری اخلاقا خوب و درست
1. ابدى و ازلی 2. ابدی. همیشگی. جاودان. جاودانه 3. اخروی. سرمدی 4. ثابت. لایتغیر 5. بی وقفه. دائم. یک ریز مثال: eternal happiness خوشحالی ابدی و جاو ...
1. تثبیت شده. پابرجا. ریشه دار. دیرینه 2. دائمی. پر و پا قرص 3. رائج. متداول. مرسوم 4. رسمی 5. صاحب نام و شناخته شده مثال: established practice عادت ...
خاص . مخصوص. ویژه . استثنایی مثال: especial care is required مراقبت ویژه و خاص درخواست شده.
سابق. پیشین. قبلی. قدیمی مثال: erstwhile manager مدیر سابق / مدیر قبلی
غصب مثال: You see, 75 years have passed now since the usurpation of Palestine. شما ببینید الان ۷۵ سال از غصب فلسطین گذشته است.
1. منصفانه. عادلانه 2. معقول مثال: equitable judgement حکم و داوری منصفانه و عادلانه
1. تعادل 2. توازن. موازنه 3. ارامش مثال: his equilibrium was never shaken آرامش او هیچگاه دچار تزلزل نشده بود. آرامش او هیچگاه متزلزل نشده بود.
مساوات ، برابری ، تساوی ، یکسانی ، شباهت مثال: we promote equality for women ما برای زنها مساوات را ترویج می کنیم. equality between supply and dem ...
خواندن. برشمردن. یکی یکی ذکر کردن مثال: he enumerated four objectives او چهار هدف را برشمرد. ( formal ) they enumerated hospital readmission rate ...
1. شرکت کننده. داوطلب. رقیب 2. تازه وارد مثال: university entrants تازه واردان دانشگاه a prize will be awarded to the best entrant یک جایزه به بهت ...
به نوعی مثال: Those who may not speak their language, have not seen their region, and do not know them, stood up against the Zionist regime and in su ...
1. پرسش. سوال 2. پرس و جو. کند و کاو 3. تحقیق. رسیدگی 4. بازجویی مثال: telephone enquiries سوالات تلفنی an enquiry into alleged security leaks یک ...
1. پرسیدن 2. پرس و جو کردن 3. سراغ گرفتن 4. بازجوئى کردن ، تحقیق کردن مثال: I enquired about part - time training courses من درباره دوره های کارآمو ...
1. موتور 2. لوکوموتیو 3. ماشین اتش نشانی 4. اسباب مثال: a car engine یک موتور ماشین the main engine of change اسباب اصلی تغییر
1. تحمل. بردباری. استقامت 2. تداوم. دوام. دیرپایی مثال: the race is a test of endurance این مسابقه آزمونی است برای {محک} تحمل و استقامت
1. اعطا کردن. بخشیدن 2. هزینه چیزی را پرداختن. هزینه چیزی را تقبل کردن 3. وقف کردن 4. ارزانی داشتن. به ودیعه گذاشتن در. بهرمند کردن از مثال: Henry I ...
1. شامل چیزی بودن. در بر گرفتن 2. گنجاندن. وارد کردن 3. احاطه کردن. دور چیزی را گرفتن 4. محاصره کردن مثال: the monument is encompassed by Hunsbury P ...
1. ( قانون ) وضع کردن. گذراندن. وضع کردن. به تصویب رساندن 2. بازی کردن. اجرا کردن مثال: the Bill was enacted in 1963 لایحه در سال 1963 به تصویب رس ...
سخت مثال: In my view, they are gravely mistaken. به نظر من آنها سخت اشتباه کرده اند.
کارفرما، استخدام کننده مثال: his employer gave him a great deal of money. کارفرمایش به او مقدار زیادی پول داد. the largest private sector employer ...
1. جنین ، رویان ، 2. ( مجازی ) نطفه. اغاز. پایه. شالوده 3. ابتدایی. اولیه. نخستین. اغازین مثال: a human embryo یک جنین انسانی the embryo of a capit ...
1. در قالب چیزی ریختن. بصورت چیزی نشان دادن. بیان کردن 2. داشتن. در بر داشتن. دارا بودن 3. مظهر چیزی بودن. تجسم چیزی بودن 4. گنجاندن. جای دادن. وارد ...
1. تزئین کردن. زینت دادن 2. اب و تاب دادن. شاخ و برگ دادن مثال: weapons embellished with precious metal اسلحه ها با فلز گرانبها زینت داده شدند. th ...
1. فصیح ، بلیغ. سلیس. روان 2. زبان اور 3. گویا. نشانگر. بیانگر مثال: an eloquent speaker یک گوینده فصیح her glance was more eloquent than words ن ...
1. بلند کردن. بالا بردن 2. ارتقاء دادن و ترفیع دادن 3. تعالی بخشیدن. تزکیه کردن 4. برجسته کردن. برامده کردن. مرتفع کردن مثال: we need a breeze to el ...
1. مقدماتی. ابتدایی. پایه 2. بنیادى 3. ساده مثال: an elementary astronomy course یک دوره آموزش ستاره شناسی مقدماتی و پایه a lot of the work is elem ...
1. برازنده. اراسته. باوقار 2. زیبا، شیک. قشنگ 3. ظریف. دقیق. تمیز 4. با سلیقه. خوش ذوق 5. عالی مثال: an elegant black outfit یک همسفر سیاه پوست زیب ...
1. وقار. برازندگی. آراستگی 2. ظرافت. دقت 3. زیبایی. قشنگی 3. سلیقه. ذوق مثال: he was attracted by her elegance او بواسطه زیبایی و قشنگی زن مجذوبش ش ...
1. الکتریکی ، برقی ، 2. برق 3. مهیج. هیجان اور. هیجان انگیز 4. متشنج. هیجان زده مثال: an electric kettle یک کتری برقی the atmosphere was electric ...
مورد هدف مثال: . Some of these targeted sites are Syria's infrastructures, places whose construction or reconstruction is not easily achievable and r ...
بازسازی مثال: . Some of these targeted sites are Syria's infrastructures, places whose construction or reconstruction is not easily achievable and re ...
1. پیروز، پیروزمند 2. پیروزمندانه. با پیروزی مثال: the triumphant British team تیم پیروز بریتانیا a triumphant expression یک قیافه پیروزمندانه
1. جایزه. کاپ. جام قهرمانی 2. نشان افتخار. نشان پیروزی مثال: a swimming trophy یک جام قهرمانی شنا