پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٨٨
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My electric shaver doesn’t work. ماشین ریش تراش برقی ام کار نمی کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلاه دوش ( کلاهی که خانمها برای رنگ کردن مو و رفتن به حمام سر می کنند )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

فضول مثال: Hey, busybody, mind your own business. آهای فضول، سرت بکار خودت باشه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مو. طناب و غیره ) بافتن 2. موی بافته. گیس بافته مثال: Her hair was tied back in a long thick plait. موهایش به صورت موی بافته بلند و زخیم به عقب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جای نفس کشیدن. جای تکان خوردن 2. آزادی عمل. اختیار. میدان مثال: To give someone elbow - room به کسی میدان و آزادی عمل دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه دو

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی مزه 2. بی روح. نچسب. کسل کننده مثال: She is beautiful but insipid. او خوشگله اما بی مزه است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حواس ( کسی را ) پرت کردن. ( توجه کسی را ) منحرف کردن 2. گیج کردن. پریشان کردن. آشفته کردن 3. سرگرم کردن مثال: My mind got distracted for a second. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جزر. فروکشند 2. افول. زوال. انحطاط. افت / 1. ( آب دریا ) پس رفتن. پایین رفتن. فرو نشستن 2. فروکش کردن. آرام شدن 3. ضعیف شدن. رو به ضعف گذاشتن 4. ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گروه کر. همسرایان 2. موسیقی کر. همسرایی 3. آواز جمعی. برگردان جمعی. همخوانی 4. ( نمایش موزیکال ) گروه رقاصان و آواز خوانان 5. فریاد ( جمعی ) 6. ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. نمونه ارمانی 2. الگوی نخستین. کهن الگو. صورت مثالی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

( حقیقی و مجازی ) راه میان بر. میان بر مثال: No secret. No short cut. Only hard work. رازی نیست، میانبری هم وجود ندارد، تنها سخت کوشی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جنباندن. تکان دادن. تکان تکان دادن 2. وول خوردن 3. تکان. حرکت. وول مثال: He removed his shoes and wiggled his toes. او کفشش را در آورد و انگشتانش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تندخویی. اخلاق بد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Ballot - box was stolen. صندوق رای دزدیه شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشتی جویانه. مسالمت آمیز. دوستانه مثال: a conciliatory attitude. یک نگرش اشتی جویانه و مسالمت آمیز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: She was reelected to the parliament. او مجددا برای پارلمان انتخاب شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامزد. داوطلب مثال: a presidential nominee یک نامزد و داوطلب ریاست جمهوری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. معاینه کردن 2. بررسی کردن. رسیدگی کردن به. بازبینی کردن 3. بازرسی کردن 4. درباره ( کسی ) تحقیق کردن 5. دامپزشک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دیوانه. خل 2. احمقانه 3. عاشق. کشته و مرده 4. کوچک. محقر. خرد 5. لگن بچه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخوشایند. ناپسند. آزارنده مثال: It was so displeasing. آن خیلی ناخوشایند و آزارنده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. لازم. ضروری ۲. شرط لازم. لازمه ۳. {درس دانشگاهی} پیش نیاز مثال: Habits 1 and 2 are absolutely essential and prerequisite to Habit 3. عادتهای یک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آگاهی دهنده. فرد مطلع 2 جاسوس. خبرچین ( پلیس ) 3. ( زبان شناسی ) گویشور

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اصلاح کردن 2. اصلاح شدن 3. اصلاح مثال: The report may provide further impetus for reform. این گزارش می تواند نیرو و انگیزه بیشتری برای اصلاحات فر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عفو. عفو عمومی 2. مهلت. ضرب الاجل مثال: They asked for amnesty. آنها درخواست عفو عمومی کردند. آنها درخواست مهلت و ضرب الاجل کردند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جناس 2. ابهام 3. بازی با کلمات. بازی با الفاظ 4. جناس یا ایهام به کار بردن 5. با کلمات بازی کردن مثال: No pun intended. قصد ندارم با کلمات بازی ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غلبه کردن بر. از سر راه خود برداشتن 2. از چنگ ( چیزی ) گریختن . ( چیزی را ) دور زدن مثال: Stop circumventing the issue. دور زدن موضوع را متوقف کن. { ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زیپ 2. ( صدای ) ویز. ویژ 2. شور و حال. نشاط. انرژی 3. سرعت 5. هیچ 6. زیپ ( چیزی را ) بستن یا باز کردن 7. ویز کردن 8. به سرعت رفتن. مثل برق گذشتن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مکالمه. گفتگو. گفت و شنود 2. تبادل نظر. بحث. مذاکره 3. مذاکرات مثال: This is the best dialogue in the film. این بهترین گفتگو و دیالوگ در فیلم است ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باتلاق. لجن زار. گنداب 2. ( عامیانه ) مستراح

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اندوهبار. غم انگیز. دلتنگ کننده. بی روح 2. یکنواخت. کسل کننده. خسته کننده 3. ( هوا ) گرفته. خفه مثال: How dreary to be somebody! چقدر اندوهبار و غ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مددکار. یاری بخش. دلسوز. مهربان 2. پشتیبان. حامی. طرفدار 3. دلسوزانه. همدلانه مثال: He is supportive of her sister. او حامی و پشتیبان خواهرش است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی هیچ اعتنایی. بدون توجه مثال: The club welcomes all new members regardless of age. کلوپ شبانه بدون توجه به سن و سال به همه اعضای جدیدش خوش آمد می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You taught me to love someone unconditionally تو به من یاد دادی چطور یک نفر را بدون قید و شرط دوست داشته باشم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مبلمان. سرویس 2. سوئیت. آپارتمان 3. ( موسیقی ) سوئیت 4. سری. دست. مجموعه مثال: Our rooms start at $79 for a standard room and go up to $300 for a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو رو. ریاکار مثال: Of course, the Democratic president at the time [Barack Obama] was a two - faced, ill - intentioned person. البته رئیس جمهور دم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مطلع. کتاب خوانده 2. اهل کتاب مثال: He’s knowledgeable and well - read. او زیرک و باهوش و مطلع و کتاب خوانده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود ساخته مثال: He is a self - maid man. او مرد خودساخته ای است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کوته بین. کوته فکر 2. متعصب 3. تعصب آمیز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عقب رفتن 2. فروکش کردن مثال: Your hairline is beginning to recede. خط موی شما داره عقب می رود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رستنگاه مو ( در بالای پیشانی ) خط مو 2. خط مویی 3. مویی. نازک مثال: Your hairline is beginning to recede. خط موی شما داره عقب می رود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفِ ریش. کف مخصوص ریش تراشی مثال: Please use shaving foam. لطفاً از کف مخصوص اصلاح ریش استفاده کنید.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Please use shaving cream. لطفاً از خمیر ریش استفاده کنید.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرد. سرسنگین. نجوش 2. غیر دوستانه 3. خصمانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منزوی. کناره گیر. مردم گریز 2. غیر اجتماعی. غیر معاشرتی. نجوش 3. مردم گریزانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سخت کوش. پرکار. جدی مثال: Iranian craftsmen are hardworking people. صنعت گران ایرانی مردمان سخت کوش و پرکاری هستند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی احساس. سرد 2. بی هیجان مثال: an unemotional response to his cordial advance

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( صورت ) از ته تراشیده. بدون ریش و سبیل مثال: You look smarter when you are clean - shaven, though you are handsome with a beard, too. وقتی ریشتان ر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاه بن 2. ته ریش مثال: I’d like to have stubble on my face. من می خواهم ته ریش داشته باشم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موج هوای گرم. دوره هوای گرم مثال: About one hundred people are reported to have died of sunstroke during a heatwave in northern and central India. گ ...