پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٣٥
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فراوران. زیاد. متعدد 2. مکرر. پی در پی 3. عادی. معمولی 4. دائمی. همیشگی // زیاد ( به جایی ) رفتن . اغلب ( در جایی ) یافت شدن مثال: adjective : fr ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعدد. کثرت. وفور 2. تکرار 3. ( امار ) فراوانی 4. ( فیزیک ) بسامد 5. ( رادیو ) موج

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I would like to have some French fries من می خواهم مقداری سیب زمینی سرخ کرده بخورم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حمل و نقل. باربری 2. بار. محموله 3. کرایه بار، مثال: freight carried by rail محموله توسط راه آهن حمل شد. the importance of air freight اهمیت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کلاهبرداری 2. ( حقوقی ) غَبن 3. فریبکاری. اغفال. تقلب 4. کلاه بردار. حقه باز. شیاد 5. چیز تقلبی مثال: He perpetrated several frauds. او چندین کل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. چهارچوب. بدنه. تنه اسکلت. سازه 2. ساختار. نظام 3. ( مجازی ) اساس. شالوده. پایه 4. ملاک. معیار مثال: a metal framework یک چهارچوب فلزی / یک سازه ی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Iran has an amazing climatic diversity ایران تنوع اقلیمی و آب و هوایی شگفت انگیزی دارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ادم غیرعادی. ادم عجیب و غریب. 2. دیوانه 3. طرفدار. عاشق. خواهان. کشته و مرده 4. معتاد 5. اتفاقِ غیرمنتظره. حادثه. معجزه 6. هوس. ویر 7. موجود عجیب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Iran has a long coastline with open seas ایران یک خط ساحلی طولانی با دریاهای آزاد دارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بوی خوش ، عطر، رایحه و عطر، 2. معطر بودن. خوش بویی. عطرآگینی مثال: the fragrance of spring flowers بوی خوش گلهای بهاری a bottle of fragrance یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ضعیف. نحیف. کم بنیه 2. سست 3. ظریف. شکستنی. شکننده. اسیب پذیر 4. کم. اندک. ناچیز مثال: a frail old lady یک خانم نحیف و پیر a frail structure ی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قاب 2. چهارچوب 3. بدنه. تنه. اسکلت. استخوان بندی 4. ( اتومبیل ) شاستی 5. هیکل. اندام. جثه. بدنه. پیکر 6. ساختار. نظام. 7. قالب 8. ( سینما. تلوزیون ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بخش. قسمت. جزء 2. تکه 3. ذره. کم 4. کمی. تعدادی 5. ( ریاضیات ) کسر مثال: a fraction of the population یک بخش از جمعیت only a fraction of the col ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( استخوان ) شکستگی ، 2. ( لوله و غیره ) ترکیدگی 3. تَرَک // 1. شکستن 2. ترک انداختن 3. خدشه دار کردن مثال: noun the risk of vertebral fracture خ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شکستنی. شکننده. ظریف. ترد 2. آسیب پذیر. حساس 3. زودگذر. گذرا 4. ضعیف. نهیف. سست 5. خمار مثال: fragile porcelain {ظروف} چینی شکستنی the fragile ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرغ ، پرنده. طیور 2. مرغ. مرغ و خروس 3. مرغ. گوشت مرغ 4. ( در ترکیب ) مرغِ. مرغانِ. پرندة. پرندگانِ 5. پرنده شکار کردن. به شکار پرنده رفتن مثال: ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تاسیس. ایجاد 2. بنیاد. موسسه 3. نهاد 4. ( معماری ) پی 5. پایه. اساس. بنیان. شالوده 6. کرم پودر مثال: the foundations of a wall پایه های یک دیوار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فواره 2. چشمه 3. منبع ، منشاء . سرچشمه. آبشخور. خاستگاه 4. ( دستگاه ) اب سرد کن. ابخوری مثال: a fountain of water یک فوارة آب / یک چشمه آب a fou ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. پرورش دادن. پروراندن. 2. تشویق کردن. ترغیب کردن. ترویج کردن. رواج دادن 3. ( کودک دیگری را ) به خانه خود اوردن. بزرگ کردن. نگهداری کردن. زیر بال و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. محل تبادل نظر. محل برخورد ارا 2. وسیله تبادل نظر 3. جلسه بحث و تبادل نظر. گردهمایی 4. بحث و تبادل نظر. مناظره. تریبون ازاد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( نظامی ) استحکامات ساختن برای 2. تقویت کردن 3. مجهز کردن. تجهیز کردن. اماده کردن 4. دل کسی را قوی کردن. روحیه کسی را تقویت کردن مثال: the knights ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوهفته ، 2. دو هفته بعد از مثال: They left the country for fortnight آنها کشور را برای دو هفته ترک کردند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ترک کردن. رها کردن 2. دست کشیدن از. دست برداشتن از. کنار گذاشتن 3. تنها گذاشتن. ول کردن. بی سرپرست گذاشتن مثال: he forsook his wife او همسرش را ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. رسمی کردن . رسمیت دادن به. صورت رسمی دادن به 2. تدوین کردن. روی کاغذ اوردن 3. صورت بندی کردن. فرمول بندی کردن. بصورت فرمول نوشتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جعلی ، ساختگی مثال: this is a forged document. این یک سند جعلی و ساختگی است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فراموشکار . کم حافظه 2. غافل از. بی توجه به مثال: I'm so forgetful these days این روزها من خیلی فراموشکار و کم حافظه شده ام. forgetful of the t ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. پیش بینی . پیش بینی وضع هوا 2. ، پیش بینی کردن مثال: they forecast record profits آنها رکورد سودها را پیش بینی کردند. a gloomy forecast یک پیش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خارجی 2. بیگانه مثال: how do you trust him? He is a foreigner. چطور به او اعتماد می کنی؟ او یک خارجی و بیگانه است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زوری. اجباری 2. خشونت بار. توام با خشونت 3. محکم. منسجم 4. موثر 5. موکد 6. بیاد ماندنی. فراموش نشدنی مثال: but it was a forcible marriage. I didn ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قدغن کردن ، ممنوع کردن. منع کردن ، 2. اجازه ندادن. مانع شدن. جلوگیری کردن از. نگذاشتن 3. راه ندادن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خود دار. خویشتن دار. صبور. شکیبا. متحمل مثال: She is a forbearing girl. او یک دختر صبور و خویشتن دار است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خودداری کردن 2. گذشت کردن. چشم پوشی کردن مثال: he forbears to answer the question. او از پاسخ دادن به سوال خود داری می کند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: he heard a footstep او صدای قدم ( زدن ) شنید. footsteps in the sand رد پاهایی بر روی شن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کوره راه 2. راه عابر پیاده n. footpath is a narrow path for people who are walking on foot راه عابر پیاده ( کوره راه ) یک راه باریک برای مردمی ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. مردم ، 2. جماعت. خلق 3. عامه مردم 4. ( در خطاب ) بچه ها! رفقا! 5. محلی. عامه. عامیانه 6. قوم و خویش مثال: the local folk مردم محلی my folks came ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کتاب قطع رحلی 2. قطع رحلی. رحلی 3. ورق کتاب 4. ( کاغذ ) لَت چهار صفحه. لَت دو ورقه 5. شماره صفحه 6. دو صفحه روبرو. دو صفحه زوج و فرد 7. ( حسابدار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. مه الود 2. تیره. تار 3. مبهم. درهم برهم. اشفته مثال: the weather was foggy هوا مه آلود بود. she was foggy with sleep او ( گیج ) خواب بود a fo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Familiarize yourselves with the Nahj al - Balaghah. خودتان را با نهج البلاغه خو بدهید. خودتان را با نهج البلاغه عادت بدهید. با نهج البلاغه ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: does this toothpaste have fluoride? آیا این خمیر دندان فلوراید دارد؟

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کف ، 2. ابر. اسفنج 3. ابری. اسفنجی 4. کف کردن مثال: noun the foam on the waves کف روی موجها verb the water foamed آب کف کرد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوانمردی مثال: There are also his [characteristics of] asceticism, worshiping, sincerity, generosity, and magnanimity which, as I mentioned, if someo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبادت مثال: There are also his [characteristics of] asceticism, worshiping, sincerity, generosity, and magnanimity which, as I mentioned, if someone ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( قانون. مقررات و غیره ) زیرپاگذاشتن. نقض کردن. سرپیچی کردن 2. نادیده گرفتن. مورد بی اعتنایی قرار دادن 3. رد کردن. دست رد بر سینه کسی یا چیزی گذاش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( از ترس یا درد ) به خود لرزیدن. خود را باختن. تکان خوردن. خود را پس کشیدن 2. عقب نشینی کردن. شانه خالی کردن. روی گرداندن. تن زدن از. اکراه داشتن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گذرا. زودگذر، کوتاه. ناپایدار 2. سریع. تند. اجمالی مثال: Fleeting feelings احساسات زودگذر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: To put it simply, we can say that the Commander of the Faithful's personality has, for example, 100 dimensions, and we have only touched upon ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گریختن ، فرار کردن ، 2. فرار کردن از. گریختن از 3. ناپدید شدن. بر باد رفتن. از بین رفتن مثال: she fled to her room او به اتاقش گریخت. they fled ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لکه. خال 2. ذره. قطره 3. نقش خال خال. نقش خال مخالی 4. لکه لکه کردن. خال خال کردن مثال: flecks of pale blue خالهایی از آبی کمرنگ the deer's flan ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. طعم. مزه 2. چاشنی 3. حال و هوا. رنگ و بو. ویژگی 4. چاشنی زدن به 5. طعم و مزه دادن به. خوش طعم کردن. خوشمزه کردن 6. شور و حال دادن به. رنگ و بو داد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاپلوسی ، تملق. چرب زبانی. چاخان مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملق آنها چشم تو را بندد.