پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,١٠٣
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلام. درود 2. تبریک. تهنیت مثال: Please accept my greetings. لطفا سلام و تبریک بنده رو بپذیرید.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلام. درود. خوش امد 2. ( نامه ) عنوان3. ( در جمع ) تبریکات مثال: he shouted a greeting. او یک سلام و خوش آمد رو فریاد زد. birthday greetings. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلام کردن 2. ادای احترام کردن 3. خوش امد گفتن 3. استقبال کردن. برخورد کردن با 5. به چشم خوردن. به گوش خوردن. به مشام رسیدن مثال: she greeted Hank ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: We need someone to work in the greenhouse. ما به یک نفر نیاز داریم که در �گلخانه� کار کند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گرانی. ثقل. جاذبه زمین 2. گرانش. جاذبه 3. وخامت 4. ( جُرم ) سنگینی 5. متانت مثال: the gravity of the situation. وخامت این وضعیت the gravity of ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: she put the flowers on his gravestone. زن گلها را بر روی �سنگ قبر� مرد گذاشت.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپاس. سپاسگزاری. قدردانی. حق شناسی. تشکر مثال: I am so glad of your gratitude. من از حق شناسی شما بسیار خرسندم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شورانگیز مثال: It’s not that they feel women are vulnerable in certain matters in the world and so they want to support them due to their stirring h ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سپاسگزار، ممنون ، متشکر، 2. تشکر امیز. از روی تشکر . ( به منظور ) تشکر 3. خوشحال. خرسند

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. انگور، دانه انگور 2. ( رنگ ) ارغوانی تیره مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استعمارگر مثال: The motive and reason for the involvement of capitalists and colonizers in the issue of women isn’t due to a theoretical or philosoph ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دستوری ، ( مربوط به ) دستور زبان. 2. ( از لحاظ دستوری ) درست. صحیح مثال: the grammatical structure of a sentence. ساختار دستور زبانی یک جمله. a ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فارغ التحصیلی ، فراغت از تحصیل 2. جشن فارغ التحصیلی 3. درجه بندی. درجه مثال: My dad gave me a gift for my graduation. بابایم یک هدیه برای جشن فا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

1. تدریجی 2. مدرج 3. درجه بندی شده. طبقه بندی شده مثال: Graduated movement حرکت تدریجی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تدریجی ، 2. آرام. ملایم مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی a gradual slope یک شیب ملایم و آرام

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

درست همانطور که مثال: Global capitalists and global politicians, who depend on those capitalists, intervene in the topic of women just as they do in ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حکومت. اداره 2. حاکم adjective است. مترادف آن RULING است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لباس. پیراهن. لباس بلند زنانه 2. ردا. جبه 3. روپوش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زیبا. قشنگ 2. خوش ریخت. خوش ترکیب 3. باوقار. موقر. متین 4. جذاب. گیرا. خوشایند. دلپذیر 5. مودبانه. باظرافت مترادف: ELEGANT مثال: She is a gracef ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زل زدن. با چشمهای از حدقه درامده نگاه کردن 2. تعجب کردن. از تعجب شاخ دراوردن مثال: She was goggled at me. او به من زل زده بود. / او با چشمهای از ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معدن طلا 2. ( مجازی ) گنج 3. کسب و کار پر رونق

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکل محاوره ای going to است. که معنای Will می دهد و برای زمان آینده استفاده می شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بزرگ جلوه دادن. گنده کردن. مهم جلوه دادن. اسم دهن پر کن روی چیزی گذاشتن 2. چیز بد را خوب جلوه دادن. زیبا جلوه دادن. 3. تجلیل کردن. تمجید کردن. تحس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: it was a glorified palace. آن یک کاخ مجلل بود. مترادف: praised

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

1. باشکوه. شکوهمند 2. عالی. زیبا. قشنگ 3. خوش. خوشایند. شیرین 4. افتخار افرین. افتخار امیز. پر افتخار 5. ( عامیانه ) خوب. محشر. معرکه مثال: a glorio ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گره دار، گره گره 2. کج و کوله 3. ( قیافه ) افتاب سوخته. سوخته 4. پینه بسته 5. ( چهره ) شکسته مثال: a gnarled tree trunk. یک کنده درخت گره دار gna ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هدف. ارمان. ارزو 2. ( در فوتبال ) دروازه ، گل مثال: Do you have special goal? آیا شما هدف خاصی دارید؟ مترادف: OBJECTIVE

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

WINE GLASS = جام شراب

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: goalkeeper

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کوفتی. لعنتی. نکبتی. گند. گه. کثافت در جایگاه adverb به معنی very به کار می رود. مثال: He is goddam rich. او خیلی ثروتمند است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. الهه ، 2. ( مجازی ) بت. ستاره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعجباز انگیز. خیره کننده مثال: Fatimah Zahra ( pbuh ) consoled the Prophet in times of hardship, was the companion of the Commander of the Faithful [ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

1. تاریک ، تیره ، تیره و تار. کم نور 2. ( هوا ) ابری. گرفته 3. غمگین. افسرده. اندوهگین. غصه دار. ناامید. مایوس 4. غم انگیز. اندوهبار. یاس اور مثال: ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تاریکی ، تیرگی ، 2. اندوه. غم. غصه. دلتنگی. یاس. ناامیدی مثال: she looked into the gloom او به تاریکی نگاهی انداخت. his gloom deepened. غم و غص ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

خطیب مثال: Fatimah Zahra ( pbuh ) consoled the Prophet in times of hardship, was the companion of the Commander of the Faithful [Imam Ali ( pbuh ) ] ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درخشیدن. برق زدن. برق افتادن 2. ( مجازی ) موج زدن. باریدن از // 1. درخشش. برق. تلالو 2. زرق و برق 3. شور و هیجان. هیجان. مثال: verb : crystal gli ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. نگاهی انداختن به . نظری انداختن به. دیدی زدن 2. تصور کردن. مجسم کردن. دیدن / ۱. نظر اجمالی. نگاه کلی. نگاه گذرا. دید ۲. تصویر اجمالی. برداشت کلی ۳ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هموار رفتن. به ارامی حرکت کردن 2. سر خوردن. لغزیدن 3. خزیدن 4. خرامیدن 5. ( مجازی ) گذشتن. سپری شدن 6. ( پرنده ) با بال باز پرواز کردن 7. با هواپی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شیشه انداختن 2. لعاب دادن 3. ( چشم ) بی حالت شدن. از حالت افتادن. بی نور شدن. مات شدن // 1. لعاب ، 2. جلا. روغن جلا / به همراه d به معنی شیشه ای. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

براق. درخشنده مثال: a gleaming expanse of water پهنایی درخشانده از آب

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( نور ) خیره کننده. شدید. کور کننده 2. خشم الود. غضبناک 3. فاحش. اشکار. چشمگیر. قابل ملاحظه 4. ( رنگ ) زننده. تند مثال: glaring lights نورهای خی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به هر حال. در هر صورت مثال: In any case, what has been said about this noble lady by the Prophet and others, is about a 17 or 18 - year - old lady. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ایرادی. وسواسی. حساس 2. عصبی 3. جنجالی. شلوغ 4. ( لباس و غیره ) پر زرق و برق مثال: he's very fussy about what he eats او دربارة چیزهایی که می خو ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. هیاهو. سر و صدا. جار و جنجال. داد و قال. الم شنگه. قشقرق. کولی بازی 2. عجله. دستپاچگی // 1. هیاهو کردن. جار و جنجال راه انداختن. شلوغ بازی در اورد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فیوز 2. سوختگی فیوز 3. ( بمب و غیره ) فتیله 4. ( بمب و غیره ) چاشنی // 1. فیوز چیزی را سوزاندن 2. فیوز گذاشتن به 3. ذوب شدن. اب شدن 4. ذوب کردن. گ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عصبانیت . خشم. غضب ، غیظ، 2. حالت عصبانیت 3. هیجان زدگی 4. شدت. حدت 5. بحبوحه. بحران. اوج 6. زن جوشی. زن عصبانی مثال: she exploded with fury او ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دزدانه. پنهانی. مخفیانه 2. پنهان کارانه 3. مرموز. مشکوک 4. مخفی مثال: where is the furtive door? در مخفی کجاست؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

1. دورترین 2. آخرین 3. بیشترین 4. طولانی ترین 5. بیشتر از همه. دورتر از همه 6. حداکثر 7. – ترین ( نشانه صفت عالی ) مثال: Furthest crime بیشترین جرم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

از طریق. از راه مثال: There was a discussion on solving the population problem by way of the family institution, which this woman spoke of. بحثی بود ...