پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٨٤
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: After the passing of this dear man, I noticed that nearly all newspapers, media outlets, the social media, and various individuals from differe ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: After the passing of this dear man, I noticed that nearly all newspapers, media outlets, the social media, and various individuals from differe ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: plunge the pears into the water گلابی ها را در آب بیانداز. گلابی ها را در آب فرو کن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گیلاس 2. درخت گیلاس 3. چوب گیلاس 4. ( عامیانه ) بکارت 5. آلبالویی. قرمز آلبالویی مثال: Cherry pits. هسته های گیلاس

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: He would not speak ambiguously about those who were opposed to or showed animosity toward the Revolution. او {شهید رئیسی} درباره کسانی که نسبت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his skin had been pitted by acne پوستش با آکنه و جوش چاله چوله دار شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( عمل ) بستن 2. تعطیل 3. رای کفایت مذاکرات 4. بستار. بست. بندش مثال: the closures will mean a rise in unemployment تعطیلی ها ( موجب ) افزایش در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Therefore, the statesmen who talk about him today speak of him as a prominent figure. لذا سیاستمدارانی که امروز درباره او صحبت می کنند از او { ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خرده کاری. کار 2. کار ِ خانه. 3. کار شاق. کار زورکی مثال: Stop messing around and finish your chores! دست از مسخره بازی درآوردن بردار و کارهای خان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: He worked tirelessly day and night. او شب و روز بدون خستگی و بی وقفه کار کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لحاف پَر مثال: the curtains matched the duvet cover پرده ها با روکش لحاف پر جور است. {به هم می آیند}

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صنعتگر. استادکار 2. استاد مثال: a master craftsman یک صنعتگر و استادکار ماهر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. روحی. روانی 2. روحانی 3. الهی 4. معنوی 5. فراطبیعی 6. مذهبی 7. آواز مذهبی سیاهان مثال: their spiritual master استاد روحانی و معنوی آنها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: And the others, including the governor of Azerbaijan, the president's security guard, and the three dear members of the flight crew, they were ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: [When] a Zionist security analyst, who is from inside the Zionist regime itself, wants to say that confusion and perplexity exist among the he ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: When a Zionist security analyst, who is from inside the Zionist regime itself, wants to say that confusion and perplexity exist among the head ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Furthermore, a Western analyst has said, “The Al - Aqsa Flood is an event that could be a game - changer for the 21st century. ” علاوه بر این ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: All Western analysts — including Europeans, Americans, and even those affiliated with the Zionist regime itself — believe that in this operatio ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Operation Al - Aqsa Flood thwarted and nullified a large international conspiracy targeting the West Asian region. عملیات طوفان الاقصی یک توطئ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) فراماسونری مثال: a Masonic lodge یک لژ فراماسونری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناراحت کردن. نگران کردن. غصه دار کردن 2. زحمت دادن به 3. زحمت کشیدن. به خود زحمت دادن 4. دچار بودن. درد کشیدن 5. برهم زدن. ناآرام کردن / 1. زحمت. مزا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: load the cassette into the camcorder کاست و نوار را داخل دوربین فیلمبرداری دستی بگذار.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Larry loaded boxes into the jeep لوری جعبه ها را در یک جیپ گذاشت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واقعی 2. حقیقی 3. اصل / 1. خیلی 2. واقعا مثال: it'll be good to taste real coffee again خوردن یک قهوه ی اصل دیگر عالی است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: The attack on October 7th foiled the carefully designed plan of the enemy. حمله ۷ اکتبر نقشه به دقت طراحی شده دشمن را بی اثر و خنثی کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. آوردن 2. کسب کردن. به ارمغان آوردن 3. موجب شدن. پدید اوردن. به بار آوردن 4. به فروش رفتن 5. عاید کردن 6. جمع کردن. گرد آوردن 7. به دنبال آوردن. به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: rain lashed the window panes باران به شیشه های پنجره می خورد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چاله اب باران 2. ( فلز شناسی ) حوضچه ذوب مثال: the dog lapped water out of a puddle سگ اب را از چاله ی آب باران زبان زد و خورد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: waves lapped against the sea wall امواج شلپ شلپ به دیوار ساحلی می خورد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اندکی. کمی. به طور جزئی 2. با ظرافت. زیرکانه مثال: her feelings were subtly intimated

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Back then when the Soviet Union seemed to be at the height of its power and prestige, he said that he could hear the sound of the breaking bone ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: They have so far failed to come to grips with the ecological problems آنها تا اینجا در رسیدگی کردن به مشکلات بوم شناختی با شکست مواجه شده اند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دل مشغولی. اشتغال ذهن 2. مشغله ذهنی. نگرانی. گرفتاری 3. ( روان شناسی ) وسواس فکری مثال:

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کارآموز مثال: About 10% of trainees fail to make the grade تقریبا ده درصد از کارآموزها در بدست آوردن استانداردهای {مهارتی} لازم رد می شوند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: the colors grade into one another رنگها در همدیگر آمیختند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظارت. سرپرستی. اداره مثال: under supervision تحت نظارت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کامپیوتر و ماشین تحریر ) صفحه کلید 2. ( پیانو و غیره ) ردیف ِ کلاویه ها. ردیفِ شست ها / 1. با صفحه کلید کار کردن. 2. ( کامپیوتر. اطلاعات ) وارد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: What Imam Khomeini predicted about the future of Palestine some 50 years ago or more is gradually unfolding today. آنچه امام خمینی درباره آیند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: First, disconnect the boiler from the water mains اول مخزن را از شاه لوله های آب جدا کن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قطع کردن 2. از هم جدا کردن. باز کردن 3. از برق کشیدن 4. ( ارتباط تلفن ) قطع کردن مثال: First, disconnect the boiler from the water mains اول مخزن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. موزائیک. معرق کاری 2. موزاییکی. معرق کاری شده مثال: a mosaic graced the floor یک موزائیک کف اتاق را مزین کرده بود. Mosaic ( مربوط به ) موسی. مو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نگاه. حالت 2. نما. ظاهر. سر و وضع 3. قیافه. چهره 4. مُد / 1. نگاه کردن. نگریستن 2. به نظر آمدن 3. توجه کردن 4. دنبال ( چیزی ) گشتن / نگاه کن! ببین!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دستپاچه. خجالت زده. عجولانه 2. کمرو. خجالتی. خجول 3. بزدل. ترسو 4. رام. سر به راه. بره

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The weekend seemed to be over in a flash تعطیلات اخر هفته به نظر خیلی سریع و مثل برق سپری شد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The martyrdom of our President and his entourage has repercussions both domestically and internationally, and it’s one of the most significant ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The martyrdom of our President and his entourage has repercussions both domestically and internationally, and it’s one of the most significant ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: a flash sports car. یک ماشین اسپرت پر زرق و برق

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: racing cars flashed past اتومبیل های مسابقه ای به سرعت برق گذشتند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گوناگون. متنوع. مختلف 2. متغیر. بی ثبات مثال: the birds feed on a varied diet این پرندگان در یک رژیم غذای متنوع تغذیه می کنند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Thank goodness nobody saw me خدا رو شکر کسی من رو ندید. خیلی خوشحالم که کسی من رو ندید. خیالم راحت شد که کسی من را ندید.