پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٧٦
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهره برداری. بهره گیری. بکار گیری. استفاده مثال: the utilization of mineral resources بهره برداری و استفاده از منابع معدنی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توضیح. شرح مثال: a clarification of the ideas contained in the essay مقاله یک توضیح و شرح از ایده ها را در بر داشت. مقاله شامل یک توضیح و شرح از اید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اکتشافی ۲. تحقیقی. ازمایشی ۳. مقدماتی مثال: surgeons performed an exploratory operation جراحان یک عمل تحقیقی و ازمایشی را انجام دادند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزموده. کارکشته. سرد و گرم چشیده. دنیا دیده مثال: she deluded herself that she was worldly - wise. او خودش را فریب داد که سرد و گرم چشیده و دنیا دی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This is why I have occasionally said cyberspace is unchecked and unregulated. برای همین است که بنده گهگاهی گفته ام فضای مجازی عنان گسیخته و �ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مصونیت. ایمنی ۲. معافیت مثال: immunity of tax معافیت از مالیات

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ذاتی. از روی طبع ۲. تندخو. آتشی مزاج ۳. رایی. ویری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جلو افتادن. پیشی گرفتن. سبقت گرفتن مثال: Brazil surpass America in fertile land برزیل در {داشتن} زمین های حاصلخیز از آمریکا پیشی گرفته است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غلو کردن. مبالغه کردن. بی جهت بزرگ کردن مثال: I overstated my case to make my point من در مورد وضعیتم مبالغه کردم تا به هدفم برسم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. برابری. تساوی. هم ارزی. یکسانی. یکنواختی ۲. دستمزد مساوی. حقوق مساوی ۳. ( ارز ) برابری نرخ مبادله مثال: parity between supply and demand برابری ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. میکروب ۲. نطفه. تخمک ۳. گیاهک. جوانه ۴. منشاء. سرآغاز. هسته. تخم مثال: the germ of a capitalist economy منشاء و سرآغاز یک اقتصاد سرمایه داری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ملحق کردن. ضمیمه کردن ۲. گنجاندن. جزو ( چیزی ) کردن ۳. یکی کردن. یک کاسه کردن ۴. در بر گرفتن. شامل بودن ۵. ( به عضویت ) پذیرفتن ۶. ( شرکت ) به ثبت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به شکل انسان نمایش دادن ۲. ( چیزی را ) انسان انگاشتن. ( به چیزی ) شخصیت دادن ۳. مظهر ( چیزی ) بودن. تجسم ( چیزی ) بودن مثال: in the poem the oak t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فصیح. سلیس. رسا . روان ۲. راحت مثال: a fluent speaker and writer on technical subjects یک سخنران و نویسنده فصیح بر روی موضوعات فنی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک سویه . یک طرفه. یک جانبه مثال: advocates of unilateral nuclear disarmament طرفداران خلع سلاح هسته ای یک جانبه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلع سلاح هسته ای مثال: advocates of unilateral nuclear disarmament طرفداران خلع سلاح هسته ای یک جانبه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Do you think Iran has nuclear bomb? تو فکر می کنی ایران بمب هسته ای دارد؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سلاح هسته ای. سلاح اتمی مثال: They said Iran has nuclear weapon. آنها می گویند ایران سلاح هسته ای دارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رآکتور اتمی . واکنشگر هسته ای مثال: The Tehran’s nuclear reactor. راکتور اتمی تهران

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برق هسته ای . برق اتمی 2. قدرت اتمی ( کشور دارای نیروی اتمی ) مثال: We need more nuclear power. ما به برق هسته ای بیشتری نیاز داریم. Today Iran ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیروگاه هسته ای مثال: They decided to make a new nuclear power plant in Iran. آنها تصمیم دارند یک نیروگاه هسته ای جدید در ایران بسازند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انرژی هسته ای. انرژی اتمی مثال: Nuclear energy is our people’s right. انرژی هسته ای حق مردم ماست.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غریبه. بیگانه مثال: Don’t stay alone with a stranger in a room. با یک غریبه تنها در یک اتاق نمان.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اساسی. بنیادی. واقعی. جدی 2. ( دستور زبان ) اسم مثال: Each day I dutifully sit down at my desk, coffee in hand, but I only play at writing—I haven ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چشم بسته. بی چون و چرا 2. بر حسب وظیفه. از روی خلوص نیت مثال: Each day I dutifully sit down at my desk, coffee in hand, but I only play at writing ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( رابطه جنسی ) خارج از زناشویی مثال: She'd suspected him of extramarital sexual activity with his secretary for the last few weeks. زن سوء ظن برده ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به گرمی. صمیمانه. با طیب خاطر. با اشتیاق 2. با لباس گرم 3. با لحن تند مثال: He was tired of hearing everyone speaks so warmly about Frank. او خست ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( پزشکی ) نسخه 2. دارو 3. تجویز 4. توصیه. رهنمود 5. ( حقوقی ) احراز حق در اثر مرور زمان مثال: the pharmacist made up the prescription داروساز نسخ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: There are other products that are said to be achievable too. محصولات دیگری هم هستند که گفته می شود �قابل وصول و دستیافتنی� هستند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داروساز 2. دارو فروش. صاحب داروخانه مثال: the pharmacist made up the prescription داروساز نسخه را آماده کرد. {نسخه را پیچید. }

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گروه چهار نفری. دسته چهار نفره 2. دسته چهار تایی. چهار تایی 3. دو زوج. دو کاپل مثال: Gina brought a friend to make up a foursome گینا یک دوست را ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نقره 2. ظروف نقره ای 3. سکه 4. ( رنگ ) نقره ای 5. آب نقره دادن. نقره ای کردن 6. نقره ای شدن. سفید شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خوش. خوشحال. خرسند. راضی 2. شاد. شادی بخش 3. راضی 4. خوشبخت. سعادتمند 5. مناسب. بجا 6. مبارک مثال: Happy are those who dare courageously to defen ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بابانوئل مثال: Hugh dressed up as Santa Claus هاگ خودش را شبیه بابانوئل کرد. ( هاک لباس بابانوئل پوشید )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نقشه 2. نمودار 3. جدول 4. نقشه ( جایی را ) کشیدن 5. نمودار ( چیزی را ) رسم کردن 6. طرح ( چیزی را ) دادن 7. دنبال کردن. پیگیری کردن 8. ثبت کردن. م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. اولین اجرا. اولین بازی . اولین کار. اولین تجربه 2. اولین. نخستین مثال: their debut CD is currently topping the charts اولین سی دی آنها در حال حاض ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In downstream sector, there are things such as refinery and producing final products. در بخش پایین دستی، چیزهایی مثل �پالایشگاه� و تولید محصول ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودکفایی مثال: Self - sufficiency in wheat and the efficient use of water in agriculture are very important issues with regard to food security. خود ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهل عربستان سعودی. سعودی مثال: Hundreds of people were killed in Yemen Republic by Saudi Arabian fighters. صدها نفر از مردم جمهوری یمن توسط هواپیماه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرساختی. زیربنایی مثال: We need to identify our priorities — both our priorities concerning fundamental and infrastructural projects and our priorit ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمهوری یمن مثال: Hundreds of people were killed in Yemen Republic by Saudi Arabian fighters. صدها نفر از مردم جمهوری یمن توسط هواپیماهای جنگنده ی عر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کره جنوبی مثال: There was always enmity between North Korea and South Korea. همیشه بین کره شمالی و کره جنوبی دشمنی و خصومت بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کره شمالی مثال: This was a month when North Korea agreed to dismantle its nuclear facilities. آن ماهی بود که کره شمالی موافقت کرد تجهیزات هسته ای اش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانمار. ( مربوط به ) میانمار. میانماری مثال: Too many Muslim’s people were killed in Myanmar. مردم مسلمان زیادی در میانمار کشته شده بودند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خوشمزه. لذیذ. مطبوع 2. ( شوخی ) بامزه 3. لذت بخش 4. زیبا. خوشگل. قشنگ. تو دل برو . جذاب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کود 2. کود دادن مثال: the field was dressed with manure مزرعه با کود آماده شده بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پله 2. ( بصورت جمع ) پلکان. پله ها 3. پلکانی. پله ای. ( مربوط به ) پلکان مثال: he was cleaning the stairs . او داشت پله ها را تمیز می کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بست. اتصال. رابط. متصل کننده مثال: the connectors can be separated بستها و اتصالها می تواند از هم جدا بشود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( تخم مرغ ) نیمرو مثال: he piled his plate with fried eggs او بشقابش را پر کرد از تخم مرغ های نیمرو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاغذ کادویی. کاغذ کادو مثال: a roll of wrapping paper یک رُل کاغذ کادویی