پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٢٨٩
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. منظره. چشم انداز 2. تابلو ( منظره ) 3. هنر نقاشی منظره 4. محوطه سازی کردن مترادف: SCENERY مثال: You can see a beautiful landscape from this wind ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. راه 2. کوره راه 3. کوچه 4. مسیر. خط سیر 5. ( جاده ) خط عبوری مثال: country lanes. راه های روستایی a three - lane highway. یک بزرگراه سه مسیره

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فانوس ، 2. برجک نورگیر. کلاهک نورگیر n. case with transparent sides in which a light is contained

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. روغن خوک . چربی خوک ، 2. روغن ریختن. روغن زدن 3. تزئئین کردن. زرق و برق زدن به

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشعه لیزر، لیزر n. device which stimulates the atoms in a medium in order to increase electrical impulses and produce an intense concentrated beam of ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زدنِ شلاق 2. حمله. انتقاد 3. ( عمل ) به هم بستن 4. تسمه. طناب. نخ n. act of striking with a lash

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( هواپیما ) فرود 2. ورود به خشکی. پیاده شدن در ساحل 3. بارانداز 3. پاگرد مثال: a forced landing. یک فرود اجباری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیزه. زوبین

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوگوای ، مویه. گریه و زاری مترادف: WEEPING

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

به همین عنوان. از این لحاظ مثال: He even referred to Iran as a sanctuary and defended Iran as such. او حتی به ایران به عنوان حرم اشاره می کرد و به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بره ، 2. گوشت بره 3. پوست بره 4. شخص ساده لوح. ادم بره صفت 5. طفل معصوم 6. بره زاییدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. لنگ ، چلاق ، شل ، 2. دردناک 3. ضعیف. ناموجه. غیر قابل قبول 4. شل کردن. علیل کردن مثال: the mare was lame. مادیان لنگ و چلاق بود. a lame excuse. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

اصل {اصول}. عقیده. مرام مثال: Another point I need to mention about the martyr is that in every stage of this important battle that this dear brother ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نردبان 2. در رفتگی ( جوراب ) 3. ( جوراب ) در رفتن 4. مدارج. مراتب مثال: she climbed down the ladder. او از نردبان پایین آمد. the academic ladder ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ملاقه ، 2. با ملاقه کشیدن 3. حاتم بخشی کردن مثال: verb : he was ladling out the contents of the pot او داشت محتوایات دیگچه را با ملاقه می کشید. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفش دوزک. خاله پینه دوز n. ( British ) any of a number of small and brightly colored beetles

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلامت . تندرستی ، 2. وضع جسمانی 3. بهداشت 4. بهداشتی مثال: he was restored to health. تندرستی او به حالت اول برگشته بود. bad health forced him ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بلند تر کردن 2. بلند تر شدن 3. زیاد تر کردن. افزایش دادن. تشدید کردن. به اوج رساندن 4. زیاد تر شدن. افزایش یافتن. شدت گرفتن. به اوج گرفتن مثال: t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ارثی 2. موروثی 3. ژنتیکی مثال: a hereditary right. یک حق موروثی a hereditary disease. یک بیماری موروثی و ژنتیکی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. از این پس ، در اینده 2. اینده 3. جهان اخرت. زندگی پس از مرگ مثال: ( formal ) nothing I say hereafter is intended to offend از این پس هیچ چیزی که ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بسیار . خیلی 2. خوب مثال: a highly dangerous substance. یک ماده بسیار خطرناک he was highly regarded. او خیلی با مبالات بود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تردید کردن. شک کردن 2. دو دل بودن. مردد بودن 3. مکث کردن. درنگ کردن. 4. اکراه داشتن مثال: she hesitated, unsure of what to say. او مکث کرد، مطمئ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرارت مثال: The first point I would like to mention is that from the very beginning of the US military’s evildoings in our region in the early 2000s, ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

برجسته ساختن. عمده کردن / 1. جالب ترین قسمت. مهمترین بخش. مهمترین نکته. مهمترین رویداد مثال: noun : the highlight of his career مهمترین بخش کار او ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دارنده ، صاحب 2. متصدی 3. ( در ترکیب ) – دار . ۴ محفظه مثال: a knife holder. یک محفظه چاقو a British passport holder. یک دارنده پاسپورت انگلیسی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) تاریخ. تاریخی مثال: historical evidences. شواهد تاریخی historical figures. پیکرها و تندیسهای تاریخی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترساندن ، تکان دادن. به وحشت انداختن مثال: she horrified us with ghastly tales. او ما را با داستانهای ترسناک به وحشت انداخت. he was horrified by he ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستکاری ، صداقت. درستی. درستکاری ، 2. راستگویی مثال: I can attest to his honesty. من می توانم به راستگویی و درستکاری او گواهی بدم. they spoke wit ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ابرومند، محترم ، شریف 2. محترمانه. شرافتمندانه . آبرومندانه مثال: an honorable man. یک مرد محترم و شریف an honorable career. یک شغل شرافتمندانه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. افقی ، 2. صاف. تراز 3. هم سطح. هم تراز 4. خط افقی 5. صفحه افقی. سطح افقی مثال: a horizontal surface. یک سطح صاف و تراز she was stretched horizon ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. امیدوار 2. امید بخش. امیدوارانه. نوید بخش 3. پر امید 4. امید. مایه امید مثال: he remained hopeful. او امیدوار باقی ماند. hopeful signs. نشانه ه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندگی مثال: Let us ask Him for determination, strength, and the success of servitude to God. بیاییم از او عزم و همت، قدرت و توفیق بندگی خداوند را بخ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عجله کردن 2. با عجله انجام دادن 3. به عجله واداشتن. دستپاچه کردن 4. سرعت بخشیدن. تسریع کردن 5. عجله. شتاب مثال: hurry or you'll be late. عجله کن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مضر . زیانمند 2. آزارنده. درداور مثال: hurtful words. حرفهای آزارنده this is hurtful to the interests of women این برای منافع زنان مضر و زیانمند ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باحرارت. پر شور. داغ 2. با عصبانیت. با تندی . با تحکم 3. سایه به سایه. تنگاتنگ مثال: the rumors were hotly denied. شایعات با تندی تکذیب شده بود. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی کران مثال: Let us seize the opportunity of this month to connect our hearts, souls, and intentions to the boundless ocean of divine mercy. بیایی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مسابقه ) مانع ، 2. مشکل. دشواری. سد راه 3. در مسابقه دوی با مانع شرکت کردن 4. از روی مانع پریدن. 5. ( بر مشکلی ) چیره شدن. مثال: his leg hit a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فقیر . فقر زده 2. بی مایه. ضعیف. بی خاصیت مثال: an impoverished peasant farmer. یک کشاورز دهاتی فقیر the soil is impoverished. خاک ضعیف و بی ما ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اهمیت ، 2. نفوذ مثال: Have I underestimated the importance of sustainability? آیا من اهمیت پایداری را دست کم گرفتم؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( صدا ) خشک. گرفته. خس خسی 2. هیکل دار. خوش قد و قواره 3. سگ قطبی مثال: a husky voice. یک صدای خشک و گرفته Paddy was a husky guy. پدی یک مرد هی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نادانی ، بی اطلاعی. جهل ، بی خبری ، ناشناسی ، جهالت مثال: his ignorance of economics. بی اطلاعی او از علم اقتصاد their attitudes are based on ignor ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نااگاه. بی خبر. غافل 2. نادان . بی سواد 3. از روی جهل. ناشی از نادانی 4. نفهم. بی شعور مثال: an ignorant country girl. یک دختر روستایی بیسواد. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر قانونی. غیر مجاز . نا مشروع مثال: illicit drugs. an illicit love affair.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بداهه گویی کردن. فی البداهه گفتن 2. بداهه سرایی کردن. فی البداهه سرودن 3. بداهه نوازی کردن 4. سر هم کردن. سرهم بندی کردن مثال: she was improvisin ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامحتمل . بعید. دور. غیر محتمل مثال: it seemed improbable that the hot weather should continue. بعید به نظر میرسه که هوای گرم و داغ ادامه پیدا کنه. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. باعظمت . با ابهت. با شکوه. پر جاذبه 2. تحسین برانگیز. تاثیر گذار مثال: an impressive building. یک ساختمان باعظمت و باشکوه they played some impre ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

مزدور مثال: the first point is that the Iranian nation with their strong steps will trample underfoot any US mercenary [here] who accepts this role. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عاجز، ناتوان ، بی عرضه مثال: an incapable government. یک دولت فاقد صلاحیت و بی عرضه he was mentally incapable. او از نظر روانی عاجز و ناتوان بود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاف ، برش مثال: a surgical incision. یک برش مربوط به جراحی incisions on the marble. شکافهای روی سنگ مرمر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برانگیختن. تحریک کردن 2. ایجاد کردن. موجب شدن مثال: he was arrested for inciting racial hatred. او برای برانگیختن تنفر نژادی بازداشت شده بود. sh ...