پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٢٨٩
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گل ادریس ، گل ادریسی. گل اورتانزیا n. type of flowering shrub ( native to temperate regions of Asia and America )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

شیر اتش نشانی n. upright pipe with one or more nozzles which takes water from a water main; water faucet مثال: I can’t open the hydrant. من نمیتونم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ادب. نزاکت مثال: They have been able to preserve the historical, authentic traditions of the nation with their dignity, modesty, and decorum. آنها { ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خنده دار. بامزه 2. فکاهی ، 3. شوخ. شوخ طبع. بذله گو مترادف: AMUSING مثال: A humorous story. یک داستان خنده دار و بامزه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شوخی. مزاح. بذله 2. شوخ طبعی 3. مزاج. خلط 4. حوصله 5. به دلخواه کسی رفتار کردن. مطابق میل کسی رفتار کردن. کسی را لوس کردن n. quality of being amu ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرت کردن. پرتاب کردن 2. با داد و هوار چیزی را گفتن 3. پرتاب مترادف: THROW مثال: Hurl the stone towards the wall. سنگ رو به طرف دیوار پرتاب کن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عربده کش. در حال عربده کشیدن 2. فاحش 3. چشمگیر. درست و حسابی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به یک معنی مثال: In a sense, women were the cause of the victory of the Revolution. به یک معنی زنها سبب پیروزی انقلاب بودند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اجاق برقی 2. صفحه داغ ( اجاق برقی ) n. portable device on which food can be warmed ( heated by a gas burner or electricity ) مثال: do you want t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوری بهشتی n. beautiful young virgin lady who takes care of Muslim men in paradise ( Islamic belief ) ; attractive and voluptuous woman مثال: she wa ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صاحبخانه مترادف: HOMEOWNER مثال: Do you know the householder? صاحبخانه را می شناسی؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدمتکار ( زن ) n. one who is in charge of running a house or other establishment مثال: call the housekeeper. خدمتکار رو صدا بزن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مهمان نواز، 2. با مهمان نوازی. حاکی از مهمان نوازی 3. مساعد. مطلوب. خوب مثال: She is a hospitable host. او یک میزبان مهمان نواز است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گروگان مترادف: CAPTIVE مثال: We must rescue the hostages. ما باید گروگان ها را نجات بدهیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سزاوار تر مثال: Someone asked the Prophet, "Who is it preferable for me to be good to them?" شخصی از پیامبر پرسید: چه کسی برای من سزاوارتر است که به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

سُم n. horny growth covering the feet of certain animals ( horse, cow, etc. ) v. walk, go on foot; dance ( Slang ) مثال: look! the horse’s hoof is ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کلاه بارانی. کلاه متصل به لباس 2. ( هواکش. دودکش و غیره ) سرپوش. کلاهک 3. ( اتومبیل ) کاپوت 4. کروک 5. روکش. حفاظ 6. نقاب n. covering worn over t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

1. صدای بوق اتومبیل 2. قات قات غاز 2. بوق زدن 3. ( غاز ) قات قات کردن v. cause the horn of a car to sound, beep the horn of a car n. sound of a car ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

هورا n. cheer, shout of excitement or encouragement v. cheer, yell in excitement, encourage with loud shouts

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

جارو برقی n. ( British ) vacuum cleaner ( trademark ) v. ( British ) vacuum, clean with a vacuum cleaner ( trademark ) مثال: this hoover is so old. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منفی نگری مثال: Today, I see some people, following the policies I previously mentioned — namely the policies of capitalists, colonialists, and the i ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استعمارگر مثال: Today, I see some people, following the policies I previously mentioned — namely the policies of capitalists, colonialists, and the i ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adj. longing for home or family, sad or depressed because one misses one's family غربت زده. گرفتار درد غربت. دچار غم غربت. غریب. دلتنگ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عسل 2. ( خطاب ) عزیزم، عزیز 3. ادم نازنین. ماه 4. چیز معرکه. محشر n. sweet sticky substance produced by honeybees; darling, sweetheart ( term of ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ماه عسل ، 2. دوران خوش 3. ماه عسل را گذراندن v. go on a honeymoon, vacation together after a wedding ( about a newly married couple ) n. vacatio ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

adj. having many hills; steep, elevated مثال: a hilly road. یک جاده پر از پستی و بلندی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مزاحم. مانع. سد راه 2. مزاحمت. ممانعت مترادف: IMPEDIMENT مثال: We must get rid of this hindrance. ما باید از شر این مانع و مزاحم راحت بشیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بریدن ، قطع کردن ، انداختن ( درخت وغیره ) ، 2. زدن. ضربه زدن 3. شکستن. شکافتن 4. خرد کردن. تکه تکه کردن 5. تراشیدن. کندن. دراوردن 6. ( مجازی ) دست ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درجه یک. مرغوب 2. بلند پایه. رده بالا. سطح بالا مثال: A high - class wagon. یک واگن درجه یک و مرغوب

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. one who participates in a hijacking 1. هواپیما ربا 2. راهزن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رستنی 2. علف مثال: These herbages must be burnt. این علفها باید سوزانده بشوند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدین وسیله مثال: we hereby express our strong condemnation of the company's actions بدین وسیله ما محکومیت شدید خودمان را از اقدامات شرکت بیان کردیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تردید. دو دلی. شک 2. مکث. درنگ. تامل 3. تعلل مثال: You must finish your hesitation. شما باید به تردیدتان خاتمه بدید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

small mammal with spiny hairs on its back and sides ( found in Africa and Eurasia ) ; جوجه تیغی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: How many heirs does she have? آن زن چند تا وارث دارد؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گیاه ، علف ، 2. گیاه دارویی 3. ادویه. گیاه ادویه ای

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگ بالای قبر. سنگ قائم مزار 2. سنگ پایه. سنگ کلید. سنگ اصلی مثال: I saw him wrote a note on the headstone. من دیدم که او روی سنگ بالای قبر یک ی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هکتار، ده هزار متر مربع unit of land measure equal to 10, 000 square meters مثال: This field is about 10 hectares. این مزرعه تقریبا ده هکتار است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به این ترتیب، به این صورت مثال: From this accompanying, union, and partnership a third object emerges and history unfolds in this manner. از این همر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همراهی مثال: From this accompanying, union, and partnership a third object emerges and history unfolds in this manner. از این همراهی و ائتلاف و شراک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You must be examined by a gynecologist. شما باید توسط یه �پزشک زنان� معاینه بشوید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سردرد، 2. دردسر، مکافات. گرفتاری مثال: I've got a headache. من سر درد گرفته ام. ( informal ) their behavior was a headache for Mr. Jones {در ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عنوان 2. سرفصل 3. سرنامه 4. فصل. بخش 5. جهت. مسیر مثال: chapter headings. عنوانهای فصل this topic falls under four main headings. این موضوع در ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

female principal of a school مثال: Headmistress! He is annoying me. خانم مدیر! او من را اذیت میکند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

building for indoor sports and exercise

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You should first study the guidebook اول باید کتاب راهنما رو بخونی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گنهکار ۲. مقصر ۳. مجرم ۴. گنهکارانه ۵. ( وجدان ) معذب. ناراحت مثال: the guilty party یک جمعیت گناهکار I still feel guilty about it. من هنوز دربا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun : کشور گینه در افریقا country on the Atlantic coast of western Africa گینی ( 21 شیلینگ یا 1 پوند و 5 سنت در نظام پولی جدید بریتانیا ) gold coin ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درختستان ، بیشه. باغ مثال: He suddenly disappeared in to the grove. او ناگهان در بیشه ناپدید شد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( سگ و غیره ) خر خر کردن 2. غریدن 3. پرخاش کردن 4. با غرش گفتن. غرش کنان گفتن 5. ( معده ) غار و غور کردن // 1. خرخر. صدای خرخر 2. غرش 3. پرخاش 4. ...