lawful

/ˈlɒfəl//ˈlɔːfəl/

معنی: مجاز، روا، قانونی، مشروع، حلال، داتایی، بربستی
معانی دیگر: دادیکی، طبق قانون، قانون مند، دادیک وار، پیرو قانون، مطیع قانون، دادیک گرای، اهل مقررات

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: lawfully (adv.), lawfulness (n.)
(1) تعریف: permitted by law; legal.
مترادف: legal, legitimate, licit
متضاد: criminal, illegal, illegitimate, illicit, lawless, unlawful, wrongful
مشابه: admissible, allowable, authorized, constitutional, legit, permissible, rightful, sanctioned

(2) تعریف: sanctioned or recognized by law.
مترادف: legal, legitimate, licit
متضاد: illegal, illegitimate, unlawful
مشابه: authorized, legit, recognized, right, rightful, sanctioned, true

- the lawful heir to the throne
[ترجمه گوگل] وارث قانونی تاج و تخت
[ترجمه ترگمان] وارث قانونی تاج و تخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: following the law; law-abiding.
مترادف: compliant, duteous, dutiful, law-abiding, obedient
متضاد: criminal, lawless
مشابه: deferential, loyal, right, submissive, upright, upstanding, yielding

- lawful citizens
[ترجمه گوگل] شهروندان قانونی
[ترجمه ترگمان] شهروندان قانونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. lawful debts
بدهی های مجاز

2. a lawful act
عمل قانونی

3. When an end is lawful and obligatory, the indispensable means to is are also lawful and obligatory.
[ترجمه گوگل]وقتی هدفی حلال و واجب است، وسیله ضروری برای بودن نیز حلال و واجب است
[ترجمه ترگمان]وقتی که یک پایان مشروع و اجباری باشد، ابزار ضروری برای آن نیز قانونی و اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was lawful for the doctors to treat her in whatever way they considered was in her best interests.
[ترجمه گوگل]برای پزشکان حلال بود که با او به هر نحوی که به نفع او است رفتار کنند
[ترجمه ترگمان]برای دکترها قانونی بود که با او به هر طریقی که در نظر داشت، رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Judge Keenan concluded that the surveillance had been lawful.
[ترجمه گوگل]قاضی کینان به این نتیجه رسید که نظارت قانونی بوده است
[ترجمه ترگمان]قاضی Keenan به این نتیجه رسید که the مجاز بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He recognized John as his lawful heir.
[ترجمه گوگل]او جان را به عنوان وارث قانونی خود شناخت
[ترجمه ترگمان]او جان را به عنوان وارث قانونی خود شناخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is not lawful to steal.
[ترجمه گوگل]دزدی حلال نیست
[ترجمه ترگمان]دزدیدن چیزی مجاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Politicians know they cannot create a lawful society simply at the stroke of a pen.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران می‌دانند که نمی‌توانند جامعه‌ای قانونمند به سادگی با یک قلم ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران می دانند که آن ها نمی توانند یک جامعه قانونی را به سادگی با خط یک خودکار ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We don't recognized him to be the lawful heir.
[ترجمه گوگل]ما او را وارث قانونی نمی دانیم
[ترجمه ترگمان]ما او را نمی شناسیم که وارث قانونی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He said he was going about his lawful business as a journalist.
[ترجمه گوگل]او گفت که به شغل قانونی خود به عنوان یک روزنامه نگار ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]او گفت که می خواهد به شغل قانونی خود به عنوان یک روزنامه نگار تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Marriage by a priest is lawful in England without another ceremony.
[ترجمه گوگل]ازدواج توسط کشیش در انگلستان بدون مراسم دیگر قانونی است
[ترجمه ترگمان]ازدواج با کشیشی در انگلستان بدون تشریفات دیگری مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. by lawful/legal means. Lawful tends to be used in technical or literary contexts. The same is true of the opposites, unlawful and illegal, but illegal is used especially about criminal activities. Legal also means 'connected with the law':the US legal system.
[ترجمه گوگل]از طریق قانونی/قانونی قانونمند تمایل دارد در زمینه های فنی یا ادبی استفاده شود موارد متضاد، غیرقانونی و غیرقانونی نیز صادق است، اما غیرقانونی به ویژه در مورد فعالیت های مجرمانه استفاده می شود Legal همچنین به معنای "مرتبط با قانون" است: سیستم حقوقی ایالات متحده
[ترجمه ترگمان]قانونی \/ قانونی است Lawful معمولا در زمینه های فنی یا ادبی مورد استفاده قرار می گیرد همین مساله در مورد opposites، غیرقانونی و غیرقانونی صادق است، اما به ویژه در مورد فعالیت های جنایی به کار می رود قانونی همچنین به معنی ارتباط با قانون است: نظام حقوقی آمریکا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We don't recognised him to be the lawful heir.
[ترجمه گوگل]ما او را وارث قانونی نمی دانیم
[ترجمه ترگمان]ما او را شناخته نیستیم که وارث قانونی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everyone recognized him to be the lawful heir / as the lawful heir.
[ترجمه گوگل]همه او را وارث حلال / به عنوان وارث حلال شناختند
[ترجمه ترگمان]همه او را شناخته بودند که وارث قانونی و وارث قانونی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

مشروع (صفت)
just, rightful, lawful, loyal, legal, legitimate, licit

حلال (صفت)
lawful, kosher, resolvent, solvent, licit, legit

داتایی (صفت)
lawful

بربستی (صفت)
lawful

تخصصی

[حقوق] قانونی، مشروع

انگلیسی به انگلیسی

• legal, legally valid, permitted by law; legitimate, permissible; living according to the law
lawful activities, organizations, and products are allowed by law; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : law / lawfulness / lawlessness
✅️ صفت ( adjective ) : lawful / lawless
✅️ قید ( adverb ) : lawfully / lawlessly
قانونی

بپرس