پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,١٢٨
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصرار، پافشارى. سماجت مثال: his insistence that he loved her. اصرار و پافشاری مرد مبنی بر اینکه زن را دوست دارد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. غریزه ، 2. میل 3. استعداد 4. شَم مثال: some instinct told me to be careful. یک غریزه ای بهم میگفت که مواظب باشم. a good instinct for acting. ی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

فلانی. فلان کس مثال: They say, "So - and - so's friendship will be useful for you. " آنها می گویند: دوستی فلان کس برای شما مفید خواهد بود. {آنها می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. انسجام یافته . منسجم 2. هماهنگ. نظام یافته 3. یکپارچه 4. امیخته. مختلط. عمومی. بدون تبعیض 5. مجتمع. جمع شده مثال: an integrated package of servic ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نیروی عقلانی. عقل. خرد 2. خردمند. متفکر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بجای، مقابل، بعوض. در عوض مثال: Instead of traveling by bus we went by train. به جای مسافرت با اتوبوس ما با قطار رفتیم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

در عوض . به جایش مثال: travel by train instead در عوض با قطار مسافرت کن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توهین کردن. اهانت کردن / توهین. اهانت مثال: he insulted my wife او به همسرم توهین کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیمه 2. بیمه نامه. قرارداد بیمه 3. حق بیمه 4. پول بیمه. خسارت 5. احتیاط. عمل احتیاطی مثال: You'll probably be able to buy supplemental insurance ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیمه کردن ، 2. تضمین کردن. تامین کردن 3. محافظت کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. hormone which regulates the body's absorption of glucose and other nutrients انسولین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صراحت. رک گویی مثال: However, each of these qualities is a model: standing up for what is right, courage, outspokenness, strong reasoning, and standi ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ابزاری 2. ( مربوط به ) الات موسیقی. سازی 3. موثر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاق. با استعداد. خوش قریحه 2. الهام گرفته. اسمانی 3. هوشمندانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بازرس 2. ( پلیس ) سرگروهبان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: SLEEPLESSNESS بی خوابی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. substance that destroys insects حشره کش ، حشره کشی ، داروی حشره کش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ابتکاری ، ابداعی 2. نوآورانه. نو 2. مبتکر. خلاق

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرکبی ، جوهری 2. قیرگون. به سیاهی شبق. سیاه مثال: the inky darkness تاریکی قیرگون inky fingers انگشتان جوهری و مرکبی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درونی ترین. 2. دورترین 3. عمیق ترین 4. نهفته ترین 5. شخصی ترین. خصوصی ترین مترادف: innermost

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

container that holds ink دوات

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوحه سرا مثال: The following is the full text of the speech delivered by Imam Khamenei, the Leader of the Islamic Revolution, in a meeting with a num ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مداح مثال: The following is the full text of the speech delivered by Imam Khamenei, the Leader of the Islamic Revolution, in a meeting with a number ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارث ، ارث بر مترادف: HEIR

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: UNGRATEFULNESS

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی کننده. اعصاب خرد کن. آزارنده مترادف: EXASPERATING

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

آنفلوانزا n. contagious disease caused by a virus and characterized by fever and inflammation of the respiratory tract مثال: I had a bad influenza l ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چرکی. عفونی 2. مبتلا 3. الوده adj. affected with a disease or disease causing germs مثال: His bedsores are infected and painful. زخم بسترهایش چر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استنباط کردن. دریافتن. فهمیدن. پی بردن 2. استنتاج کردن. نتیجه گرفتن. نتیجه گیری کردن مترادف: DEDUCE

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بازدهی کم 2. عدم کارایی. بی لیاقتی مثال: n. lack of efficiency

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داخلی . درونی 2. ( ورزش ) داخل سالن adj. occurring within a building مثال: indoor space. فضای داخلی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی نتیجه. بی حاصل. بی ثمر 2. ناتوان. نالایق. بی عرضه مترادف: inefficient مثال: an ineffectual scheme. یک نقشه بی نتیجه و بی حاصل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی انضباطی ، بی نظمی n. disorder مثال: you are responsible for this indiscipline. شما مسئول این بی انضباطی و بی نظمی هستید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. dark violet - blue color

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نشان . علامت. اثر 2. گواه. دلیل 3. اشاره. دلالت 4. خبر. اطلاع 5. ( پزشکی ) مورد استعمال مترادف: SIGN

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زشتی. هرزگی. ابتذال. بی حیایی. ناشایستگی مترادف: immodesty

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مالیات بر درامد، مالیات بر عایدات annual government tax levied on the net income of a person or business مثال: why don’t you pay your income - tax? ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناسازگاری. ناهماهنگی . ناهمخوانی. عدم تناسب مترادف: inconsistency

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمدمی . متلون. بی ثبات ، بی وفا مترادف: FICKLE مثال: She has an inconstant character. او شخصیت بی ثبات و دمدمی دارد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بدهکار، مقروض 2. ( مجازی ) مدیون ، مرهون ، وام دار مترادف: BEHOLDEN

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. از جمله 2. شاملِ . با محاسبه ی مثال: We bought many things, Including shoes, dresses, toys, … ما خیلی چیزها خریدیم از جمله کفش و لباس و اسباب بازی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاکستر کردن ، سوزاندن ، مترادف: BURN مثال: They incinerate all documents. آنها همه اسناد را خاکستر کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامیمون. بدشگون. بد یمن. شوم مثال: Do you believe that today is inauspicious? آیا به اینکه امروز شوم است اعتقاد داری؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شروع رسمی کار 2. افتتاح. گشایش 3. اغاز. شروع n. formal ceremony marking a beginning, opening ceremony مثال: why were you absent at inauguration? ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نامناسب. بی جا. بی مورد 2. ناشایسته. نابرازنده مترادف: UNSUITABLE

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی شرم. بی حیا. وقیح. گستاخ 2. بی شرمانه. گستاخانه مثال: I promised to punish that impudent girl. من قول دادم که آن دختر گستاخ و بی حیا را تنبیه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی احتیاط، بی فکر 2. نسنجیده. عجولانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آبستن کردن 2. بارور کردن 3. حاصلخیز کردن 4. اشباع کردن 5. آغشته کردن 6. انباشتن. پر کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مانع. مشکل. سد راه 2. ( کارکردهای بدن ) نقص. اختلال مثال: an impediment to economic improvement. یک مانع و مشکل در برابر پیشرفت اقتصادی a speech ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غیرشخصی ، فاقد جنبه شخصی. عام 2. بی روح. خشک. سرد 3. فاقدِ عواطف بشری 4. بی طرفانه مثال: the hand of fate is impersonal. دست سرنوشت بی طرفانه اس ...