پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٤٠)
متعرض. متجاوز مثال: The US from one side, the Zionist regime from another side, and other assaulting countries from other places enter. ایالات متحده ...
n. edible plant which is related to the onion and has a white rounded bulb and flat green leaves
ثبات بخشی مثال: They need to understand what their stabilizing factors are. آنها باید بفهمند عوامل ثبات بخشی شان چه چیزهایی است.
1. دانا، عالم ، دانشمند، فاضل ، 2. خبره. کاردان. مطلع 3. دانشمندانه. عالمانه 4. علمی adjective است. مترادف: SCHOLARLY
1. برگی. از برگ 2. برگ دار. پر برگ 3. سر سبز. پر درخت
1. تنبل ، 2. تنبلی وار. توام با تنبلی. کاهلانه 3. کم تحرک 4. کند. اهسته. ارام
به تنبلی . از روی تنبلی. تنبل وار adv. Slothfully مثال: she worked lazily. او به تنبلی کار می کرد.
1. آرایش. طرح. وضع. نقشه 2. نظم. نظم و ترتیب 3. ( کتاب و مجله ) صفحه آرایی
1. لایه 2. مرغ تخم کن 3. شاخه خوابانده
1. بی قانون. هرج و مرج 2. غیر قانونی. نامشروع 3. قانون شکن. خلاف کار مثال: a lawless rabble. یک جمعیت قانون شکن و خلافکار lawless activities. فعالی ...
1. مجاز. مشروع 2. قانونی 3. حلال زاده 4. مطیع قانون. اهل مقررات مثال: a verdict of lawful killing. یک رای درباره کشتن مجاز و قانونی a lawful politic ...
1. ( لباس ) شستن 2. شستن و اتو کشیدن 3. تطهیر کردن ( چهره قانونی دادن به پول غیر قانونی از طریق واریز کردن آن به بانکهای خارجی یا سرمایه گذاری در مشا ...
لباس شویی سکه ای n. place which provides coin operated washing machines and driers for the use of its customers
از پیش. از قبل مثال: This is what Islam teaches us that people need to recognize a danger in advance. این چیزی است که اسلام به ما آموزش می دهد که مر ...
نامربوط. غیرمرتبط مثال: As far as the country’s affairs pertained to him — there were matters unrelated to him, such as economic issues, which weren’ ...
تا جایی که مثال: As far as the country’s affairs pertained to him he recognized, understood, and calculated the impact of global events and addressed ...
مترادف: ENDURING
1. پنهان ، نهان. نهفته 2. خفته مترادف: DORMANT
ستایش کردن ، ستودن یک لغت رسمی است. مترادف: PRAISE
1. منظره. چشم انداز 2. تابلو ( منظره ) 3. هنر نقاشی منظره 4. محوطه سازی کردن مترادف: SCENERY مثال: You can see a beautiful landscape from this wind ...
1. راه 2. کوره راه 3. کوچه 4. مسیر. خط سیر 5. ( جاده ) خط عبوری مثال: country lanes. راه های روستایی a three - lane highway. یک بزرگراه سه مسیره
1. فانوس ، 2. برجک نورگیر. کلاهک نورگیر n. case with transparent sides in which a light is contained
1. روغن خوک . چربی خوک ، 2. روغن ریختن. روغن زدن 3. تزئئین کردن. زرق و برق زدن به
اشعه لیزر، لیزر n. device which stimulates the atoms in a medium in order to increase electrical impulses and produce an intense concentrated beam of ...
1. زدنِ شلاق 2. حمله. انتقاد 3. ( عمل ) به هم بستن 4. تسمه. طناب. نخ n. act of striking with a lash
1. ( هواپیما ) فرود 2. ورود به خشکی. پیاده شدن در ساحل 3. بارانداز 3. پاگرد مثال: a forced landing. یک فرود اجباری
نیزه. زوبین
سوگوای ، مویه. گریه و زاری مترادف: WEEPING
به همین عنوان. از این لحاظ مثال: He even referred to Iran as a sanctuary and defended Iran as such. او حتی به ایران به عنوان حرم اشاره می کرد و به ...
1. بره ، 2. گوشت بره 3. پوست بره 4. شخص ساده لوح. ادم بره صفت 5. طفل معصوم 6. بره زاییدن
1. لنگ ، چلاق ، شل ، 2. دردناک 3. ضعیف. ناموجه. غیر قابل قبول 4. شل کردن. علیل کردن مثال: the mare was lame. مادیان لنگ و چلاق بود. a lame excuse. ...
اصل {اصول}. عقیده. مرام مثال: Another point I need to mention about the martyr is that in every stage of this important battle that this dear brother ...
1. نردبان 2. در رفتگی ( جوراب ) 3. ( جوراب ) در رفتن 4. مدارج. مراتب مثال: she climbed down the ladder. او از نردبان پایین آمد. the academic ladder ...
1. ملاقه ، 2. با ملاقه کشیدن 3. حاتم بخشی کردن مثال: verb : he was ladling out the contents of the pot او داشت محتوایات دیگچه را با ملاقه می کشید. ...
کفش دوزک. خاله پینه دوز n. ( British ) any of a number of small and brightly colored beetles
1. سلامت . تندرستی ، 2. وضع جسمانی 3. بهداشت 4. بهداشتی مثال: he was restored to health. تندرستی او به حالت اول برگشته بود. bad health forced him ...
1. بلند تر کردن 2. بلند تر شدن 3. زیاد تر کردن. افزایش دادن. تشدید کردن. به اوج رساندن 4. زیاد تر شدن. افزایش یافتن. شدت گرفتن. به اوج گرفتن مثال: t ...
1. ارثی 2. موروثی 3. ژنتیکی مثال: a hereditary right. یک حق موروثی a hereditary disease. یک بیماری موروثی و ژنتیکی
1. از این پس ، در اینده 2. اینده 3. جهان اخرت. زندگی پس از مرگ مثال: ( formal ) nothing I say hereafter is intended to offend از این پس هیچ چیزی که ...
1. بسیار . خیلی 2. خوب مثال: a highly dangerous substance. یک ماده بسیار خطرناک he was highly regarded. او خیلی با مبالات بود.
1. تردید کردن. شک کردن 2. دو دل بودن. مردد بودن 3. مکث کردن. درنگ کردن. 4. اکراه داشتن مثال: she hesitated, unsure of what to say. او مکث کرد، مطمئ ...
شرارت مثال: The first point I would like to mention is that from the very beginning of the US military’s evildoings in our region in the early 2000s, ...
برجسته ساختن. عمده کردن / 1. جالب ترین قسمت. مهمترین بخش. مهمترین نکته. مهمترین رویداد مثال: noun : the highlight of his career مهمترین بخش کار او ...
1. دارنده ، صاحب 2. متصدی 3. ( در ترکیب ) – دار . ۴ محفظه مثال: a knife holder. یک محفظه چاقو a British passport holder. یک دارنده پاسپورت انگلیسی
( مربوط به ) تاریخ. تاریخی مثال: historical evidences. شواهد تاریخی historical figures. پیکرها و تندیسهای تاریخی
ترساندن ، تکان دادن. به وحشت انداختن مثال: she horrified us with ghastly tales. او ما را با داستانهای ترسناک به وحشت انداخت. he was horrified by he ...
راستکاری ، صداقت. درستی. درستکاری ، 2. راستگویی مثال: I can attest to his honesty. من می توانم به راستگویی و درستکاری او گواهی بدم. they spoke wit ...
1. ابرومند، محترم ، شریف 2. محترمانه. شرافتمندانه . آبرومندانه مثال: an honorable man. یک مرد محترم و شریف an honorable career. یک شغل شرافتمندانه ...
1. افقی ، 2. صاف. تراز 3. هم سطح. هم تراز 4. خط افقی 5. صفحه افقی. سطح افقی مثال: a horizontal surface. یک سطح صاف و تراز she was stretched horizon ...
1. امیدوار 2. امید بخش. امیدوارانه. نوید بخش 3. پر امید 4. امید. مایه امید مثال: he remained hopeful. او امیدوار باقی ماند. hopeful signs. نشانه ه ...