پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٧٠
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مردارخوار. لاشخور ۲. زباله گرد مثال: Vulture is a scavenger bird. لاشخور یک پرنده ی مردارخوار است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به دنبال مردار گشتن. از مردار تغذیه کردن ۲. زباله ها را گشتن. زباله گردی کردن. ( چیزی را ) در زباله ها یافتن مثال: I study vulture scavenging beha ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی اساس. بی پایه ۲. تاسیس نشده مثال: medicine was riddled with unfounded beliefs. طب و پزشکی آلوده به باورهای بی اساس و بی پایه شده بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری. تفوق مثال: the great supremacy of Hoyland over younger abstract painters. برتری زیاد هویلند بر نقاشان جوان تر سبک انتزاعی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظارت کردن. سرپرستی کردن. اداره کردن مثال: The children were dressing in the lobby، supervised by Mrs. Moffatt.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب پرچم. میله پرچم مثال: The car hits the flagpole. ماشین به میله پرچم برخورد کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غروب . فرا رسیدن شب مثال: It was nightfall when I reached home. غروب بود که به خانه رسیدم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( میوه ) گوشت ۲. ( کاغذ ) خمیر ۳. حالت خمیری. حالت له شدگی ۴. مغز ۵. مغز دندان ۶. ( پزشکی ) نرمه ۷. نشریات مبتذل ۸. مبتذل / ۱. خمیر کردن. بصورت خم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوک. میان تهی. گود افتاده مثال: hollowed eyes چشمهای گود افتاده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خودتباه سازی. خود ویرانگری ۲. خودکشی مثال: He committed self - destruction in 1774. او در سال 1774 مرتکب خودکشی شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکوه. شکوه مندی. فر مثال: the stateliness of the procession شکوهِ حرکت دسته جمعی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بزرگ کردن. بزرگتر کردن ۲. بزرگ شدن. بزرگ تر شدن ۳. توسعه دادن. گسترش دادن ۴. شرح و بسط دادن. توضیح دادن مثال: the lens enlarge the image عدسی تصوی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نسنجیده. بدون تامل. بدون تعقل ۲. بی فکر. بی شعور مثال: a few minutes of unthinking pleasure چند دقیقه لذت نسنجیده و بدون تعقل

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی کردن. از کوره به در کردن مثال: what infuriates people most is his vagueness آنچه بیشتر مردم رو عصبانی می کند ابهام آنهاست.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شوم ۲. تهدیدآمیز ۳. پیام آور مثال: banks of ominous clouds توده هایی از ابرهای شوم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. باقی مانده . باقی. مانده. ته مانده. اضافی ۲. یادگار. بازمانده مثال: It was hiding behind leftover patches of linoleum. آن پشت باقی مانده ی وصله ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزو. حسرت مثال: a yearning for the countryside یک آرزو و حسرت برای ییلاق {رفتن}

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تبدیل ۲. تغییر دین. نوکیشی. نوگروی. گروش ۲. تغییر عقیده ۳. تغییر بنا یا ساختمان ۴. ( منطق ) عکس ۶. ( حقوقی ) تعدی به مال غیر. تصرف در مال غیر. تصر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ترجمه ۲. ( موسیقی و نمایش ) اجرا مثال: the rendition of the Bible into English ترجمة انجیل به زبان انگلیسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( به جای دیگری ) منتقل کردن. انتقال دادن ۲. نقل مکان کردن. جا به جا شدن. مثال: in 1228 the bishop was relocated from Salisbury to Durham در سال 1 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گذرا. زودگذر. موقت ۲. ناپایدار. سست مثال: This is a transitory situation. این یک وضعیت زودگذر و ناپایدار است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. افزایش دادن. افزودن. زیاد کردن ۲. بهبود بخشیدن. بهتر کردن ۳. افزایش یافتن. زیاد شدن مثال: he augmented his summer income by painting houses او درآ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوجوان ( ۱۳ تا ۱۹ سال ) با S در انتهای آن به معنی دوره نوجوانی مثال: A teen scientist’s invention to help wounds heal اختراعِ دانشمند نوجوان برای کمک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دنیا. جهان ۲. عالم ۳. سیاره ۴. مردم جهان ۵. مردم ۶. حوزه. قلمرو ۷. بسیار زیاد. یک دنیا. یک عالم ۸. جهانی مثال: From far away, this war had felt li ...

پیشنهاد
٠

مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be prevented. �سازمان بهداشت جهانی� براورد می کند که نیمی از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جهانی ۲. ( سفر ) دور دنیا ۳. کلی ۴. کروی. گوی مانند مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be pre ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خطاکار. خاطی ۲. گنهکار ۳. مجرم مثال: The wrongdoer must be punished. این خاطی و مجرم باید مجازات بشود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قانون شکنی. تخلف. تخطی ۲. تجاوز ( به حقوق ) مثال: You committed an infringement. شما مرتکب تخلف و قانون شکنی شدید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سفر دور و دراز با پای پیاده ۲. ( مجازی ) سفر قندهار ۲. راه طولانی ۳. پیاده روی. راه نوردی. راه پیمایی / ۱. با پای پیاده رفتن ۲. پیاده روی کردن. را ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) غنا. غنایی. اهل غنا مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام فوفو به مدرسه فرستاد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محصول عمده ۲. رشته. لیف ۳. اصلی. عمده / ۱. مفتول. سیم ته دوزی ۲. مفتول دوخت کاغذ. سوزن منگنه ۳. ( با ماشین دوخت کاغذ ) دوختن مثال: My mom sent me ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انفجار ۲. ( عامیانه ) انتقاد تند. پوززنی مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in blasting zone در این آزمایش، شما بطور تصا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور اتفاقی. بطور تصادفی ۲. بطور نامنظم. بدون نظم و ترتیب ۳. جا به جا. گله به گله مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کثافت ۲. آشغال ۳. فحش. ناسزا. کلمات رکیک ۴. اعمال قبیح. رفتار زشت ۵. ( مجله. عکس و غیره ) چیزهای هرزه ۶. زشتی. قباحت. هرزگی. فساد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سیری ناپذیر ۲. حریص. پر ولع مثال: I became a voracious comic book reader من به یک خواننده ی سیری ناپذیر کتابهای فکاهی تبدیل شدم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ناخواسته. ۲. زیادی ۳. به درد نخور. بی فایده ۴. دور انداخته. دور انداختنی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. انگیزش. برانگیختگی. تحریک ۲. ایجاد مثال: The truth about unwanted arousal. حقیقت درباره برانگیختگی ناخواسته.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قدیمی. پیشین ۲. کارآزموده. کهنه کار. کارکشته ۲. ( آدم ) باسابقه. ( آدم ) باتجربه ۳. سرباز قدیمی. کهنه سرباز ۴. ( آدم ) سربازی رفته. خدمت رفته مثال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تاخت زدن. با هم عوض کردن ۲. معاوضه. تاخت مثال: I swapped the old machine for a newer model. من ماشین قدیمی را با یک مدل جدیدتر آن تاخت زدم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آدم شرور ۲. ( بصورت جمع ) اشرار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سخت. دشوار. شاق. طاقت فرسا ۲. سرازیر. شیب دار. صعب العبور مثال: the training was pretty arduous آموزش تا حدی دشوار و طاقت فرسا بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

جناب آقای حامد جباری عزیز سلام: همانطور که مستحضرید بنده از دنبال کنندگان شما هستم و از مطالب شما استفاده می کنم و بسیاری را هم لایک می کنم. به خصوص ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. صحیح و سالم. تندرست ۲. خوش بنیه. قوی. قبراق ۳. محکم. مستحکم. مقاوم ۴. مصمم. قاطع ۵. مصممانه. قاطعانه ۶. ( بازی و ورزش ) سنگین. نیرو بر ۷. زمخت. خش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: You, the resilient people of Lebanon and Palestine, who are courageous fighters and patient, appreciative people, know that these martyrdoms an ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( خوراکی ) سفت، چِغر مثال: the steak was chewy. استیک سفت بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: I agree with the entirety of this plan. من با کُل این نقشه موافقم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ماده محرک ۲. نوشابه الکلی ۳. محرک. مشوق مثال: ginseng can be used as a natural stimulant جینسینگ می تواند به عنوان یک ماده محرک طبیعی استفاده بش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. هماهنگ کردن. با هم وفق دادن. یک دست کردن ۲. با هم جور بودن مثال: the caramel shirt harmonized well with her cream skirt پیراهن زرد رنگ خیلی خوب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رقمی. عددی. شماره ای ۲. انگشتی ۳. دیجیتال مثال: a digital recording یک ضبط دیجیتال