پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٠)

بازدید
٤,١١٢
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشک n. large rectangular pad made of soft or springy material that is placed on a bedframe or on the floor to sleep on

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهکار n. highly skilled work

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

دلسرد کردن مثال: They wanted to dishearten people toward the honorable Imam. آنها می خواستند مردم را نسبت به امام بزرگوار دلسرد بکنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شگفت آور. حیرت انگیز 2. عالی. محشر 3. قشنگ مترادف: adj. wonderful

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مصون کردن. ایمن کردن مثال: The third lesson is that when we reflect on the events of Qom, we realize that we must immunize ourselves, our thoughts, a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جنگی. نظامی 2. سلحشور. جنگجو مترادف: MILITARY

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرکز بازرگانی. مرکز داد و ستد 2. بازار open area where the market is held

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متزلزل کردن. بی ثبات کردن مثال: Truly, Iran destabilized the West’s fortress. حقیقتا ایران حصار و دژ غرب را متزلزل کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. واضح. آشکار 2. برجسته. چشمگیر 3. علامت دار. علامت گذاری شده 4. مشخص مترادف: NOTICEABLE

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگ مرمر، 2. تیله 3. صاف. مرمرین 4. سرد. سخت. سنگ مانند مثال: adj. of or made from marble n. crystalized limestone used in flooring and sculpture ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

خانه مجلل. خانه اعیانی مترادف: STATELY HOME مثال: She lives in a mansion. او در یک خانه مجلل و اعیانی زندگی می کند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

من ، ( غذای معجزه آسایی که خداوند از آسمان برای بنی اسرائیل نازل ساخت 2. موهبت الهی. نعمت الهی n. manna is a food which God miraculously gave to the ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( نوع ) بشر. بشریت 2. مرد. مردان مترادف: THE HUMAN RACE

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشکارا . به روشنی. به وضوح مترادف: Evidently مثال: he told his idea manifestly. او ایده خودش را آشکارا بیان کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مانیکور، 2. مانیکور کردن v. shape and polish the fingernails مثال: she manicured her nails. او ناخنهایش را مانیکور کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چکش چوبی 2. چوگان 3. ( سازهای کوبه ای ) مضراب مثال: n. wooden hammer with a short handle and a long head

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرارت. خیانت. بدخواهی 2. بدخیمی 3. غده بد خیم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطای محاسباتی مثال: The second lesson to be taken from the 19th of Dey uprising was regarding the miscalculation of the US system. درس دوم که باید ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سازنده ، 2. ( بصورت جمع ) کارخانه سازنده 3. ( در ترکیب ) – ساز مترادف: CREATOR

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرزگی. ابتذال مثال: In terms of culture, the spread of corruption and vulgarity, people’s increasing distance from moral and religious values, the pr ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روز افزون مثال: In terms of culture, the spread of corruption and vulgarity, people’s increasing distance from moral and religious values, the promot ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گیاه روناس 2. روناس n. herbaceous climbing plant which bears clusters of yellow flowers

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) دیوانه. خل و چل adj. insane n. madman

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کمر، پهلو 2. گوشت کمر n. part of the body below the ribs and above the hipbones ( in humans or quadruped animals ) ; مثال: my loin ache. پهلو و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

آرم و علامت یک شرکت یا موسسه و غیره مترادف: EMBLEM مثال: Did you design the logo yourself? خودت به تنهایی آرم و علامت را طراحی کردی؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضریب جینی مثال: This Gini coefficient, which economists are familiar with and is an index showing the gap between classes, was 51 percent during that ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. stupid person, idiot; large marine turtle found in warm ocean waters

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

حرکت مترادف: MOVEMENT

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مورد. راجع به. درباره مثال: As to the domestic policy, the [Pahlavi] regime’s domestic policy was characterized by the absolute suppression of any ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خرچنگ ( دراز ) 2. گوشت خرچنگ. غذای خرچنگ n. edible marine crustacean that has large pincers on the front pair of legs مثال: eating lobster is fo ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پُر 2. پولدار. خر پول 3. معنی دار. کنایه دار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مارمولک ، بزمجه 2. سوسمار، 3. چرم سوسمار n. any of a number of four - legged reptiles with scaly skin and long tapering tails

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. animals which are raised and kept on a farm or ranch دام. حیوانات اهلی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معاش. معیشت 2. امرار معاش. گذران 3. وسیله امرار معاش مترادف: SOURCE OF INCOME مثال: I sell newspaper for my livelihood. من برای امرار معاش خودم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باسواد، 2. تحصیل کرده. ادم با سواد مترادف: EDUCATED

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

n. one who listens مثال: all the listeners are women. همه شنوندگان و مستمعین زن هستند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عادت نوک زبانی حرف زدن 2. نوک زبانی 3. نوک زبانی صحبت کردن 4. نوک زبانی گفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the floor is covered by linoleum. کف زمین از مشمع فرشی پوشیده شده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آستر 2. پارچه آستری 3. ( معده و غیره ) جدار. دیواره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آهک 2. اهک زدن // 1. لیموترش ، 2. درخت لیمو ترش. 3. رنگ سبز مایل به زرد 4. ابلیمو 5. شربت ابلیمو

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوست داشتنی . خوش برخورد. خوش مشرب مترادف: PLEASANT

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خوش. شاد. شنگول. سرزنده 2. غیر جدی. شوخی آمیز. تفریحی. سرگرم کننده مترادف: CAREFREE

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. person or thing that lights; device for lighting cigarettes ( or cigars, etc. ) ; مثال: do you have a lighter? فندک داری؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

in natural or actual size مثال: a life - size statue. یک مجسمه در اندازه طبیعی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیرین. همیشگی. مادام العمر مترادف: LASTING مثال: Lifelong reward پاداش همیشگی و مادام العمر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مجاز . با مجوز. دارای جواز 2. ( رستوران و غیره ) دارای جواز فروش مشروبات الکلی adj. authorized

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جواز دادن. پروانه دادن. اجازه دادن 2. جواز گرفتن. اجازه گرفتن مترادف: PERMIT مثال: They licensed me to go. آنها به من اجازه دادند که بروم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ذره بین ، عدسی ، لنز. بشکل عدسی در اوردن n. piece of transparent material having two opposite surfaces which refract rays of light to form an image ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. لیمو ترش 2. درخت لیمو ترش 3. شربت آبلیمو 4. زرد لیمویی 5. ( عامیانه ) چیز بیخود. تو زرد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چپ دست ، 2. ( مخصوص ) دست چپ ها 3. با دست چپ. چپ 4. از راست به چپ 5. ( پیچ ) چپ گرد 6. دست و پا چلفتی