پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٤٠)
تشک n. large rectangular pad made of soft or springy material that is placed on a bedframe or on the floor to sleep on
شاهکار n. highly skilled work
دلسرد کردن مثال: They wanted to dishearten people toward the honorable Imam. آنها می خواستند مردم را نسبت به امام بزرگوار دلسرد بکنند.
1. شگفت آور. حیرت انگیز 2. عالی. محشر 3. قشنگ مترادف: adj. wonderful
مصون کردن. ایمن کردن مثال: The third lesson is that when we reflect on the events of Qom, we realize that we must immunize ourselves, our thoughts, a ...
1. جنگی. نظامی 2. سلحشور. جنگجو مترادف: MILITARY
1. مرکز بازرگانی. مرکز داد و ستد 2. بازار open area where the market is held
متزلزل کردن. بی ثبات کردن مثال: Truly, Iran destabilized the West’s fortress. حقیقتا ایران حصار و دژ غرب را متزلزل کرد.
1. واضح. آشکار 2. برجسته. چشمگیر 3. علامت دار. علامت گذاری شده 4. مشخص مترادف: NOTICEABLE
1. سنگ مرمر، 2. تیله 3. صاف. مرمرین 4. سرد. سخت. سنگ مانند مثال: adj. of or made from marble n. crystalized limestone used in flooring and sculpture ...
خانه مجلل. خانه اعیانی مترادف: STATELY HOME مثال: She lives in a mansion. او در یک خانه مجلل و اعیانی زندگی می کند.
من ، ( غذای معجزه آسایی که خداوند از آسمان برای بنی اسرائیل نازل ساخت 2. موهبت الهی. نعمت الهی n. manna is a food which God miraculously gave to the ...
1. ( نوع ) بشر. بشریت 2. مرد. مردان مترادف: THE HUMAN RACE
آشکارا . به روشنی. به وضوح مترادف: Evidently مثال: he told his idea manifestly. او ایده خودش را آشکارا بیان کرد.
1. مانیکور، 2. مانیکور کردن v. shape and polish the fingernails مثال: she manicured her nails. او ناخنهایش را مانیکور کرد.
1. چکش چوبی 2. چوگان 3. ( سازهای کوبه ای ) مضراب مثال: n. wooden hammer with a short handle and a long head
1. شرارت. خیانت. بدخواهی 2. بدخیمی 3. غده بد خیم
خطای محاسباتی مثال: The second lesson to be taken from the 19th of Dey uprising was regarding the miscalculation of the US system. درس دوم که باید ...
1. سازنده ، 2. ( بصورت جمع ) کارخانه سازنده 3. ( در ترکیب ) – ساز مترادف: CREATOR
هرزگی. ابتذال مثال: In terms of culture, the spread of corruption and vulgarity, people’s increasing distance from moral and religious values, the pr ...
روز افزون مثال: In terms of culture, the spread of corruption and vulgarity, people’s increasing distance from moral and religious values, the promot ...
1. گیاه روناس 2. روناس n. herbaceous climbing plant which bears clusters of yellow flowers
( عامیانه ) دیوانه. خل و چل adj. insane n. madman
1. کمر، پهلو 2. گوشت کمر n. part of the body below the ribs and above the hipbones ( in humans or quadruped animals ) ; مثال: my loin ache. پهلو و ...
آرم و علامت یک شرکت یا موسسه و غیره مترادف: EMBLEM مثال: Did you design the logo yourself? خودت به تنهایی آرم و علامت را طراحی کردی؟
ضریب جینی مثال: This Gini coefficient, which economists are familiar with and is an index showing the gap between classes, was 51 percent during that ...
n. stupid person, idiot; large marine turtle found in warm ocean waters
حرکت مترادف: MOVEMENT
در مورد. راجع به. درباره مثال: As to the domestic policy, the [Pahlavi] regime’s domestic policy was characterized by the absolute suppression of any ...
1. خرچنگ ( دراز ) 2. گوشت خرچنگ. غذای خرچنگ n. edible marine crustacean that has large pincers on the front pair of legs مثال: eating lobster is fo ...
1. پُر 2. پولدار. خر پول 3. معنی دار. کنایه دار
1. مارمولک ، بزمجه 2. سوسمار، 3. چرم سوسمار n. any of a number of four - legged reptiles with scaly skin and long tapering tails
n. animals which are raised and kept on a farm or ranch دام. حیوانات اهلی
1. معاش. معیشت 2. امرار معاش. گذران 3. وسیله امرار معاش مترادف: SOURCE OF INCOME مثال: I sell newspaper for my livelihood. من برای امرار معاش خودم ...
1. باسواد، 2. تحصیل کرده. ادم با سواد مترادف: EDUCATED
n. one who listens مثال: all the listeners are women. همه شنوندگان و مستمعین زن هستند.
1. عادت نوک زبانی حرف زدن 2. نوک زبانی 3. نوک زبانی صحبت کردن 4. نوک زبانی گفتن
مثال: the floor is covered by linoleum. کف زمین از مشمع فرشی پوشیده شده.
1. آستر 2. پارچه آستری 3. ( معده و غیره ) جدار. دیواره
1. آهک 2. اهک زدن // 1. لیموترش ، 2. درخت لیمو ترش. 3. رنگ سبز مایل به زرد 4. ابلیمو 5. شربت ابلیمو
دوست داشتنی . خوش برخورد. خوش مشرب مترادف: PLEASANT
1. خوش. شاد. شنگول. سرزنده 2. غیر جدی. شوخی آمیز. تفریحی. سرگرم کننده مترادف: CAREFREE
n. person or thing that lights; device for lighting cigarettes ( or cigars, etc. ) ; مثال: do you have a lighter? فندک داری؟
in natural or actual size مثال: a life - size statue. یک مجسمه در اندازه طبیعی
دیرین. همیشگی. مادام العمر مترادف: LASTING مثال: Lifelong reward پاداش همیشگی و مادام العمر
1. مجاز . با مجوز. دارای جواز 2. ( رستوران و غیره ) دارای جواز فروش مشروبات الکلی adj. authorized
1. جواز دادن. پروانه دادن. اجازه دادن 2. جواز گرفتن. اجازه گرفتن مترادف: PERMIT مثال: They licensed me to go. آنها به من اجازه دادند که بروم.
ذره بین ، عدسی ، لنز. بشکل عدسی در اوردن n. piece of transparent material having two opposite surfaces which refract rays of light to form an image ...
1. لیمو ترش 2. درخت لیمو ترش 3. شربت آبلیمو 4. زرد لیمویی 5. ( عامیانه ) چیز بیخود. تو زرد
1. چپ دست ، 2. ( مخصوص ) دست چپ ها 3. با دست چپ. چپ 4. از راست به چپ 5. ( پیچ ) چپ گرد 6. دست و پا چلفتی