پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٠)

بازدید
٤,١١٢
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرین سخن مثال: This poet, who was a mellifluous, clever Ghazal poet, had memorized the Quran with 14 narrations, with 14 different recitations. ای ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نشر، انتشار، 2. نشریه. کتاب. اثر 3. اعلان. اعلام مثال: the author of this publication نویسنده این اثر the publication of her new book. انتشار کت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. محتاط، دور اندیش. اینده نگر 2. حسابگر. مقتصد 3. عاقلانه. معقول 4. سنجیده. حساب شده مثال: it is prudent to obtain consent. بدست آوردن موافقت عاقلا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طبیعت. ذات. وجود 2. روح. روان. ذهن مثال: Peru is a very traditional country, and embedded in its psyche is a love of ceremony. پرو یک کشور بسیار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ساختگی. مصنوعی. کاذب. دروغین 2. ( در ترکیب ) – نما. شبه - مترادف: BOGUS

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. احتیاط، دور اندیشی. اینده نگری 2. سنجیدگی مثال: you have gone beyond the bounds of prudence. شما از حدود احتیاط دور تر رفته اید. financial prude ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورم. برامدگی. برجستگی مثال: a protuberance can cause drag. the protuberance of the incisors.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حرفه. شغل 2. اعضای یک حرفه 3. اعلام. ابراز. اظهار. اذعان. اقرار مثال: his chosen profession of teaching. حرفه و شغل منتخب او در تدریس a professi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حفاظ. محافظ 2. حامی. مدافع. طرفدار 3. سرپرست مثال: a protector of the environment. یک حامی و طرفدار محیط زیست ear protectors. محافظ های گوش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخواست کردن. مطالبه کردن مثال: We call upon the global community, especially the Islamic world, to form a global coalition against the Zionist regim ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زشت. شنیع مثال: Even the smallest amount of assistance given to the Zionist regime is one of the gravest, most abhorrent sins. حتی کمترین مقدار کمک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محافظ. حفاظی. حفاظتی 2. ( اقتصاد ) حمایتی 3. ایمنی 4. ( در امریکا ) کاپوت مثال: protective clothing he felt protective towards the girl.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعقیب 2. تعقیب کیفری. پیگرد 3. شکایت. دادخواهی 4. شاکی. خواهان 5. وکیل یا وکلای شاکی 6. پی گیری. تداوم 7. انجام ( دادن ) . اجرا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پیشگویانه. پیشگویی کننده. خبر دهنده از. ناظر به حوادث آینده 2. نبوی. ( مربوط به ) پیامبر یا پیامبران

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پیامبر، پیغمبر، نبی 2. پیش گو. غیب گو 3. مبلغ 4. پیشگام مثال: He who impugns [God’s prophets] and turns his back. او که پیامبران خدا را زیر سوا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشگویی. وحی. نبوت مثال: her prophecy is coming true. پیشگویی او دارد درست از آب در می آید. the gift of prophecy نعمت نبوت و وحی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تکثیر 2. تولید مثل. زاد و ولد 3. تبلیغ. ترویج. اشاعه 4. ( فیزیک ) انتشار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مشخص. اشکار. برجسته. روشن 2. ( لهجه ( غلیظ 3. قطعی. قاطع. جزمی مترادف: NOTICEABLE مثال: He has a pronounced accent او یک لهجه غلیظ دارد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تلفظ کردن ، 2. اعلام کردن 3. اظهار داشتن 4. اظهار نظر کردن 5. ( حقوقی ) حکم صادر کردن. رای دادن مثال: his name is difficult to pronounce اسمش برا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قدغن کردن. منع کردن. ممنوع کردن 2. بازداشتن. جلوگیری کردن. مانع شدن مثال: state law prohibits gambling. قانون دولت قماربازی را قدغن کرده! a cash ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طولانی مثال: The wood had become swollen from prolonged immersion. چوب از غوطه ور شدن طولانی متورم شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. طولانی تر کردن 2. تمدید کردن 3. امتداد دادن مترادف: LENGTHEN

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( نویسنده. نقاش و غیره ) پرکار. فعال. دارای آثار متعدد 2. پر فرزند. پر زاد و ولد 3. پربار. بارور 4. فراوان مثال: a prolific crop of tomatoes یک م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیت بد. غرض ورزی مثال: They spread rumors, and some people give incorrect analyses of various issues due to their ill intent. آنها شایعات را منتشر م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پیش امدگی ، برجستگی. برامدگی 2. پرتاب 3. براورد. تخمین. پیش بینی 4. ( روان شناسی ) فرافکنی 5. نقشه. تصویر مثال: a sales projection. یک پیش بینی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. منع ، بازداری. ممنوعیت. تحریم 2. قانون منع. حکم ممنوعیت مثال: the prohibition of cannabis ممنوعیت حشیش a prohibition was imposed یک حکم ممنوعیت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

فتنه گر. آشوبگر مثال: The Quran is clear on this matter, "If the hypocrites and those in whose hearts is a disease and the agitators in the city do n ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. محصول. فراورده 2. تولید 3. کالا. جنس. اجناس 4. نتیجه. حاصل. ثمره 5. ( ریاضیات ) حاصل ضرب مثال: a household product. یک محصول و فراورده خانگی his ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عمق ، 2. دانش. اگاهی 3. اندیشه ژرف. نکته حکیمانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صورت حساب موقت 2. پیش فاکتور. پروفورما

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سودآور. پرمنفعت 2. مفید. سودمند. پربار مثال: a profitable company. یک شرکت سودآور profitable study. مطالعه سودمند و مفید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خبرگی ، مهارت. کارکشتگی. تجربه مترادف: SKILL

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی طرفی مثال: Thus, you see that during World War I and World War II — neither of which were related to Iran — our country was occupied despite decla ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صف 2. جمعیت 3. حرکت دسته جمعی 4. راه پیمایی 5. مراسم مثال: a procession through the town. یک حرکت دسته جمعی { راه پیمایی} از وسط شهر a processi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. یکوقتی ، 2. زمانی. روزی 3. سابق. قبلی. روزی. روزگاری مثال: I'll visit sometime. من روزی سرکشی خواهم کرد. it happened sometime on Sunday. آن یک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک جایی مثال: they hid the treasure someplace. آنها گنج را یک جایی پنهان کردند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حقیقتا مثال: Anyone who stands up to prevent any of these things or similar acts can rightfully be called a "Protector of Security" or a "Guardian o ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک جوری. از راهی مثال: we must find it someway. ما باید یک جوری آن را پیدا کنیم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Sometimes we have to sublimate our desires. بعضی وقتها ما باید آرزوهایمان را متعالی کنیم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شرورانه مثال: He commits some villainous act at the border او در مرز مرتکب چند عمل شرورانه شده.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تا اندازه ای. تا حدی. قدری ، مقدار نامعلومی ، مختصری مثال: matters have improved somewhat. مسائل تا اندازه ای بهبود یافته. a somewhat thicker book ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ارام کردن ، تسکین دادن ، دل بدست اوردن ، دلجویی کردن ، استمالت کردن مثال: Rachel tried to soothe him. راشل تلاش کرد او را ارام کند. an anesthetic ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فداکار. از خودگشته مثال: So if this issue is that important, then it is not surprising if some self - sacrificing individuals — martyrs — are martyr ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خال خال. خالدار، لکدار مثال: the spotted leaves. برگهای خالدار a black - and - white spotted dress یک لباس با خالهای سفید و سیاه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاشتن. 2. بذر افشاندن مثال: sow the seeds in rows. بذرها را پشت سر هم بکار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. متاسف 2. غمگین. اندوهگین 3. تاسف اور. غم انگیز. اندوه بار 3. ببخشید. معذرت می خواهم مثال: sorrowful eyes. چشمان اندوهگین sorrowful news اخبار غم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدون لک 2. تمیز. پاک. پاکیزه 3. بی نقص. بی خدشه مثال: the kitchen was spotless. آشپزخانه تمیز و پاکیزه بود a spotless reputation. یک شهرت بی عیب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( جانور دریایی ) اسفنج 2. ابر. اسفنج 3. با ابر تمیز کردن 3. با ابر جذب کردن. با ابر پاک کردن 5. گوش بریدن. تیغ زدن. تلکه کردن 6. طفیلی بودن. سربار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اثرگذار مثال: Your work can only be considered to be truly effective, impactful, and genuine struggle on the path of God when these points are strict ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جادار. 2. وسیع. گسترده مترادف: ROOMY