پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٤٣٧)
( آب دریا را ) شیرین کردن مثال: We have to desalinate the seawater. ما باید آب دریا را شیرین کنیم.
مثال: One of the most powerful drug cartels in the world. یکی از قدرتمندترین کارتلهای دارو در جهان
غنا. غنی سازی. استغنا مثال: enrichment of the soil for more plant growth غنی سازی خاک برای رشد بیشتر گیاه
۱. بدون جانشین ۲. بی نظیر. منحصر به فرد مثال: some favorite old books are irreplaceable برخی از کتابهای دوست داشتنی قدیمی بی نظیر و منحصر به فرد هستن ...
( پزشکی ) کورتاژ مثال: Surgical removal with curettage is the standard treatment برداشتن از راه جراحی با کورتاژ یک معالجه استاندارد است.
۱. خسیس. ناخن خشک. کنس ۲. خسیسانه ۳. ناچیز. ناقابل مثال: he's too miserly to leave a tip او خسیس تر از آن است که پول را حساب کند.
خشم. غضب. برآشفتگی. سراسیمگی مثال: the vehemence of his reaction خشم و غضب به سبب عکس العمل او
کاغذی. مثل کاغذ. نازک مثال: the moth emerged from its pale yellow papery cocoon شب پره از پیله ی کاغذی زردِ کم رنگ خودش بیرون آمد.
۱. پیله ۲. حفاظ. پناه ۳. پیچیدن. بستن در مثال: the moth emerged from its pale yellow papery cocoon شب پره از پیله ی نازکِ زردِ کم رنگ خودش بیرون آمد.
( سیاسی ) نازی No doubt it was the most interesting period in German film history since the time before the Nazis came شکی نیست که آن گیرا ترین دوره ...
حاصلِ. برآمده از. ناشی از مثال: Trusting in God and the resulting effects of that trust have a spiritual prerequisite and a real condition that we mu ...
گل محمدی. گل گلاب. گل سوری مثال: The perfume of a damask rose instantly transports me across the years to my grandmother's garden رایحه گل محمدی فورا ...
۱. دلسوز. با عاطفه. نوع دوست. صمیمی ۲. بهزیستی ۳. عاطفه. محبت. مهربانی ۴. هم دردی. همدلی. دلسوزی مثال: he is a gentle, caring man. او یک مرد مودب ...
۱. تخصیص دادن. اختصاص دادن. دادن ۲. تقسیم کردن. قسمت کردن. توزیع کردن ۳. واگذار کردن. محول کردن ۴. نگه داشتن. کنار گذاشتن مثال: students are allocate ...
بی ارتباط. بدون ارتباط. نامرتبط مثال: two unconnected events دو حادثه بی ارتباط {با هم}
n. trampoline is a net of strong canvas stretched onto a frame used for acrobatic tumbling. ترامپولین یک تور از پارچه ای محکم است که کشیده شده روی ی ...
1. لگد کردن. لگدمال کردن. زیر پا له کردن 2. احساسات ( کسی را ) جریحه دار کردن 3. ( حق و غیره ) زیر پا گذاشتن، ضایع کردن مثال: someone had trampled on ...
1. با قدمهای سنگین راه رفتن2. پیاده رفتن. تا دور دست رفتن 3. لگد زدن 4. صدای پا 5. پیاده روی طولانی 6. ( آدم ) خانه بدوش. ولگرد. آواره 7. زن هرزه مثا ...
عزیز مثال: I am very pleased and grateful to God for granting us the opportunity to once again have this pleasant, desirable, cherished Quranic gathe ...
1. تعلیم. تربیت 2. کاراموزی. آموزش 3. تمرین مثال: we have in - house training for staff ما برای کارمندان آموزش درون سازمانی داریم. we have four mon ...
1. رد. اثر. رد پا 2. کوره راه3. کشیدن. به دنبال خود کشیدن 4. کشیده شدن 5. دنبال کردن. رد ( چیزی را ) گرفتن 6. خود را کشاندن 7. ردیف. خط مثال: noun : ...
1. ( مربوط به ) تراژدی 2. مصیبت بار. فاجعه آمیز. غم انگیز. وحشتناک مثال: that was a tragic accident آن یک تصادف وحشتناک بود. I want to tell you a t ...
1. سنت گرا 2. سنتی. سنت گرایانه n. one who prefers traditional values and lifestyle
1. سنت 2. رسم ، 3. عرف 4. ( مذهبی ) حدیث. روایت مثال: during a maiden speech, by tradition, everyone keeps absolutely silent در مدت نخستین نطق سخنرا ...
باد بسامان. Trade wind is a tropical wind blowing steadily from east to west. باد بسامان یک باد گرمسیری است که به طور پیوسته و یکنواخت از شرق به غر ...
1. ( شرکت. موسسه. غیره ) علامت تجارتی ، نام بازرگانی 2. ویژگی. خصلت. خصوصیت. مشخصه مثال: someone removed the company's trademark یک نفر علامت تجاری ...
Trade fair is a market in which merchandise is sold. نمایشگاه بازرگانی، مرکز تجارتی است که کالاهای تجاری در آن فروخته می شود.
سوء استفاده کردن مثال: People are always trading on his generosity. مردم همیشه از سخاوت و گشاده دستی او سوء استفاده می کنند.
1. خرید و فروش. معامله. داد و ستد 2. بازرگانی. تجارت 3. کار. کاسبی. شغل 4. حرفه. صنعت 5. اهل فن. صنف مثال: noun : he works in the illicit trade in st ...
to search for someone or something, often when it is difficult to find that person or thing: یافتن. پیدا کردن مثال: I’m trying to track down one of m ...
1. ناحیه. منطقه. گستره. پهنه 2. ( کالبدشکافی ) دستگاه. جهاز 3. رساله مثال: we need large tracts of land ما مناطق بزرگی از زمین را نیاز داریم. did y ...
تجلیل. تقدیر مثال: the captain of the US warship Vincennes shot down a passenger plane carrying about 300 passengers, killing everyone on board, and ...
ضد صهیونیستی مثال: According to the statistics that have been given to me, approximately 30, 000 anti - Zionist demonstrations have been held in 619 ...
1. رد. رد پا، اثر، 2. کوره راه 3. مسیر. خط سیر. جهت 4. خط راه اهن ، 5. ( تانک و غیره ) زنجیر. شنی 6. آهنگ. 7. دنبال کردن. رد ( چیزی را ) گرفتن مثال: ...
1. بکسل کردن. یدک کشیدن2. یدک کشی. بکسل مثال: the car was towed back to the garage
1. سفت. سخت. محکم. بادوام 2. چغر 3. پرطاقت. قوی. جان سخت 4. خشن. پر از خشونت 5. جدی. سخت. انعطاف ناپذیر 6. دشوار. مشکل 7. بد. بسیار بد 8. آدم قلچماق ...
تا دندان مسلح مثال: Gaza, which is a small, limited region, has brought the US - backed, armed - to - teeth Zionist regime to its knees. غزه که یک م ...
1. نازک نارنجی. زودرنج 2. حساس 3. ظریف مثال: she can be so touchy او می تواند خیلی زودرنج باشد. you mention a touchy subject شما به موضوع ظریف و ح ...
1. انداختن. پرت کردن 2. به این سو و آن سو انداختن. غلتاندن 3. تکان دادن 4. وول خوردن. غلت زدن 5. شیر یا خط کردن 6. تکان 7. پرتاب. 8. غلت 9. شیر یا خط ...
1. کامل 2. کل 3. جمع. سرجمع. حاصل جمع 4. جمع زدن. جمع کردن 5. بالغ شدن به . رسیدن به مثال: how much is the total cost? قیمت کل چقدر است؟ we must wai ...
تمایلات جنسی مثال: The daily emergence of new issues that you see in areas such as humanity, sexuality, and finance is the result of their goals, whi ...
1. داغ. سوزان. بسیار گرم. 2. پرشور. پر حرارت. اتشی 3. دشوار. سخت. پر دغدغه
سیلاب. رگبار مثال: a torrent of water covered the city. سیلابی از آب شهر را پوشاند.
شکنجه گر n. one who torments مثال: the tormentor put the knife under her neck. شکنجه گر چاقو را زیر گردنش قرار داد.
1. مشعل ، 2. چراغ قوه ، 3. مشعل جوشکاری. چراغ کوره ای مثال: the glimmer of their torches. نور ضعیفی از چراغ قوه هایشان.
1. داروی تقویتی 2. ( مو و غیره ) تقویت کننده. تونیک 3. عامل نیرو بخش 4. ( نوشیدنی ) سودا 5. ( موسیقی ) نت اول. نت اصلی. نت کلیدی 6. تقویتی. نیرو بخش ...
1. صدا، اهنگ ، نوا 2. نت. پرده. مایه 3. ( صدا ) دانگ 4. صوت 5. لحن 6. طنین 7. ( زبان شناسی ) نواخت 8. رنگ مایه 9. سایه روشن 10. حال و هوا. جو 11. ( ع ...
مثال: the color needs to be toned down a bit رنگها نیاز است که یک کمی ملایم بشوند. the papers refused to tone down their criticism روزنامه ها از ک ...
آرامگاه و مقبره مثال: A heavy silence was over his tomb. سکوت سنگینی بر مقبره او حاکم بود.
1. ( راه. پل و غیره ) عوارض 2. تلفات 3. ( زنگ ) به صدا در آمدن 4. به صدا در آوردن 5. صدای زنگ مثال: noun : how much should I pay for motorway toll چ ...