پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٣٠٠
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. روی چیزی را سوزاندن 2. رنگ چیزی را بردن 3. خشکاندن. خشک کردن. پژمرده کردن 4. خشک شدن. پژمرده شدن. زرد شدن 5. ( بطور سطحی ) سوختن. لک شدن 6. مثل بر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فرصت. مجال 2. حوزه میدان. گستره. وسعت 3. فهم مثال: the scope of the investigation. وسعت و گستره تحقیق the scope for change is limited by politic ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Some scientists have rejected evolutionary theory. برخی از دانشمندان نظریه تکاملی را رد کرده اند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. علمی 2. فنی. ماهرانه 3. ماهر مثال: scientific research you need to approach it in a more scientific way.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. علم 2. مهارت. فن مثال: a science teacher the science of criminology

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جدول زمانی. جدول ساعات 2. برنامه زمان بندی شده 3. صورت. فهرست 4. در برنامه زمانی وارد کردن . زمان بندی کردن مثال: we need to draw up a production ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( رنگ ) قرمز روشن. سرخ 2. لباس قرمز روشن 3. ( گناه و غیره ) سنگین. وقیحانه. شرم اور

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ترسیده. ترسان. وحشت زده 2. نگران. دلواپس مترادف: FRIGHTENED

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تقطیع کردن 2. نگاه اجمالی انداختن به 3. به دقت نگریستن. ورانداز کردن 4. پیمودن. پوییدن. کاویدن 5. اسکن کردن. پویش کردن 6. تقطیع 7. پیمایش 8. نگاه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( با اب یا مایع داغ ) سوزاندن 2. ( با اب جوش یا بخار ) تمیز کردن. ضد عفونی کردن 3. ( شیر ) داغ کردن 4. سوختگی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. factory in which timber is sawed into planks and boards کارخانه چوب بری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس انداز مثال: I'll have to use some of my savings. من باید از مقداری از پس اندازم استفاده کنم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سس ، 2. رو. پر رویی مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شروع به متبلور شدن می کند مگر ای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متعهد کردن. ملزم کردن. موظف ساختن ۲. ممنون کردن مثال: the medical establishment is obligated to take action in the best interest of the public

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ضربه گیر. کوب گیر ۲. سپر ۳. حفاظ. حائل ۴. میانگیر ۵. ( شیمی ) بافر. محلول بافر. ۶. حفاظت کردن ۷. ( کامپیوتر ) میانگیر گذاشتن مثال: the hedge acts ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رسما. بطور رسمی ۲. ظاهری. به صورت ظاهری. در ظاهر ۳. منظما. دارای نظم. از روی نظم ۴. به طور صوری. صوری مثال: he was formally attired او بطور رسمی ل ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسل کشی. قوم کشی مثال: This is why we spend our time talking about things like gay marriage and not about genocide or nuclear proliferation or povert ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طعنه. گوشه و کنایه 2. تمسخر. ریشخند 3. طنز

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالسا ( نوعی رقص تند آمریکای لاتین ) 2. سالسا ( نوعی سس تند مکزیکی ) salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص ریتمیک پروتو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قدیس 2. ولی 3. ( لقب ) سِتا. سَن saint is a person canonized by the Christian Church for his holy qualities.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قایقرانی 2. ( مسابقه ) قایق رانی بادبانی 3. کشتی رانی 4. دریانوردی 5. سفر دریایی 6. بادبانی مثال: Steamships are faster than sailing ships. کشتی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( آدم ) خردمند. حکیم. فرزانه. بصیر. زیرک 2. عاقلانه. معقول. داهیانه مثال: the Chinese sage Confucius کنفسیوس حکیم و خردمند چینی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ساگا ( افسانه های قرون وسطایی نروژی و ایسلندی ) 2. داستان بلند. سریال تلوزیونی 3. ( مجازی ) داستان دور و دراز. سرگذشت طولانی. ماجرای دمباله دار مثال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ایمن. در امان. محفوظ 2. بی خطر. سالم 3. امن. مطمئن 4. محتاط 5. گاو صندوق مثال: the jewels are safe in the bank. جواهرات در بانک محفوظ و ایمن اند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زین ، 2. گردنه ( کوه ) 3. گرده. پشت 4. زین کردن 5. بر دوش کسی گذاشتن. تحمیل کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زنگ زده ، 2. زنگار گرفته. ضعیف شده 3. قدیمی. کهنه 4. رنگ و رو رفته 5. قهوه ای متمایل به قرمز مثال: rusty wire. سیم زنگ زده his hair was a rusty ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زنگ ، زنگار، 2. ( گیاه ) زنگ 3. قهوه ای متمایل به قرمز 4. زنگ زدن 5. زنگار گرفتن. کارایی خود را از دست دادن 6. زنگ زده کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عجولانه. شتابزده Adj. hurried مثال: a rushed decision. یک تصمیم عجولانه و شتابزده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غریدن. غرش کردن 2. ( شکم ) غار و غور کردن 3. تلق و تلوق کردن 4. به گفتگوی خود ادامه دادن. روده درازی کردن. روده زدن 5. ( گفتگو ) به درازا کشیدن. ک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خرابه. مخروبه. خراب 2. خراب شده. ویران شده 3. تباه شده. از بین رفته. نابود شده 4. ورشکسته

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

rowing - boat is a boat that is propelled with oars. قایق پارویی قایقی است که بوسیله پارو به جلو حرکت میکنه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رژ گونه 2. رژ گونه زدن v. apply rouge n. any of several types of red or pink cosmetics used on the cheeks and lips

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. style of art and literature that originated during the late 18th and early 19th centuries ( focused on emotion, nature, freedom, and personal intr ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غلیان. پیچان. گردان. چرخان 2. تلو تلو خوران 3. غران. خروشان 4. پیچش. گردش. چرخش. غلت n. act of moving by turning over and over

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُؤید. یاری شده مثال: God willing, may you be successful and assisted ان شاءالله موفق و موید باشید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختفا مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

فراری مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برهنه مثال: Later, the descendants of the Imams crossed those mountains on foot while they were in concealment, hungry, unclothed, and fleeing [from ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تراوش کردن مثال: And as long as they’re alive, their presence permeates. و تا زمانی که آنها {شهدا} زنده اند وجودشان تراوش می کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پرنده ) سینه سرخ n. type of songbird, any of several species of thrushes with reddish or orange breasts ( native to Europe and North America )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرقت. دزدی. دستبرد 2. ( حقوقی ) سرقت مقرون به ازار 3. {محاوره ای} کلاه برداری مثال: they were arrested for the robbery. انها بجهت دزدی و سرقت باز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خیزان 2. برامده. برجسته. بلند 3. فزاینده. رو به افزایش. رو به رشد 4. شورش. طغیان. قیام مسلحانه 5. طلوع

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. موج 2. صدای موج 3. موج زدن 4. موج دار کردن. موج انداختن مثال: noun : he blew ripples in his coffee verb : a breeze rippled the lake

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پاره کردن. جر دادن 2. کندن. بیرون کشیدن 3. پاره شدن. جر خوردن 4. هجوم بردن 5. پارگی. جر خوردگی. چاک مثال: verb : he ripped the posters down. او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داستانپردازی مثال: Of course, we can do this with books, films, TV serials, paintings, sculptures, and fictionalizing. البته ما می توانیم این کار را ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سختگیری. جدیت. حدت و شدت 2. دقت. موشکافی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سختی. سفتی 2. ( مکانیک ) صلابت 3. ثبات 4. سخت گیری 5. خشکی. انعطاف ناپذیری 6. دقت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درست. درستکار. صالح. شریف 2. پارسا. پرهیزکار. متقی 3. به حق. منصفانه. عادلانه. شرافتمندانه 4. موجه مثال: righteous living. زندگی درست و شرافتمندا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استهزا، تمسخر 2. مسخره کردن. استهزاء کردن مثال: noun : he was subjected to ridicule او در معرض تمسخر و استهزاء بود. verb : his theory was ridic ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دنده ، 2. گوشت دنده 3. رگبرگ 4. ( معماری ) رگه قوسی. تویزه 5. ( بافتنی ) کشباف 6. سر به سر ( کسی ) گذاشتن