پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٧٠
تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دروغگو ۲. دروغین. دروغ مثال: It may be untruthful and it may be wrong. آن شاید دروغ و شاید غلط باشد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This necessitates [building] laboratories, big workshops, and creating strong connections with industry, agriculture, and mining. این �ایجاب ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They simply believe, regardless of whether or not this belief is true, that they will have more opportunities for research and learning in anot ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. مشابه. نظیر. همانند. مثل هم ۲. جفتی. دوتایی ۳. دوبرگه ای. دو نسخه ای / ۱. رونوشت. روگرفت. کپی ۲. نسخه دوم. نسخه اضافی / ۳. رونوشت گرفتن یا برداشتن ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. انعکاس. بازگشت ۲. پژواک. طنین ۳. پیامد. عواقب مثال: a faint reverberation of my shout یک انعکاس و پژواک ضعیف از فریاد من

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نظافت. جارو پارو. رفت و رو. مثال: I hate of cleaning. من از نظافت و رفت و رو متنفرم.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نظافت چی ۲. ماده پاک کننده ۳. ( در ترکیب ) – پاک کن. – شور ۴. خشکشویی. لباسشویی ۵. جاروبرقی مثال: washing cleaner ماده پاک کننده ی ( ویژه ) شستشو

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویران کننده. ویرانگر. مخرب. خانمان برانداز ۲. ( انتقاد و غیره ) کوبنده. سخت ۳. تکان دهنده. حیرت آور ۴. ( عامیانه ) عالی. معرکه. محشر مثال: It was ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. استبدادی. دیکتاتوری ۲. مستبد ۳. مستبدانه ۴. خودرای

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. توضیحی ۲. توضیح دهنده. روشن کننده مثال: this timetable is provided for illustrative purposes only.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. مثل. ضرب المثل ۲. شعار مثال: the maxim that actions speak louder than words ضرب المثلی که {می گوید}: رفتار بلندتر از واژه ها حرف می زنند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( بدن ) ضد عرق مثال: an underarm antiperspirant. یک ضد عرق ( مخصوص ) زیر بغل

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بنیاد ملی نخبگان مثال: The establishment of the National Elites Foundation, a proposal which was fortunately accepted years ago by the officials, was ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. باور نکردن. نپذیرفتن. قبول نکردن. رد کردن ۲. بی اعتبار کردن. از اعتبار انداختن ۳. بی آبرو کردن. بدنام کردن / ۱. بدنامی. بی آبرویی ۲. بی اعتباری ۳. ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دقیق. ظریف. نکته سنج. موشکاف. باریک بین. تیزبین ۲. تبعیض. تبعیض امیز مثال: he became a discriminating collector and patron of the arts. او یک کل ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. مریض احوال ۲. بیمارگونه ۳. پژمرده ۴. تهوع آور. مهوع. نامطبوع ۵. ناسالم ۶. حاکی از ناخرسندی مثال: she was a thin, sickly child. او یک بچه ی لاغر و ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

منظم. با قائده. روشمند. علمی مثال: a methodical approach to the evaluation of computer systems. یک شیوه روشمند و علمی برای ارزیابی سیستم های کامپیو ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از ریخت انداختن . از شکل انداختن. بی ریخت کردن. زشت کردن. قیافه ( کسی را ) خراب کردن. مثال: He disfigured her face. مرد صورت زن را از ریخت و شکل ان ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. پایان دادن. ختم کردن ۲. پایان یافتن. خاتمه یافتن ۳. نتیجه گرفتن. به این نتیجه رسیدن ( که ) ۴. تصمیم گرفتن ۵. ( عهدنامه و غیره ) منعقد کردن. امضا ک ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ناسالم. مضر. ناخوش. بیمار ۲. بیمارگونه. غیرطبیعی ۴. خطرناک مثال: You shouldn’t eat unhealthy foods. شما نباید غذاهای ناسالم بخورید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( دستور زبان ) اخباری. خبری ۲. گواه ( بر ) ، علامتِ. نشانِ مثال: the successes are indicative of their skill این موفقیت ها گواه و علامتِ مهارت آ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The youth in the newly formed Jihad of Construction had built a silo there. این جوانان در جهاد سازندگی {که} تازه تشکیل شده بود، یک �سیلو {انبا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( سیاره ) پلوتون مثال: Pluto is smaller than the moon of Earth. سیاره پلوتون از قمر زمین کوچکتر است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

دی اکسید کربن. گاز کربنیک. اندیرید کربنیک مثال: They carry oxygen round the body and collect carbon dioxide from body parts. آنها اکسیژن را به سرتاس ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

پلاسما مثال: More than half of blood is plasma. بیش از نیمی از خون پلاسما است. بیش از نیمی از خون را پلاسما تشکیل می دهد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میکروب. موجود ذره بینی مثال: There are many different type of microbe. انواع مختلف زیادی از میکروب وجود دارد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: Of course, a person’s IQ must be activated and put into action. البته بهره هوشی افراد باید فعال بشود و �به مرحله عمل در بیاید�.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Of course, a person’s IQ must be activated and put into action. البته بهره هوشیِ افراد باید �فعال بشود� و به مرحله عمل در بیاید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I mentioned that the most important factor and capacity needed for the growth of the intellectual elite is a person’s intelligence quotient. م ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. جیوه. ۲. ( سیاره ) تیر. عطارد مثال: We can see the planets nearer to us without a telescope, such as Mercury, Venus, Mars, Jupiter and Saturn. ما ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. عروسک ۲. ( عامیانه ) تیکه. لعبت مثال: My daughter likes soft dolls more. دختر من عروسکهای نرم را بیشتر دوست دارد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به روز شده {صفت است که قبل از اسم می آید} مثال: This report is the updated version for the year 2024, as noted in the information I’ve received. این ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اورانوس. ( هفتمین سیاره در منظومه شمسی ) مثال: Some are rocky like Mars, some have ring like Saturn, and some have moons like Uranus. بعضی مانند مر ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دلفین مثال: You can see some beautiful sea animals such as dolphins there. شما می توانید بعضی از حیوانات دریایی زیبا همچون دلفین را آنجا ببینید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I picked up all my packed bags and went to the kitchen where my parents were waiting for me. من همه ساکهای �بسته بندی شده� ام را برداشتم و رفت ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: When it comes to IQ, our country is among the world’s highest. وقتی پای بهره هوشی به میان می آید کشور ما در زمره ی برترین های جهان است. وقتی ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بسته بندی شده ۲. پُر. مملو ۳. شلوغ ۴. آماده رفتن مثال: packed streets خیابانهای شلوغ

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بدون کسب موفقیت. بدون موفقیت مثال: they tried unsuccessfully to save him آنها بدون کسب موفقیت تلاش کردند او را نجات دهند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. مبهم. گنگ. ناروشن. نادقیق ۲. مخدوش. آشفته. در هم بر هم ۳. مغلوط. نادرست مثال: an imprecise description یک شرح مبهم و گنگ

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٢

مبهم. نامشخص. ناروشن. نامفهوم. ناخوانا

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( صدا ) غرا. رسا. پر طنین مثال: her deep booming laugh reverberated around the room {صدای} خنده ی شدید و پرطنین او سرتاسر اتاق پیچید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. طنین انداختن. پیچیدن. بازتابیدن ۲. منعکس کردن ۳. ( از صدای چیزی ) به لرزه درآمدن ۴. به لرزه درآوردن ۵. ( مجازی ) انعکاس داشتن. پیچیدن مثال: her de ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه خودپرداز مثال: Take out money from an ATM. گرفتن پول از یک دستگاه خودپرداز.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: my point is that we need to recognize and understand the value of our country and the intellectual and cognitive capabilities that lead to [one ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. صندوق پست ۲. صندوق نامه ( های رسیده ) ۲. جعبه نامه مثال: There were many messages in my mailbox. پیامهای زیادی در صندوق نامه من بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. نصب کردن. کار گذاشتن ۲. منصوب کردن ۳. مستقر کردن. جای دادن مثال: Attackers currently might attempt to install dangerous program on your computer t ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بازنویسی. نگارش دوباره ۲. نسخه بازنویسی شده. صورت بازنویسی شده مثال: Check if you can rewrite these sentences correctly. امتحان کنید ببینید می تو ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. ( باتری ) دوباره شارژ کردن. شارژ کردن ۲. ( تفنگ و غیره ) دوباره پر کردن. پر کردن مثال: he plugged his razor in to recharge it او تیغ صورت تراشی اش ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

مثال: for more information, please visit our website برای اطلاعات بیشتر لطفا از وبگاه ما دیدن کنید.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

۱. نورافکن صحنه ۲. مرکز توجه. کانون توجه ۳. توجه عمومی را به ( چیزی ) جلب کردن ۴. برجسته ساختن. اشکار کردن مثال: the knife flashed in the spotlight ...