پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٢٥)
1. تسمه ، بند چرمی ، نوار 2. بستن. با بند بستن 3. محکم کردن. جاگیر کردن 4. شلاق زدن. با کمربند زدن مثال: noun : thick leather straps تسمه های چرمی ...
سرگردان. درمانده. مستاصل. به گل نشسته مثال: a stranded ship. یک کشتی به گل نشسته. she was stranded in a strange city. او در یک شهرِ ناشناس، سرگردا ...
1. سخت. دشوار. شاق 2. در تنگنا
1. تنگه 2. ( به صورت جمع ) مضیقه. تنگنا. مخمصه. گرفتاری مثال: a strait about six miles wide. یک تنگه به پهنای تقریبا ۶ مایل the company is in desper ...
1. محکم. بادوام 2. ضخیم. کلفت 3. قرص. محکم 4. دلیرانه. با شهامت 5. نیرومند. قوی 6. چاق. تنومند 7. ( در بریتانیا ) ابجوی سیاه و قوی مثال: a short stou ...
1. معلوم. آشکار 2. معروف. مشهور. سرشناس مثال: a known criminal. the known world.
1. آگاه. مطلع 2. فاضل 3. زیرک. باهوش مثال: a knowledgeable old man. یک پیرمرد فاضل he is knowledgeable about modern art. او درباره هنر مدرن آگاه و ...
1. آستین ، 2. جلد ( صفحه ) 3. آستین انداختن به
1. کف پا، کف جوراب 3. کف کفش. تخت کفش. زیره 4. ته. کف 5. ( کفش ) تخت انداختن// 1. تنها 2. انحصاری. 3. مجرد
1. ( فحش ) کثافت. گه. نکبت 2. حیوونکی. بیچاره 3. بدبختی. مصیبت 4. گندش بزنند! گه بزنند به. . . ! تف به. . . . !
1. حفره. سوراخ 2. حدقه چشم 3. ( لامپ ) سرپیچ 4. پیریز. مادگی n. hollow part, cavity; opening into which the end of a light bulb is inserted; concave ...
اجتماعی - اقتصادی / ( به صورت جمع یعنی ) اقتصاد اجتماعی مثال: College Board officials said the difficulties arise more from socioeconomic than from ...
1. هق هق کردن. هق هق گریستن 2. هق هق کنان گفتن 3. ( صدای ) هق هق ،
1. صابون ، 2. سریال ابکی 3. صابون زدن4. چاپلوسی کردن v. wash with soap, treat with soap, lather with soap; flatter n. cleaning substance manufactured ...
به سفیدی برف. سفید چون برف. سفید سفید adj. white as snow, bright white مثال: a snow - white face. چهره ای به سفیدی برف
1. خر خر کردن. خر و پف کردن. خرنش کشیدن. خرناس کشیدن 2. خر خر. خر و پف. خرنش. خرناس
معنی اول: ( پرنده ) نوک دراز، پاشله a bird with a long, straight beak that lives near rivers and marshes پرنده ای با منقار بلند و مستقیم که در نز ...
1. زدن ، ضربه زدن 2. اثر گذاشتن. تحت تاثیر قرار دادن 3. شکست دادن. نیست و نابود کردن
1. پوزخند، 2. لبخند مغرورانه زدن ، پوزخند زدن
1. لیز، لغزنده ، 2. غیرقابل اعتماد. حقه باز 2. بی ثبات مثال: the roads are slippery. جاده ها لغزنده اند. a slippery customer. یک مشتری غیرقابل اعت ...
1. ماده لزج. 2. لجن 3. جلبک
Sliding door means door that slides on a horizontal axis در کشویی یعنی دری که روی محور افقی سر میخوره
خواب گردی. راه رفتن در خواب n. act of walking while asleep مثال: do you have sleepwalking? آیا شما خوابگردی دارید؟
1. سنگ لوح 2. لوح 3. فهرست نامزدهای انتخاباتی 4. با سنگ لوح پوشاندن 5. انتقاد کردن. نکوهش کردن 6. نامزد کردن. پیشنهاد کردن
1. از زیر کار در رفتن. از سر کار جیم شدن. خود را به مریضی زدن
کفگیر سوراخ دار n. utensil used to remove matter floating on the surface of a liquid
1. بچه نگهدار. پرستار بچه 2. ( نقاشی و غیره ) مدل. مدل نشسته 3. مرغ کُرچ
1. سیفون 2. شترگلو 3. با سیفون کشیدن. با شیلنگ بیرون کشیدن. کشیدن 4. منتقل کردن v. convey liquid through a siphon n. tube used to transfer fluids fr ...
1. نقره ای. نقره مانند. سیمین 2. ( صدا ) پر طنین. زنگ دار adj. made of or coated with silver or a material that resembles silver
1. ابریشم ، 2. پارچه ابریشمی 3. لباس ابریشمی 4. نخ ابریشمی 5. ابریشمی
1. تهوع اور، 2. نفرت انگیز. مشمئز کننده. 3. ناخوشایند. نامطبوع
1. میگو، 2. میگو گرفتن. میگو صید کردن n. any of a number of small long - tailed marine crustaceans ( some of which are edible )
1. پر زرق و برق. 2. نمایشی مترادف:OSTENTATIOUS
1. فریاد، بانگ 2. داد زدن. فریاد کشیدن. فریاد کردن مثال: verb : ‘Help, ’ he shouted او فریاد زد: کمک! noun : a shout of pain یک داد و فریاد از درد
1. ( ماهی ) گله 2. ( معمولا بصورت جمع ) خیل. فوج. انبوه / ( جغرافیا ) اَبتَل ۲. ( دریا و غیره ) قسمت کم عمق. ناحیه کم عمق ۳. کم عمق شدن ۴. کم عمق کرد ...
1. ( مجازی ) گه. گند. کثافت 2. کثیف. پست
1. شکستن یا غرق شدن کشتی. کشتی شکستگی 2. بقایای کشتی شکسته 3. شکست. ناکامی. خانه خرابی 4. باعث غرق یا شکستن کشتی شدن 5. خانه خراب کردن. تباه کردن ...
( فنی ) لایی فلزی Shim is a thin wedge of wood or metal placed into empty spaces to provide support or balance
تشیع n. religion or doctrine of the Shiite Muslims ( branch of Islam which believes Ali and his descendants are the true successors of the prophet Mo ...
1. شرم اور، 2. ننگین. ننگ اور 3. اهانت امیز مثال: shameful behavior. رفتار شرم اور a shameful secret. یک راز ننگین So we wouldn’t see embarrassing ...
1. شرمنده. شرمسار. خجالت زده 2. شرمگینانه. توام با شرمساری
1. ( بصورت جمع ) غل و زنجیر 2. قید و بند. مانع 3. با غل و زنجیر بستن 4. مقید کردن. مانع شدن مثال: he was shackled to the wall. او با غل و زنجیر به ...
وعظ. موعظه. خطبه مثال: he preached a sermon. the headmaster gave them a lengthy sermon.
1. رشته. سلسله. سری 2. مجموعه. دسته مثال: a series of lectures. یک سلسله سخنرانی. a new drama series. یک مجموعه درام جدید.
1. ترتیبی . متوالی 2. پیاپی 3. ردیف. سری 4. ( فیلم و داستان ) دنباله دار. 5. سریال مثال: oh! I like this serial! It’s so dramatic. من این سریال را ...
1. تسلسل. توالی. ترتیب 2. رشته. زنجیره 3. ( فیلم ) فصل. صحنه. سکانس مثال: the sequence of events. ترتیب رویدادها a sequence from his film. یک سکا ...
1. شهوانی. شهوی. شهوت پرستانه 2. شهوت انگیز. 3. شهوت ران. شهوت پرست 4. لذت بخش 5. جسمانی. نفسانی 6. حسی 7. دنیوی. غیر معنوی
1. باشعور. فهمیده 2. معقول 3. ( لباس ) مناسب. بدرد بخور 4. محسوس. ملموس 5. آگاه. متوجه
1. احمق. بی شعور 2. احمقانه. ابلهانه 3. بی معنی. بیهوده. بیخود 4. بیهوش. از هوش رفته مثال: they found him senseless on the floor. آنها او را بیهوش ...
1. متکی به خود. با اعتماد به نفس 2. حاکی از اعتماد به نفس. توام با اعتماد به نفس having confidence in one's own abilities