پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٦٨
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: He was a lieutenant colonel or a major, I don't remember exactly. او یک �سرهنگ دوم� بود یا سرگرد الان دقیقا یادم نیست.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I witnessed the pleas of an army officer who wanted to join the nighttime operations of Martyr Chamran’s jihadi groups. من شاهد التماسهای یک ا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( محیط ) پاکسازی ۲. ( چک ) تهاتر. پایاپای ۳. ترخیص کالا ۴. ( ترافیک ) فاصله ایمن ۵. اجازه. جواز ۶. ( از لحاظ امنیتی ) مجوز. تاییدیه ۷. ( فوتبال و ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

امدادگر. نجاتگر مثال: all reached safety and thanked their rescuers همه سلامت رسیدند و از امدادگرانشان تشکر کردند. همه سلامت رسیدند و از نجاتگرانشان ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. کمیاب. نادر ۲. نا بسنده. کم ۳. به ندرت. به سختی. خیلی کم مثال: as raw materials became scarce, synthetics were developed از آنجایی که مواد خام کمی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بی احساس. بی عاطفه ۲. فاقد حس همدردی ۳. حاکی از بی عاطفگی مثال: my mother is a cold, unfeeling woman مادرم یک زن سرد و بی احساس و بی عاطفه است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاملا. به طور کامل مثال: they were comprehensively defeated آنها به طور کامل شکست خورده بودند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معاینه ( پزشکی ) . بازدید. چک آپ مثال: The engineer gave our house a thorough, comprehensive check - up before my father bought it. قبل از آنکه پدرم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. کامل ۲. دقیق مثال: The police made a thorough search of the house after the crime had been reported. پس از گزارش جرم، پلیس خانه را کامل و دقیق گ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اهل بحث. طرف بحث. مناظره کننده. سخنور مثال: Ray’s team undoubtedly had the best debaters in our country. تیم �ری� بدون شک بهترین مناظره کننده ها و س ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی شک. بی تردید مثال: Ray’s team undoubtedly had the best debaters in our country. تیم �ری� بدون شک بهترین مناظره کننده ها و سخنوران را در کشور ما د ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به طور قابل ملاحظه ای. به طور قابل توجهی ۲. زیاد. خیلی زیاد مثال: The burden of taxation has risen considerably. فشار مالیات به طور قابل ملاحظه ا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. شکرگزاری ۲. روز شکرگزاری ( =در آمریکا چهارمین پنج شنبه ماه نوامبر ) مثال: The guests began to assemble for thanksgiving dinner. مهمانها شروع کرد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

تادیبی. اصلاحی مثال: After the prison riot, the council decided to reform the correctional system. بعد از شورش در زندان، شورا تصمیم گرفت که نظام تاد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تحقیق. کاوش. کند و کاو ۲. معاینه ۳. ( در پزشکی ) سوند. میل ۴. فضاپیمای پژوهشی // ۱. معاینه کردن ۲. جستجو کردن. گشتن ۳. تحقیق کردن. کند و کاو کردن. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تور ماهی گیری ۲. دام. تله ۳. شبکه اقدامات پلیسی برای دستگیری مجرمان. تله. جستجوی گسترده مثال: In order to evade the police dragnet, Ernie grew a b ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. اداره ۲. دفتر ۳. میز تحریر ۴. قفسه لباس مثال: The Weather Bureau explored the effects of the rainy weather. اداره هواشناسی، تاثیرات آب و هوای بار ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: back then the IRGC had not yet been properly organized. آن زمانها �سپاه پاسداران� هنوز درست سازماندهی نشده بود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

آشوبگر. شورشی مثال: The rioters assembled outside the White House. آشوبگران بیرون کاخ سفید جمع شدند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

به طور متراکم. با تراکم زیاد. به طور فشرده مثال: Rural areas are not densely populated. مناطق روستایی، بطور متراکم جمعیت ندارند. مناطق روستایی، با ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. وحشتناک. فجیع. رقت انگیز ۲. افتضاح مثال: driving sleet and rain made conditions horrendous برف توام با باران تند وضعیت را وحشتناک و افتضاح کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

از لحاظ لجستیکی. از لحاظ پشتیبانی و تدارکات نظامی مثال: But logistically it should have had more than 50 tanks! اما از لحاظ لجستیکی آن باید بیش از ۵۰ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

برف توام با باران. برف و باران مثال: driving sleet and rain made conditions horrendous برف توام با باران تند وضعیت را وحشتناک کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( آدم ) توطئه گر. دسیسه چین مثال: Macbeth is a schemer. مکبث یک ( آدم ) توطئه گر و دسیسه چین است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. فراموش نشدنی. بیاد ماندنی مثال: that unforgettable kiss after his martyrdom آن بوسه فراموش نشدنی و بیاد ماندنی بعد از شهادتش

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. عملا. در عمل ۲. تقریبا مثال: He could practically drop the ball through the hoop. او می توانست توپ را عملا توی حلقه پرتاب کند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This part of the Persian Gulf was a route through which trucks and trailers carrying weapons, equipment, and supplies were constantly moving to ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تبخیر کردن. بخار کردن ۲. تبخیر شدن. بخار شدن ۳. نابود شدن. از بین رفتن. تباه شدن. نیست شدن مثال: Researchers believe that if warm dry air above th ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریز قطره. قطره. چکه مثال: Fog, tiny droplets of water vapor, is the villain of the airports. مه، قطرات ریز بخار اب، مایه دردسر برای فرودگاه هاست.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. خاطرخواه. عاشق ۲. ژیگولو مثال: Knowing her beau was waiting at the bottom of the staircase, Eleanor descended at once. اِلِنور که فهمید عاشق و خا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The one who had the intention to attack our borders had planned beforehand, unlike us who were attacked and caught off guard. آن کسی که قصد حم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: On one side, there was the aggressor who was fully equipped and had a plan that they had prepared from before. در یک طرف یک مهاجم بود که کامل ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: But the descriptive report of the war is this that there was an invading army that attacked our borders. اما گزارش توصیفی جنگ {تحمیلی} این است ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. آراستن. تزیین کرن. زیبا ساختن ۲. خوشگل کردن مثال: The gardener was eager to utilize different flowers and blend them in order to beautify the bord ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

به کار بردن. استفاده کردن از. بهره برداری کردن از مثال: No one seems willing to utilize this vacant house. به نظر نمی رسد هیچ کس تمایلی به استفاده ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( مربوط به ) قانون گذاری ۲. قانونی مثال: the country's supreme legislative body هیئت عالی قانونگذاری کشور.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. عمده فروشی ۲. به قیمت عمده فروشی ۳. وسیع. گسترده. عمده. کامل ۴. در مقیاس وسیع ۵. بطور گسترده / ۱. عمده فروختن ۲. عمده فروشی کردن مثال: The wholesa ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پاتیناژ ( اسکیت روی یخ ) مثال: I would like to devise a method for keeping my toes from becoming numb while I am ice - skating. می خواهم روشی را اب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روغن شیرینی پزی مثال: The essential items in the cake are flour, sugar, and shortening. مواد لازم {برای تهیه} کیک عبارتند از آرد، شکر، و روغن شیرینی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تاخیر. دیرشدگی مثال: It was typical of the latecomer to conceal the real cause of his lateness. این برای شخصی که دیر می امد عادی بود که علت حقیقی تا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( شخص ) دیرامده مثال: It was typical of the latecomer to conceal the real cause of his lateness. این برای شخصی که دیر می امد عادی بود که علت حقیقی ت ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. گانگستر. تبهکار ۲. گانگستری مثال: With a sinister smile The gangster invited Martha into his Cadilac. گانگستر با لبخندی شیطانی مارتا را به کادیلا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قایقران مثال: Facing the peril of the waterfall, the boatman let out a terrible shriek. قایقران با مواجه با خطر آبشار، جیغ هولناکی کشید.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلگرام. پیام تلگرافی مثال: A numb feeling came over Miss Massey as she read the telegram. دوشیزه ماسی وقتی تلگرام را خواند، بی حرکت ماند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. محله فقیر نشین. ۲. زاغه مثال: Many crimes are committed each year against those who inhabit the slum area of our city. هر ساله جرایم بسیاری بر عل ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. با ظرافت ۲. مدبرانه. با تدبیر مثال: she was trying tactfully to get rid of him او با ظرافت داشت تلاش می کرد که از شر او خلاص بشود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکه. تکه پاره. قطعه ۲. ذره. خرده ۳. خرت و پرت. آت و آشغال ۴. بریده روزنامه ۵. ( بصورت جمع ) ته مانده غذا ۶. دور ریختن. دور انداختن / ۱. دعوا ۲. دع ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. شرط بستن ۲. شرط. پول شرط بندی مثال: I lost a small wager on the Superbowl. شرط کوچکی را در سوپربول باختم. It is legal to make a wager in the sta ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. اسکیمو ۲. زبان اسکیمویی ۳. اسکیمویی. ( مربوط به ) اسکیموها مثال: Eskimos inhabit the frigid part of Alaska. اسکیموها در قسمت بسیار سرد آلاسکا ساک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بد یمن. بد شگون. شوم. نحس ۲. شرارت بار. شیطانی ۳. شرور ۴. ترسناک مثال: The sinister plot to cheat the widow was uncovered by the police. نقشه شیط ...