پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٢٥)

بازدید
٤,٠٣٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاغیگرى ، طغیان ، سرکشی ، شورش ، تمرد مثال: troops suppressed the rebellion سربازها شورش را سرکوب کردند an act of rebellion یک اقدام تمرد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوباره پیدا شدن. از نو ظاهر شدن 2. برگشتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واقع بین ، واقع نگر 2. رالیست. واقع گرا مثال: The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist. یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دارایی غیرمنقول . اموال غیرمنقول. مستغلات. املاک، 2. معاملات املاک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوباره وفق پیدا کردن . از نو سازگار شدن. دوباره عادت کردن 2. ( خود را دوباره ) تطبیق دادن. 3 ( خود را دوباره ) سازگار کردن 4. تنظیم کردن. میزان کر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگر مزرعه مثال: Samuel had been working for only two weeks as a ranch hand at Upshot cattle station, near the town. ساموئل برای تنها دو هفته به عن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( معماری ) خاکریز. بارو 2. ( مجازی ) حفاظ. وسیله دفاع

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شن کش 2. با شن کش صاف کردن 3. زیر و رو کردن 4. از چپ و راست به اتش بستن 5. ( دوربین و غیره ) به چپ و راست حرکت دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشکارا. صراحتا مثال: If anyone criticizes Western culture and unambiguously discredits it, no one should reprimand them. اگر کسی از فرهنگ غرب انتقا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجسس مثال: This monitoring should not be interpreted as spying, snooping, or anything like that. این رصد کردن و پایش نبایستی به عنوان جاسوسی یا تجسس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. راه اهن . قطار 2. خط اهن 3. شرکت راه اهن // 1. ( کالا و غیره ) با قطار حمل کردن 2. ( در جایی ) راه اهن کشیدن 3. ( طرح. لایحه و غیره ) با عجله به ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پاره پوره. ژنده 2. ژنده پوش 3. ناصاف. ناهموار 4. بریده بریده. ناهماهنگ. ناموزون 5. نامنظم. نامرتب مثال: ragged jeans. شلوار جین پاره پوره a ragge ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رادیو، 2. بی سیم 3. پخش رادیویی 4. مخابره با بی سیم 5. رادیویی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ثابت. استوار مثال: Today, you can see that they have martyred over 50, 000 defenseless civilians as well as several of the outstanding leaders of th ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از خودگشتگی. ایثار مثال: If there hadn’t been distinguished figures like Martyr Sayyid Hassan Nasrallah who combined jihad, wisdom, courage, self - s ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تهوع اور 2. دل به هم خورده. دل اشوب 3. ( معده ) ضعیف 4. زودرنج 5. ناراحت کننده. ناراحت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کوارتت ( گروه چهار نفره نوازندگان ) 2. کوارتت ( قطعه موسیقی برای چهار ساز ) 3. مجموعه چهارتایی 4. گروه چهار نفره

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دعوا. مرافعه. یکی به دو. کشمکش مثال: I am bored of your quarrelling. من از دعوا و مرافهه شما خسته شدم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تغییر. جرح و تعدیل 2. شرایط لازم 3. قید. شرط مثال: a teaching qualification شرایط لازم تدریس I can't accept it without qualification من نمی توانم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لرزیدن ، 2. به خود لرزیدن 3. لرز. لرزش 4. زمین لرزه مثال: the ground quaked. زمین لرزید we quaked when we saw the soldiers. ما وقتی سربازها را ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعقیب ، دنبال 2. جستجو. طلب 3. کار. پیشه. فعالیت مثال: the pursuit of profit. جستجو و طلبِ سود a worthwhile pursuit. یک کار و فعالیت ارزنده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلوص ، 2. درجه خلوص 3. پاکی. تمیزی. سلامتی 4. عفت. پاکی. پاکدامنی 5. ( صدا ) صاف 6. یکپارچگی. یکدستی مثال: the purity of our tap water. تمیزی آب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنرمندی مثال: You must show that for a civilized, knowledgeable, progressive nation, the integration of religiousness, heroism, and artistry is what ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دینداری. دیانت مثال: You must show that for a civilized, knowledgeable, progressive nation, the integration of religiousness, heroism, and artistry ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تصفیه کردن. پالایش کردن 2. پاک کردن. تمیز کردن 3. ( هوا ) عوض کردن. تازه کردن 4. تطهیر کردن. تزکیه کردن مثال: trees help to purify the air. درخت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مصمم 2. مصممانه. قاطعانه. جدی 3. هدفمند. معنی دار مترادف: DETERMINED

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. one who controls puppets in a puppet theatre مثال: he is a very professional puppeteer. او یک عروسک گردان بسیار حرفه ای است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عروسک خیمه شب بازی. 2. آلت دست. بازیچه 3. دست نشانده 4. عروسکی مثال: a show with puppets. یک نمایش با عروسکهای خیمه شب بازی a puppet of the gove ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شاگرد، 2. دانش اموز. محصل 3. مردمک چشم مثال: former pupils of the school. شاگردان و دانش آموزان قبلی مدرسه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پانک 2. پانک راک. موسیقی پانکی 3. ادم بی سر و پا 4. پانکی 5. اشغال

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سزاوار تنبیه. قابل تنبیه 2. قابل مجازات. قابل کیفر. قابل تعقیب 3. دارای مجازاتِ مثال: A punishable mistake. یک اشتباه سزاوار تنبیه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحریم. تحریم کردم مثال: The first soft war in our country's history was carried out by Mirza Shirazi in the tobacco boycott. اولین جنگ نرم در تاریخ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( هاکی روی یخ ) گوی n. hard rubber disk used in the sport of hockey

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منتشر کردن 2. چاپ کردن 3. اعلام کردن. به اطلاع عموم رساندن. پخش کردن مثال: we publish novels. ما رمان ها رو منتشر می کنیم. ( چاپ می کنیم ) he ou ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شهرت. معروفیت 2. تبلیغات. تبلیغ 3. جار و جنجال. سر و صدا. هیاهو 4. تبلیغاتی مثال: the blaze of publicity. فروغِ شهرت و معروفیت publicity should ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرین سخن مثال: This poet, who was a mellifluous, clever Ghazal poet, had memorized the Quran with 14 narrations, with 14 different recitations. ای ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نشر، انتشار، 2. نشریه. کتاب. اثر 3. اعلان. اعلام مثال: the author of this publication نویسنده این اثر the publication of her new book. انتشار کت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. محتاط، دور اندیش. اینده نگر 2. حسابگر. مقتصد 3. عاقلانه. معقول 4. سنجیده. حساب شده مثال: it is prudent to obtain consent. بدست آوردن موافقت عاقلا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طبیعت. ذات. وجود 2. روح. روان. ذهن مثال: Peru is a very traditional country, and embedded in its psyche is a love of ceremony. پرو یک کشور بسیار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ساختگی. مصنوعی. کاذب. دروغین 2. ( در ترکیب ) – نما. شبه - مترادف: BOGUS

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. احتیاط، دور اندیشی. اینده نگری 2. سنجیدگی مثال: you have gone beyond the bounds of prudence. شما از حدود احتیاط دور تر رفته اید. financial prude ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورم. برامدگی. برجستگی مثال: a protuberance can cause drag. the protuberance of the incisors.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حرفه. شغل 2. اعضای یک حرفه 3. اعلام. ابراز. اظهار. اذعان. اقرار مثال: his chosen profession of teaching. حرفه و شغل منتخب او در تدریس a professi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حفاظ. محافظ 2. حامی. مدافع. طرفدار 3. سرپرست مثال: a protector of the environment. یک حامی و طرفدار محیط زیست ear protectors. محافظ های گوش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخواست کردن. مطالبه کردن مثال: We call upon the global community, especially the Islamic world, to form a global coalition against the Zionist regim ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زشت. شنیع مثال: Even the smallest amount of assistance given to the Zionist regime is one of the gravest, most abhorrent sins. حتی کمترین مقدار کمک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محافظ. حفاظی. حفاظتی 2. ( اقتصاد ) حمایتی 3. ایمنی 4. ( در امریکا ) کاپوت مثال: protective clothing he felt protective towards the girl.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعقیب 2. تعقیب کیفری. پیگرد 3. شکایت. دادخواهی 4. شاکی. خواهان 5. وکیل یا وکلای شاکی 6. پی گیری. تداوم 7. انجام ( دادن ) . اجرا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پیشگویانه. پیشگویی کننده. خبر دهنده از. ناظر به حوادث آینده 2. نبوی. ( مربوط به ) پیامبر یا پیامبران

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پیامبر، پیغمبر، نبی 2. پیش گو. غیب گو 3. مبلغ 4. پیشگام مثال: He who impugns [God’s prophets] and turns his back. او که پیامبران خدا را زیر سوا ...