commentator

/ˈkɑːmənˌtetər//ˈkɒmənteɪtə/

معنی: مفسر، سفرنگ گر، مفسر اثار ادبی کهن، حاشیه نویس
معانی دیگر: گزاره گر، گزارنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who provides a commentary, esp. one who reports news along with background information or interpretation in a radio or television broadcast.
مترادف: editorialist
مشابه: anchorman, anchorperson, anchorwoman, announcer, columnist, journalist, newspaperman, newspaperwoman, newsperson, reporter

جمله های نمونه

1. a commentator who reports the football game
مفسری که مسابقه ی فوتبال را گزارش می کند

2. Instead of deciding the real issue the commentator would chop logic.
[ترجمه گوگل]مفسر به جای تصمیم گیری در مورد موضوع واقعی، منطق را قطع می کند
[ترجمه ترگمان]به جای تصمیم گیری درباره مساله واقعی مفسر، منطق را قطع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. a sports/football commentator.
[ترجمه گوگل]یک مفسر ورزشی/فوتبالی
[ترجمه ترگمان]یک مفسر فوتبال \/ فوتبال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A. M. Babu is a commentator on African affairs.
[ترجمه گوگل]A M Babu یک مفسر در امور آفریقا است
[ترجمه ترگمان]پاسخ: ام Babu یک مفسر در امور آفریقا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He will also be a political commentator for Fox News Channel.
[ترجمه گوگل]او همچنین مفسر سیاسی کانال فاکس نیوز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک مفسر سیاسی برای شبکه فاکس نیوز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The conservative commentator visited South Carolina last week after his win in the New Hampshire primary.
[ترجمه گوگل]این مفسر محافظه کار هفته گذشته پس از پیروزی در انتخابات مقدماتی نیوهمپشایر از کارولینای جنوبی دیدن کرد
[ترجمه ترگمان]این مفسر محافظه کار هفته گذشته پس از پیروزی اش در نیو همپشایر، از کارولینای جنوبی دیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In one Daleycontrolled precinct, a commentator remembers, 54 voters managed to cast 84 votes.
[ترجمه گوگل]یک مفسر به یاد می‌آورد که در یکی از حوزه‌های تحت کنترل دیلی، 54 رأی‌دهنده توانستند 84 رأی را به صندوق بیندازند
[ترجمه ترگمان]در یک حوزه انتخاباتی Daleycontrolled، یک مفسر به یاد می آورد که ۵۴ رای دهنده توانسته اند ۸۴ رای کسب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The comedian outdrew the commentator on Friday.
[ترجمه گوگل]این کمدین روز جمعه از مفسر پیشی گرفت
[ترجمه ترگمان]کمدین جمعه، مفسر را به صدا در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was nice to hear the radio 5 commentator say that Leeds play one of the most attractive styles of football around.
[ترجمه گوگل]شنیدن مفسر رادیو 5 که می گوید لیدز یکی از جذاب ترین سبک های فوتبال را در اطراف بازی می کند، بسیار خوب بود
[ترجمه ترگمان]خوب بود که شنیدم که مفسر رادیویی ۵ می گوید که لیدز یکی از زیباترین سبک های فوتبال را بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The former television commentator has sought repeatedly to tell and sell his story since his acquittal.
[ترجمه گوگل]مفسر سابق تلویزیون از زمان تبرئه شدنش بارها به دنبال گفتن و فروش داستان خود بوده است
[ترجمه ترگمان]مفسر سابق تلویزیون چندین بار به دنبال گفتن و فروختن داستانش از زمان تبرئه او بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I also couldn't hide a snigger when the commentator mentioned Batts' meagre goal rate of one per hundred games.
[ترجمه گوگل]همچنین وقتی مفسر به نرخ گل ناچیز باتز یعنی یک در صد بازی اشاره کرد، نمی‌توانستم خنده‌ای را پنهان کنم
[ترجمه ترگمان]زمانی که مفسر به نرخ ناچیز یک صد در صد بازی اشاره کرد، نتوانستم جلوی خنده ام را پنهان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Television commentator Patrick J. . Buchanan, whose name was only on about two-thirds of the state ballots, came in third.
[ترجمه گوگل]مفسر تلویزیونی پاتریک جی بوکان که نامش تنها در حدود دو سوم آرای ایالتی بود، سوم شد
[ترجمه ترگمان]مفسر تلویزیون پاتریک جی بیوکنن که نامش تنها در حدود دو سوم برگه های رای بود، در رده سوم قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Richard Lugar or commentator Pat Buchanan have yet to catch fire.
[ترجمه گوگل]ریچارد لوگار یا مفسر پت بوکانان هنوز آتش نگرفته اند
[ترجمه ترگمان]ریچارد لوگار، مفسر و مفسر، پت بیوکنن باید آتش بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tone then was set by conservative commentator and unsuccessful presidential contender Pat Buchanan, who forecast a cultural and religious war.
[ترجمه گوگل]لحن پس از آن توسط مفسر محافظه‌کار و رقیب ناموفق ریاست‌جمهوری پت بوکانان، که جنگ فرهنگی و مذهبی را پیش‌بینی می‌کرد، تعیین شد
[ترجمه ترگمان]سپس این آهنگ توسط مفسر محافظه کار و نامزد ناموفق ریاست جمهوری پت بیوکنن تنظیم شد که جنگ فرهنگی و مذهبی را پیش بینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The drop in inflation took every City commentator by surprise.
[ترجمه گوگل]کاهش تورم همه مفسران شهر را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان]افت تورم هر مفسر شهر را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مفسر (اسم)
commentator, exegete, expositor, expounder, scholiast

سفرنگ گر (اسم)
commentator

مفسر اثار ادبی کهن (اسم)
commentator, scholiast

حاشیه نویس (اسم)
commentator, scholiast

تخصصی

[سینما] مفسر - گوینده

انگلیسی به انگلیسی

• reporter; person who writes a commentary
a commentator is a broadcaster who gives a commentary on an event.
a commentator is also someone who often writes or broadcasts about a particular subject.

پیشنهاد کاربران

تحلیل گر یا مفسر تلویزیون یا رادیو
صاحب نظر
political commentator
تحلیلگر سیاسی
A commentator is a person who gives opinions or describes something, often on TV or the radio
According to many comentator, this winter has been one of the coldest in the last century
مفسّر
گزارشگر برنامه های ورزشی تلویزیون
Sports commentator : گزارشگر ورزشی
Commentator : گزارشگر یا همون reporter

شارح، مفسّر
تحلیل گر
صاحب نظر
A person who describes a game on TV or the radio
گزارشگر

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس