پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
به طور اریب مثال: now walk diagonally across the field towards a farmhouse. حالا به طور اریب از میان مزرعه به سمت یک خانه کشاورز قدم بزن
۱. ارزیابی. برآورد ۲. ارزشیابی مثال: literary evaluation ارزیابی و ارزشیابی ادبی
۱. محکوم کردن. سرزنش کردن. نکوهش کردن. انتقاد کردن ۲. انتقاد. نکوهش. سرزنش. بازخواست
مخالف. انتقادکننده مثال: detractors of the government مخالفین و منتقدین دولت
افسرده. غمگین. اندوهگین. ناامید مثال: She became so downhearted. او خیلی افسرده و غمگین شد.
۱. به خاک افتادن. به پای ( کسی ) افتادن ۲. التماس کردن. به التماس افتادن. گردن کج کردن ۳. چهار دست و پا راه رفتن. خزیدن مثال: they're always graveli ...
اعتماد. قابلیت اعتماد، موثقیت مثال: he has to prove his trustworthiness to you او باید قابلیت اعتماد بودنش را به تو اثبات کند.
( بیمار ) بستری کردن مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده ...
مورفین مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده بود و مجبور شد ...
۱. جسور. بی باک. نترس ۲. پررو. وقیح. بی شرم ۳. متهورانه. دلیرانه. شجاعانه ۴. جسورانه. گستاخانه مثال: How and why They set meaningful and audacious go ...
۱. انقباض عضلانی . گرفتگی عضله ۲. پیچ و تاب ۳. فوران. قلیان مثال: shifting heavy loads without help brought on muscular back spasms جابجا کردن بارهای ...
مثال: granite chips ذرات گرانیت و سنگ خارا
۱. تکه. خورده. ریزه ۲. ( الکترونیک ) تراشه ۳. قاچ. برش. خلال ۴. پریدگی. لب پر شدگی ۵. ( بازی ) ژتون ۶. شوت هوایی / ورقه ورقه شدن. ور آمدن. خرد شدن ۲. ...
۱. قوز کردن. کز کردن. خود را جمع کردن ۲. خود را پس کشیدن ۳. خود را ( پیش کسی ) کوچک کردن. خود را خوار و خفیف کردن مثال: he cringed away from the blow ...
گاودار مثال: cattleman on horseback گاودار سوار بر اسب
۱. گرم و نرم. راحت ۲. تر و تمیز. مرتب ۳. ( لباس ) چسبان ۴. کیپ مثال: a snug country cottage یک کلبه روستایی گرم و نرم و راحت
قلمرو. حوزه. حیطه مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...
آن جهانی. اخروی مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک قل ...
آفتابی. آفتاب گیر مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...
۱. ( هوای ) تاریک و روشن ۲. بامداد. ( هوای ) گرگ و میش. فلق ۳. شامگاه. پس از غروب. شفق ۴. آغاز. پیدایش ۵. زوال. انحطاط. افول. دوره افول ۶. برزخ. حالت ...
اوکراینی مثال: The Ukrainian army entered Slovianks city in eastern Ukraine. نیروهای زمینی اوکراینی وارد شهر سلووینکس در شرق اوکراین شدند.
۱. متناسب ۲. برابر. مساوی مثال: salary will be commensurate with age and experience حقوق متناسب با سن و تجربه خواهد بود.
کلیشه ای. قالبی. تکراری مثال: A clich�d horror movie یک فیلم ترسناک کلیشه ای و تکراری
افراط گرایی مثال: How technology can fight extremism and online harassment? چگونه تکنولوژی می تواند به مصاف افراط گرایی و آزار و اذیت آنلاین برود؟
۱. کره زمین. زمین. جهان ۲. کره جغرافیایی ۳. کره. گوی ۴. ( چراغ ) حباب ۵. تُنگ ماهی ۶. ( ماه و خورشید ) قرص مثال: How should a group of people, who pe ...
۱. خویشتن دار. با کف نفس. پرهیزکار ۲. ( قضای حاجت ) خوددار ۳. قاره ۴. با حرف C بزرگ به معنی اروپا ( به جز بریتانیا ) مثال: How should a group of peo ...
۱. ترمیمی ۲. درمانی ۳. اصلاحی ۴. ( درس. کلاس و غیره ) جبرانی مثال: a remedial punishment یک تنبیه اصلاحی remedial surgery عمل جراحی ترمیمی
۱. همکاری کردن ۲. ( با دشمن ) همدست بودن. خبرچینی کردن مثال: police and social services collaborated in the operation پلیس و موسسات تعاون اجتماعی در ...
۱. پر طنین. طنین انداز. طنین دار ۲. پر آوازه. پر سر و صدا. چشمگیر مثال: a resounding 5–0 win یک برد پنج بر صفر پر سر و صدا
۱. ستیزه جو. جنجالی. دعوایی. اهل جر و بحث ۲. بحث انگیز. مورد اختلاف
۱. تهیه. تدارک. تامین ۲. آینده نگری. تامین آتیه ۳. پیش بینی ۴. آمادگی ۵. سهمیه ۶. ( قرارداد و غیره ) شرط ۷. ( مربوط به ) مواد غذایی / ۱. آذوقه رساندن ...
۱. ساکن. مقیم ۲. مستاجر ۳. متصرف ۴. متصدی ۵. ( اتومبیل ) سرنشین. مسافر
۱. با پشتکار. با استقامت. مصر. ثابت قدم ۲. پی گیر. مصرانه
۱. اغوا کردن. وسوسه کردن ۲. اغفال کردن. از راه به در کردن ۳. ترغیب کردن. کشاندن به مثال: the manager tried to entice him to stay. مدیر تلاش کرد او ...
۱. خوددار. خویشتن دار. خونسرد. متعادل ۲. آرام. ملایم
۱. تلوتلو خوردن ۲. تکان تکان خوردن ۳. به زحمت راه رفتن یا حرکت کردن ۴. متزلزل بودن. دست و پا زدن
۱. زرهی ۲. زره دار مثال: armored car خودروی زرهی
۱. با استعداد ۲. با ذوق. خوش ذوق. خوش قریحه. خوش طبع ۳. ( کودک ) تیزهوش. استثنایی
۱. واحد. یگانه. یکپارچه ۲. واحدی ۳. وحدت طلبانه
مثال: the software can be customized to the developing needs of your students. این نرم افزار می تواند طبق سفارش {و برمبنای} نیازهای رو به توسعه دانش ...
۱. ناحساس. فاقد حساسیت ۲. بی احساس. بی عاطفه ۳. نفهم. بی شعور. بی توجه ۴. بی اعتنا. بی تفاوت ۵. ناشی از بی احساسی. از روی نفهمی
متورم. باد کرده مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.
۱. خیس کردن ۲. اشباع کردن ۳. پر کردن ۴. غرق کردن در مثال: his food was saturated in gravy غذای او در آبگوشت خیس شده بود. saturated ۱. خیس. ۲. اشباع ...
تغییر جهت دادن. تغییر کردن مثال: a car veered into her path یک ماشین به مسیر او تغییر جهت داد.
مثال: his unique gift for melodiousness. نعمت منحصر به فرد او بجهت �خوش صدایی�
۱. به طور خودکار. ناخودآگاه. به طور غیر ارادی ۳. خود به خود مثال: the kettle automatically switched off when it boiled کتری به طور خودکار وقتی جوش آم ...
۱. خودکار. اتوماتیک ۲. غیرارادی. ناخودآگاه ۳. خود به خود ۴. اجتناب ناپذیر. حتمی ۵. اسلحه خودکار. جنگ افزار خود کار ۶. ماشین دنده اتوماتیک مثال: an au ...
بلوغ. بزرگسالی مثال: her progress from childhood to adulthood حرکت او از کودکی به بلوغ و بزرگسالی
( حقوقی ) ضامن // ضامن. ضمانت کننده مثال: she's a guarantor for his obligations زن ضامن تعهدات مرد است.
۱. قابل تمدید ۲. جانشین شونده. جایگزین شونده. تجدید پذیر مثال: The main sources of renewable energy are wind, water and sun. منابع اصلی انرژی تجدید ...