پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٧)

بازدید
٨,٣١٣
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قانونی 2. مجاز. مشروع 3. حقوقی مثال: all their actions were legal. همه ی اقداماتشان قانونی بود. the legal profession. کار و پیشه مجاز و مشروع

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سخنران 2. ( دانشگاه ) مربی. مدرس مثال: the lecturer is a journalist. سخنران یک روزنامه نگار است. a lecturer in economics. یک مدرس علم اقتصاد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چرم ، 2. چرمی 3. شلاق زدن مثال: a leather jacket یک ژاکت چرم he caught me and leathered me او من را گرفت و شلاقم زد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست کم، لااقل مثال: Give me some money at least. لااقل کمی پول به من بده.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کمترین ، کمتر از همه. حداقل 2. کوچکترین. جزئی ترین 3. کم ترین کار. کمترین چیز مثال: I have not the least idea what this means من کمترین آگاهی از ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. یکدنده. لجباز. خودرای 2. نافرمان. سرکش 3. سرسخت. مصمم 4. سخت. بی امان 5. ( لکه و غیره ) پاک نشدنی مثال: you're too stubborn to admit it. تو خیلی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کنده درخت 2. ته ( چک. رسید. بلیط. مداد. سیگار و غیره ) 3. از ریشه در اوردن 4. درخت از بیخ زدن 5. به چیزی زدن 6. سیگار خاموش کردن مثال: a cigarette ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. یادگیری 2. دانش. علم مثال: a Centre of learning. یک مرکز یادگیری the astonishing range of his learning. دامنه ی حیرت انگیز علم و دانش او

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سلانه سلانه راه رفتن. قدم زدن. 2. راه رفتن سلانه سلانه مثال: verb : they strolled along the river noun : a stroll in the park

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلاش. تقلا. مبارزه. نبرد مثال: all my strivings were in vain. همه تلاشهای من بیهوده بود

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. رهبری 2. رهبران مثال: the leadership of the Conservative Party. رهبری حزبِ محافظه کار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رهبر. پیشوا. فرمانده. سردسته 2. پیشرو. پیشتاز. پیش قدم 3. ( در امریکا ) رهبر ارکستر 4. ( ارکستر ) ویلون نواز نخست 5. سر مقاله مثال: the leader of ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تسمه ، بند چرمی ، نوار 2. بستن. با بند بستن 3. محکم کردن. جاگیر کردن 4. شلاق زدن. با کمربند زدن مثال: noun : thick leather straps تسمه های چرمی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سرگردان. درمانده. مستاصل. به گل نشسته مثال: a stranded ship. یک کشتی به گل نشسته. she was stranded in a strange city. او در یک شهرِ ناشناس، سرگردا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سخت. دشوار. شاق 2. در تنگنا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تنگه 2. ( به صورت جمع ) مضیقه. تنگنا. مخمصه. گرفتاری مثال: a strait about six miles wide. یک تنگه به پهنای تقریبا ۶ مایل the company is in desper ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. محکم. بادوام 2. ضخیم. کلفت 3. قرص. محکم 4. دلیرانه. با شهامت 5. نیرومند. قوی 6. چاق. تنومند 7. ( در بریتانیا ) ابجوی سیاه و قوی مثال: a short stou ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معلوم. آشکار 2. معروف. مشهور. سرشناس مثال: a known criminal. the known world.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آگاه. مطلع 2. فاضل 3. زیرک. باهوش مثال: a knowledgeable old man. یک پیرمرد فاضل he is knowledgeable about modern art. او درباره هنر مدرن آگاه و ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آستین ، 2. جلد ( صفحه ) 3. آستین انداختن به

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. کف پا، کف جوراب 3. کف کفش. تخت کفش. زیره 4. ته. کف 5. ( کفش ) تخت انداختن// 1. تنها 2. انحصاری. 3. مجرد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( فحش ) کثافت. گه. نکبت 2. حیوونکی. بیچاره 3. بدبختی. مصیبت 4. گندش بزنند! گه بزنند به. . . ! تف به. . . . !

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حفره. سوراخ 2. حدقه چشم 3. ( لامپ ) سرپیچ 4. پیریز. مادگی n. hollow part, cavity; opening into which the end of a light bulb is inserted; concave ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اجتماعی - اقتصادی / ( به صورت جمع یعنی ) اقتصاد اجتماعی مثال: College Board officials said the difficulties arise more from socioeconomic than from ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هق هق کردن. هق هق گریستن 2. هق هق کنان گفتن 3. ( صدای ) هق هق ،

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. صابون ، 2. سریال ابکی 3. صابون زدن4. چاپلوسی کردن v. wash with soap, treat with soap, lather with soap; flatter n. cleaning substance manufactured ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

به سفیدی برف. سفید چون برف. سفید سفید adj. white as snow, bright white مثال: a snow - white face. چهره ای به سفیدی برف

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خر خر کردن. خر و پف کردن. خرنش کشیدن. خرناس کشیدن 2. خر خر. خر و پف. خرنش. خرناس

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی اول: ( پرنده ) نوک دراز، پاشله a bird with a long, straight beak that lives near rivers and marshes پرنده ای با منقار بلند و مستقیم که در نز ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زدن ، ضربه زدن 2. اثر گذاشتن. تحت تاثیر قرار دادن 3. شکست دادن. نیست و نابود کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. پوزخند، 2. لبخند مغرورانه زدن ، پوزخند زدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. لیز، لغزنده ، 2. غیرقابل اعتماد. حقه باز 2. بی ثبات مثال: the roads are slippery. جاده ها لغزنده اند. a slippery customer. یک مشتری غیرقابل اعت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ماده لزج. 2. لجن 3. جلبک

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

Sliding door means door that slides on a horizontal axis در کشویی یعنی دری که روی محور افقی سر میخوره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواب گردی. راه رفتن در خواب n. act of walking while asleep مثال: do you have sleepwalking? آیا شما خوابگردی دارید؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سنگ لوح 2. لوح 3. فهرست نامزدهای انتخاباتی 4. با سنگ لوح پوشاندن 5. انتقاد کردن. نکوهش کردن 6. نامزد کردن. پیشنهاد کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. از زیر کار در رفتن. از سر کار جیم شدن. خود را به مریضی زدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفگیر سوراخ دار n. utensil used to remove matter floating on the surface of a liquid

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بچه نگهدار. پرستار بچه 2. ( نقاشی و غیره ) مدل. مدل نشسته 3. مرغ کُرچ

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سیفون 2. شترگلو 3. با سیفون کشیدن. با شیلنگ بیرون کشیدن. کشیدن 4. منتقل کردن v. convey liquid through a siphon n. tube used to transfer fluids fr ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نقره ای. نقره مانند. سیمین 2. ( صدا ) پر طنین. زنگ دار adj. made of or coated with silver or a material that resembles silver

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ابریشم ، 2. پارچه ابریشمی 3. لباس ابریشمی 4. نخ ابریشمی 5. ابریشمی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تهوع اور، 2. نفرت انگیز. مشمئز کننده. 3. ناخوشایند. نامطبوع

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. میگو، 2. میگو گرفتن. میگو صید کردن n. any of a number of small long - tailed marine crustaceans ( some of which are edible )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پر زرق و برق. 2. نمایشی مترادف:OSTENTATIOUS

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فریاد، بانگ 2. داد زدن. فریاد کشیدن. فریاد کردن مثال: verb : ‘Help, ’ he shouted او فریاد زد: کمک! noun : a shout of pain یک داد و فریاد از درد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( ماهی ) گله 2. ( معمولا بصورت جمع ) خیل. فوج. انبوه / ( جغرافیا ) اَبتَل ۲. ( دریا و غیره ) قسمت کم عمق. ناحیه کم عمق ۳. کم عمق شدن ۴. کم عمق کرد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( مجازی ) گه. گند. کثافت 2. کثیف. پست

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شکستن یا غرق شدن کشتی. کشتی شکستگی 2. بقایای کشتی شکسته 3. شکست. ناکامی. خانه خرابی 4. باعث غرق یا شکستن کشتی شدن 5. خانه خراب کردن. تباه کردن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( فنی ) لایی فلزی Shim is a thin wedge of wood or metal placed into empty spaces to provide support or balance