پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٤٠)
1. پرمدعا، متظاهر 2. متظاهرانه. ظاهر فریب 3. ( سبک. زبان و غیره ) متکلف. مغلق. پر از لاف و گزاف
1. آبرو. حیثیت 2. شهرت. اعتبار. وجهه 3. نفوذ 4. شهرت اور. برای کسب شهرت مترادف: STATUS
1. حفظ شده. نگهداری شده. سالم مانده 2. به یاد مانده. در خاطر مانده. مطرح 3. ( شکارگاه ) قدغن. ممنوع
حضور ذهن. هوشیاری مثال: I'm glad she had the presence of mind to take down the car's registration number. من خوشحالم که او حضور ذهن و هوشیاری در یاد ...
1. حضور 2. وجود، 3. موجود4. شخصیت 5. ( نظامی ) نیرو. نیروها مثال: presence of a train was indicated electrically. وجود یک قطار {بصورت} الکتریکی نشان ...
1. مضر. زیان اور. زیانمند 2. ( حقوقی ) منافی مترادف: DETRIMENTAL
1. پیش بینی کردن 2. پیشگویی کردن مترادف: FORECAST مثال: We predict a tornado. ما یک گردباد را پیش بینی می کنیم.
1. عجله. تعجیل. شتابزدگی 2. ( شیمی ) رسوب گیری 3. ( شیمی ) رسوب. ته نشست 4. بارندگی. نزولات اسمانی 5. مقدار بارندگی. مقدار نزولات اسمانی
پزشک عمومی مثال: Although she was a general practitioner, but many people trust her. گرچه او یک پزشک عمومی بود اما بسیاری از مردم به او اعتماد داشتن ...
1. پزشک . طبیب 2. حقوقدان. وکیل 3. متخصص. استاد
1. مرغ وخروس ، طیور 2. ( گوشت ) مرغ n. domestic fowl
1. سفالگری ، کوزه گری ، 2. ظروف سفالی 3. کارگاه کوزه گری. کارگاه سفالگری
1. دیوانه. جن زده 2. صاحبِ. دارای. برخوردار از
ورودی مترادف: DOORWAY مثال: The hotel had a beautiful portal. هتل یک ورودی زیبایی داشت.
1. قابل حمل. دستی 2. قابل انتقال ، 3. دستگاه قابل حمل مترادف: TRANSPORTABLE
1. حلیم. حریره 2. ( عامیانه ) زندان. حبس n. soft hot cereal made of oats or wheat مثال: Would you like some porridge? کمی حلیم {حریره} میل دارید؟
n. species of dolphin, type of marine mammal
خشخاش ، کوکنار n. plant that produces bright flowers, plant from which opium is made
1. به فکر فرو رفتن 2. غور کردن. تعمق کردن. درباره چیزی فکر کردن مترادف: THINK ABOUT مثال: I was pondering about his story. من درباره داستان او به ...
1. انار، 2. درخت انار n. type of red fruit that has a tough skin and many seeds
آیین چند خدایی n. belief in more than one god مثال: polytheism is common in India. آیین چند خدایی در هندوستان رایج است.
1. چند همسری ، 2. چند زنی. تعدد زوجات n. practice of maintaining several spouses simultaneously ( esp. several wives )
1. شعر. شاعری 2. فضای شاعرانه. حالت شاعرانه 3. احداث شاعرانه. حدیث شاعرانه
پاره کردن. از بین بردن مثال: Today, the fundamental, important task for our cultural and propagational institutions, our Ministry of Culture and Guid ...
1. ( دستور زبان ) صورت جمع ، جمع 2. جمعی 3. متکثر. چندگانه مثال: “men” is a plural form of man
مژده. بشارت. نوید مثال: Imam Khomeini said “I give the Iranian nation, who possess such awareness, vigilance, strong spirit, and unparalleled courage ...
1. ( درخت ) آلو. آلوچه. گوجه 2. دلخواه. روبه راه. خوب مثال: a plum job {در زبان محاوره} یک شغل دلخواه a plum tree. یک درخت آلو
1. نرم ، انعطاف پذیر 2. سازش پذیر. تاثیر پذیر. رام مترادف: flexible
آبداده. ابکاری شده Adj. covered مثال: A plated cup یک جام آبکاری شده
1. پارچه پیچازی ، 2. ( در اسکاتلند ) شال 3. پیچازی. چهارخانه. شطرنجی n. colorful fabric with a pattern of squares and crossbars
دیرینه. ریشه دار مثال: They mustn’t succumb to the demands of those who have an ingrained enmity toward the Iranian nation and the Islamic Republic a ...
1. شیری 2. پر از شیر، شیر دار 3. کدر مثال: Milky way Galaxy کهکشان راه شیری
n. act of drawing milk from the udder of a cow or another animal شیر دوشی . دوشیدن شیر
توجه داشتن. در نظر داشتن مثال: Those who make decisions in cultural matters, economics, inflation, production, currency, cultural issues, on hijab, a ...
ملاحظه کردن. در نظر گرفتن مثال: Those who make decisions in cultural matters, economics, inflation, production, currency, cultural issues, on hijab, ...
1. مسافت پیموده بر حسب مایل 2. میزان سوخت بر حسب مایل 3. فایده. استفاده n. number of miles covered in a certain amount of time
n. intermediary social rank between the rich and the poor
1. دگردیسی 2. دگرگونی. تغییر بنیادی 3. مسخ 4. استحاله مترادف: TRANSFORMATION
1. محض. صرف. تنها. فقط 2. کم. کوچک. ناچیز 3. دریاچه. برکه
1. تهدیدامیز 2. پر مخاطره 3. ترسناک 4. پر دردسر مترادف: THREATENING
1. مدیترانه ای 2. دریای مدیترانه 3. کشورهای حوزه مدیترانه 4. مدیترانه
1. تفکر. تعمق. اندیشه 2. ( بصورت جمع ) تاملات 3. مراقبه. مکاشفه 4. ذهن ورزی. مدی تیشن مترادف: CONTEMPLATION مثال: He is in meditation. او در مراقب ...
شکست ناپذیر مثال: When you become invulnerable, it says, “I will destroy you with threats. ” وقتی شما شکست ناپذیر می شوید آن می گوید: من شما را با ته ...
1. در سر پروراندن. در اندیشه چیزی بودن 2. به فکر فرو رفتن. فکر کردن 3. تامل کردن. تعمق کردن. به مکاشفه پرداختن
پهباد مثال: Tanks came, cannons came, bombs came, machine guns came, UAVs came—they martyred many prominent figures. {در غزه} تانکها آمدند، توپها آ ...
سرخک مثال: These assays are essential to understanding the epidemiology of measles in vaccinated populations. این سنجش ها برای درک همه گیر شناسی سرخ ...
مقاله نویسی مثال: Had you the people of Qom not acted on January 9, this campaign of article - writing and insult would have continued—first in one ...
نیروی تازه بخشیدن مثال: A single message or declaration from the Imam would rekindle hope in despondent hearts, reinvigorate the weary, and heat up ...
شهردار n. elected official acting as executive head of a town or city
1. ( جانوران ) شکم ، حلقوم 2. ( مجازی ) کام. حلقوم مترادف: MOUTH