پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٢٥)

بازدید
٤,٠٣٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سختی. سفتی 2. ( مکانیک ) صلابت 3. ثبات 4. سخت گیری 5. خشکی. انعطاف ناپذیری 6. دقت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درست. درستکار. صالح. شریف 2. پارسا. پرهیزکار. متقی 3. به حق. منصفانه. عادلانه. شرافتمندانه 4. موجه مثال: righteous living. زندگی درست و شرافتمندا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استهزا، تمسخر 2. مسخره کردن. استهزاء کردن مثال: noun : he was subjected to ridicule او در معرض تمسخر و استهزاء بود. verb : his theory was ridic ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دنده ، 2. گوشت دنده 3. رگبرگ 4. ( معماری ) رگه قوسی. تویزه 5. ( بافتنی ) کشباف 6. سر به سر ( کسی ) گذاشتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. disease characterized by inflammation of the joints

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزرگداشت. نکوداشت مثال: One is about the martyrs themselves, and the other is about your plans for commemorating the martyrs. یکی درباره خود شهدا و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ششلول ، هفت تیر . تپانچه n. pistol with a revolving cylinder that holds several cartridges

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوباره بهم پیوستن 2. از نو متحد کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تجدید دیدار 2. الحاق مجدد. تجدید پیوند n. act of uniting again

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیروی انتظامی مثال: Another notable feature is the presence of individuals in the Islamic Revolutionary Guard Corps, the Army, the Law Enforcement Fo ...

پیشنهاد
٠

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مثال: Another notable feature is the presence of individuals in the Islamic Revolutionary Guard Corps, the Army, the Law ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عقوبت. عقاب. مکافات. عذاب 2. جزا. کیفر. سزا 3. تلافی. جبران مترادف: PUNISHMENT

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آموزش مجدد دادن 2. از نو اموزش دادن 3. اموزش مجدد دیدن. از نو اموزش دیدن v. train again

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( همان راه را ) برگشتن 2. رد گیری کردن. دنبال کردن 3. در ذهن مرور کردن. از خاطر گذراندن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مقابله یا مبادله به مثل 2. نلافی. انتقام 3. قصاص مترادف: REVENGE

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منتج. ناشی شده 2. نتیجه 3. ( فیزیک ) برایند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مودب ، با ادب ، 2. مودبانه. محترمانه. حاکی از احترام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( خدمت نظام وظیفه ) متمرد 2. مقاومت کننده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضد انقلاب مثال: A sweet, interesting point about the sacrifices of the martyrs of Mazandaran Province is that these martyrs are scattered throughout ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گسترده. فراگیر مثال: Truly, one of the regions in the country that stands out in terms of self - sacrifice and wide - ranging contributions to the Re ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شباهت مترادف: SIMILARITY مثال: My resemblance to my brother is a real problem. شباهت من به برادرم یک مشکل واقعی است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شهرت ، آوازه 2. اعتبار. وجهه. نام نیک 3. آبرو. حیثیت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پشیمان شدن. افسوس خوردن 2. توبه کردن 3. توبه کار شدن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

گسل مثال: They activate religious fault - lines within the Islamic world. آنها گسلهای مذهبی درون جهان اسلام را فعال می کنند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بایگانی مثال: MI5 maintains a large registry of files ام آی ۵ ( اداره امنیت داخلی بریتانیا ) بایگانی بزرگی از پرونده ها را نگهداری می کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شماره پلاک ماشین مثال: I'm glad she had the presence of mind to take down the car's registration number. من خوشحالم که او حضور ذهن در یادداشت کردن ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ثبت 2. نام نویسی . ثبت نام n. act of registering مثال: now your registration is completed. الان ثبت نام شما کامل شده.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشت در پشت مثال: We could have stood back - to - back or hand in hand, benefitted from each other's resources, helped one another, and formed one “un ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

1. ( تولد و فوت ) مامور ثبت احوال 2. ( ازدواج و طلاق ) دفتر دار. محضر دار 3. ( دانشگاه ) مدیر امور اموزشی. رئیس اداره اموزش 4. ( در بیمارستان های بری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ثبت نام شده 2. ثبت شده. به ثبت رسیده 3. ( نامه و غیره ) سفارشی مثال: You are already registered. شما قبلا ثبت نام شده اید. Registered post پست ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هماهنگ مثال: Nearly two billion Muslims live in the world, but this collection cannot be called an “Ummah” because they aren’t coordinated. نزدیک د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاهش یافته. تقلیل یافته. فرو کاسته Adj. lessened مثال: Reduced prices. قیمتهای کاهش یافته

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

همه جانبه مثال: The Prophet’s lesson is a complete, comprehensive, all - encompassing lesson that is relevant to all aspects of life. درس پیغمبر یک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوباره انجام دادن ، کاری را از اول کردن 2. تعمیر کردن 3. ( دکور. رنگ و غیره ) عوض کردن. تغییر دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی همتا. بی نظیر مثال: Well, the Prophet's birthday is obviously the day of the rise of this sun, the day of unveiling of this matchless jewel of thi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

adj. having a somewhat red coloring

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Adj. capable of being recycled

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلامت بخشی 2. بهبودی. استراحت 3. ( هزینه و غیره ) باز پس گیری. جبران n. process of regaining health after an illness or injury

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. head of a school college or university

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدت. سختی مثال: Here, the Quran is recommending that same hardness. اینجا، قرآن به همان سختی و شدت توصیه می کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خشن. بی رحم. سنگدل مثال: Or in another place, it says, “It is by God’s mercy that you are gentle to them; had you been harsh and hardhearted, they wo ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شناخته. مشخص 2. سرشناس. معروف

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل شناسایی. قابل تشخیص مثال: His face wasn’t recognizable صورتش قابل شناسایی نبود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تکیه دادن. لم دادن 2. دراز کشیدن 3. گذاشتن. قرار دادن 4. ( صندلی ) عقب کشیدن. خواباندن 5. ( صندلی ) عقب رفتن. خوابیدن مثال: Reclining therein on c ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفر. بی ایمانی مثال: Such diversity in the history of humanity has led to the various phenomena that have taken place in the history of human life, ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متصدی پذیرش n. one who works at a reception desk, مثال: I am a receptionist can I help you? من متصدی پذیرش هستم، میتونم کمکتون کنم؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اخیر 2. تازه . جدید مثال: recent research تحقیقات علمی جدید his recent visit دیدار اخیر او

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دریافت کننده ، گیرنده ، 2. دستگاه گیرنده ( رادیو و تلوزیون ) ، 3. گوشی تلفن 4. مال خر. خریدار اموال مسروقه 5. مدیر تصفیه مثال: the receiver of a g ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقدمه. طلیعه مثال: The reason for this is that the birth of the noble Prophet was the essential, necessary prelude to the conclusion of prophethood. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شورشی 2. سرکش ، نافرمان. متمرد مثال: rebellious troops. سربازهای شورشی a rebellious adolescent یک جوان سرکش و نافرمان