پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٢٥)

بازدید
٤,٠٣٣
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دلسوز. با عاطفه. نوع دوست. صمیمی ۲. بهزیستی ۳. عاطفه. محبت. مهربانی ۴. هم دردی. همدلی. دلسوزی مثال: he is a gentle, caring man. او یک مرد مودب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تخصیص دادن. اختصاص دادن. دادن ۲. تقسیم کردن. قسمت کردن. توزیع کردن ۳. واگذار کردن. محول کردن ۴. نگه داشتن. کنار گذاشتن مثال: students are allocate ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی ارتباط. بدون ارتباط. نامرتبط مثال: two unconnected events دو حادثه بی ارتباط {با هم}

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. trampoline is a net of strong canvas stretched onto a frame used for acrobatic tumbling. ترامپولین یک تور از پارچه ای محکم است که کشیده شده روی ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لگد کردن. لگدمال کردن. زیر پا له کردن 2. احساسات ( کسی را ) جریحه دار کردن 3. ( حق و غیره ) زیر پا گذاشتن، ضایع کردن مثال: someone had trampled on ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. با قدمهای سنگین راه رفتن2. پیاده رفتن. تا دور دست رفتن 3. لگد زدن 4. صدای پا 5. پیاده روی طولانی 6. ( آدم ) خانه بدوش. ولگرد. آواره 7. زن هرزه مثا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عزیز مثال: I am very pleased and grateful to God for granting us the opportunity to once again have this pleasant, desirable, cherished Quranic gathe ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تعلیم. تربیت 2. کاراموزی. آموزش 3. تمرین مثال: we have in - house training for staff ما برای کارمندان آموزش درون سازمانی داریم. we have four mon ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رد. اثر. رد پا 2. کوره راه3. کشیدن. به دنبال خود کشیدن 4. کشیده شدن 5. دنبال کردن. رد ( چیزی را ) گرفتن 6. خود را کشاندن 7. ردیف. خط مثال: noun : ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) تراژدی 2. مصیبت بار. فاجعه آمیز. غم انگیز. وحشتناک مثال: that was a tragic accident آن یک تصادف وحشتناک بود. I want to tell you a t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنت گرا 2. سنتی. سنت گرایانه n. one who prefers traditional values and lifestyle

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سنت 2. رسم ، 3. عرف 4. ( مذهبی ) حدیث. روایت مثال: during a maiden speech, by tradition, everyone keeps absolutely silent در مدت نخستین نطق سخنرا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

باد بسامان. Trade wind is a tropical wind blowing steadily from east to west. باد بسامان یک باد گرمسیری است که به طور پیوسته و یکنواخت از شرق به غر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( شرکت. موسسه. غیره ) علامت تجارتی ، نام بازرگانی 2. ویژگی. خصلت. خصوصیت. مشخصه مثال: someone removed the company's trademark یک نفر علامت تجاری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Trade fair is a market in which merchandise is sold. نمایشگاه بازرگانی، مرکز تجارتی است که کالاهای تجاری در آن فروخته می شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوء استفاده کردن مثال: People are always trading on his generosity. مردم همیشه از سخاوت و گشاده دستی او سوء استفاده می کنند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خرید و فروش. معامله. داد و ستد 2. بازرگانی. تجارت 3. کار. کاسبی. شغل 4. حرفه. صنعت 5. اهل فن. صنف مثال: noun : he works in the illicit trade in st ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

to search for someone or something, often when it is difficult to find that person or thing: یافتن. پیدا کردن مثال: I’m trying to track down one of m ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ناحیه. منطقه. گستره. پهنه 2. ( کالبدشکافی ) دستگاه. جهاز 3. رساله مثال: we need large tracts of land ما مناطق بزرگی از زمین را نیاز داریم. did y ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجلیل. تقدیر مثال: the captain of the US warship Vincennes shot down a passenger plane carrying about 300 passengers, killing everyone on board, and ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضد صهیونیستی مثال: According to the statistics that have been given to me, approximately 30, 000 anti - Zionist demonstrations have been held in 619 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رد. رد پا، اثر، 2. کوره راه 3. مسیر. خط سیر. جهت 4. خط راه اهن ، 5. ( تانک و غیره ) زنجیر. شنی 6. آهنگ. 7. دنبال کردن. رد ( چیزی را ) گرفتن مثال: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بکسل کردن. یدک کشیدن2. یدک کشی. بکسل مثال: the car was towed back to the garage

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سفت. سخت. محکم. بادوام 2. چغر 3. پرطاقت. قوی. جان سخت 4. خشن. پر از خشونت 5. جدی. سخت. انعطاف ناپذیر 6. دشوار. مشکل 7. بد. بسیار بد 8. آدم قلچماق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تا دندان مسلح مثال: Gaza, which is a small, limited region, has brought the US - backed, armed - to - teeth Zionist regime to its knees. غزه که یک م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نازک نارنجی. زودرنج 2. حساس 3. ظریف مثال: she can be so touchy او می تواند خیلی زودرنج باشد. you mention a touchy subject شما به موضوع ظریف و ح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انداختن. پرت کردن 2. به این سو و آن سو انداختن. غلتاندن 3. تکان دادن 4. وول خوردن. غلت زدن 5. شیر یا خط کردن 6. تکان 7. پرتاب. 8. غلت 9. شیر یا خط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کامل 2. کل 3. جمع. سرجمع. حاصل جمع 4. جمع زدن. جمع کردن 5. بالغ شدن به . رسیدن به مثال: how much is the total cost? قیمت کل چقدر است؟ we must wai ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمایلات جنسی مثال: The daily emergence of new issues that you see in areas such as humanity, sexuality, and finance is the result of their goals, whi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داغ. سوزان. بسیار گرم. 2. پرشور. پر حرارت. اتشی 3. دشوار. سخت. پر دغدغه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیلاب. رگبار مثال: a torrent of water covered the city. سیلابی از آب شهر را پوشاند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکنجه گر n. one who torments مثال: the tormentor put the knife under her neck. شکنجه گر چاقو را زیر گردنش قرار داد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مشعل ، 2. چراغ قوه ، 3. مشعل جوشکاری. چراغ کوره ای مثال: the glimmer of their torches. نور ضعیفی از چراغ قوه هایشان.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داروی تقویتی 2. ( مو و غیره ) تقویت کننده. تونیک 3. عامل نیرو بخش 4. ( نوشیدنی ) سودا 5. ( موسیقی ) نت اول. نت اصلی. نت کلیدی 6. تقویتی. نیرو بخش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. صدا، اهنگ ، نوا 2. نت. پرده. مایه 3. ( صدا ) دانگ 4. صوت 5. لحن 6. طنین 7. ( زبان شناسی ) نواخت 8. رنگ مایه 9. سایه روشن 10. حال و هوا. جو 11. ( ع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the color needs to be toned down a bit رنگها نیاز است که یک کمی ملایم بشوند. the papers refused to tone down their criticism روزنامه ها از ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرامگاه و مقبره مثال: A heavy silence was over his tomb. سکوت سنگینی بر مقبره او حاکم بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( راه. پل و غیره ) عوارض 2. تلفات 3. ( زنگ ) به صدا در آمدن 4. به صدا در آوردن 5. صدای زنگ مثال: noun : how much should I pay for motorway toll چ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوس مثال: A person who doesn’t believe in God from the depths of their heart may experience a momentary flash of enlightenment, but then that light ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نشانه ، نشان ، علامت ، 2. نمونه 3. یادگار. یادگاری 4. ژتون. پته 5. جزئی 6. ظاهری. نمایشی مثال: can you see the token of our appreciation می توانی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زحمت کشیدن. عرق ریختن. جان کندن 2. به زحمت حرکت کردن 3. کار شاق. زحمت. رنج. محنت. جان کندن مثال: verb : she toiled all night او تمام شب را جان کن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وزغ مثال: the toads can live either in land or in the water. وزغها هم در خشکی و هم در آب می تواند زندگی کنند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عنوان. اسم 2. لقب. سمت 3. حق مالکیت 4. ( کتاب. فیلم و غیره ) عنوان گذاشتن روی مثال: what is the title of the book عنوان کتاب چیست؟ I can’t remem ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بافت 2. پارچه 3. دستمال کاغذی. کلینکس مثال: living tissue بافت زنده I want to buy a box of tissues. یک بسته دستمال کاغذی می خواهم بخرم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

I don’t like my job. It’s so tiring. من کارم را دوست ندارم. خیلی خسته کننده است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سر انگشت پا2. پنجه پا 3. روی پنجه پا 4. پاورچین پاورچین راه رفتن v. walking using only the tips of one's toes n. ends or tips of the toes

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مطابق با آن. بر اساس آن. متناسب با آن مثال: If a transformation, a thought, an understanding and a perception of the world takes place in individuals ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

tip 1: 1. نوک. سر 2. ته 3. ( سیگار ) فیلتر 4. فیلتردار کردن مثال: he put the tip of the spear in to the ground. او سر نیزه را داخل زمین قرار داد. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. person who works in tin or tin plate

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( کاغذ ) زرورق. فویل مثال: it must be covered by tinfoil. این باید با فویل پوشانده بشود.