پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٤٠)
بهداشت مثال: Two and a half billion no access to sanitation دو و نیم میلیارد {نفر} دسترسی به بهداشت ندارند.
۱. نابرابر. نامساوی ۲. ناهمگن. ناهموار ۳. ناتوان مثال: It is, first of all, profoundly unequal نخست اینکه آن شدیدا نابرابر است.
وابسته به هم. لازم و ملزوم یکدیگر. دارای همبستگی متقابل مثال: We live in a world that everyone knows is interdependent, but insufficient in three maj ...
بوران. کولاک. توفان برف مثال: There is a hard snowstorm outside. بیرون توفان برف و کولاک سختی هست.
آماردان. کارشناس آمار مثال: How do you tell the introverted statistician from the extroverted statistician? تو چطور یک کارشناس آمار درون گرا را از کا ...
۱. بطور فعال. فعالانه ۲. بطور جدی. جدا مثال: She is actively involved in several charities او بطور جدی و فعالانه در چندین موسسه خیریه دست اندرکار اس ...
۱. ارتقاء. ترفیع. ترقی ۲. فرهیختگی. تعالی. رفعت ۳. تپه. بلندی ۴. ارتفاع ( از سطح دریا ) ۵. ( معماری ) نقشه نما. نما ۶. ( تفنگ و غیره ) زاویه مثال: th ...
۱. ابتدایی. اولیه. بدوی ۲. قدیمی. کهنه / ۱. نقاش یا مجسمه ساز قبل از رنسانس. ۲. انسان بدوی مثال: a primitive vehicle used in animal traction یک وسیله ...
۱. کشش. نیروی کشش ۲. حمل ۳. ( چرخ و تایر ) اصطکاک. سطح اصطکاک. اصطکاک چرخ مثال: a primitive vehicle used in animal traction یک وسیله نقلیه ابتدایی از ...
۱. ( مایعات ) نشت کردن. نفوذ کردن. رد شدن. عبور کردن ۲. ( قهوه ) از صافی رد شدن ۳. ( قهوه ) از صافی رد کردن ۴. پخش شدن. شایع شدن. مثال: The excess f ...
قطب شمال مثال: I stood alone at the North geographic Pole من به تنهایی در قطب شمال جغرافیایی ماندم.
۱. تخصص یافتن. متخصص شدن ۲. تخصصی کردن. اختصاصی کردن مثال: I specialize in dragging heavy things. من در کشیدن چیزهای سنگین تخصص دارم.
هم عقیده بودن مثال: Experts in political issues worldwide concur that this action is being executed under the direction of the United States, or at ...
مجدد {صفت است و قبل از اسم قرار می گیرد} مثال: The renewed attacks by the usurping Zionist regime on Gaza is a truly large, atrocious crime. حملات م ...
مدت مقرر. بازه زمانی مثال: Furthermore, they were able to promptly hold elections within the legally designated time frame, elect a new President, fo ...
بازاری کردن مثال: What I fear is that these sorts of programs may lead to the commercialization of poetry and good poets. چیزی که من نگران هستم این ...
خواهان. طرفدار مثال: Such concepts have their own admirers and people who comprehend them. چنین مفاهیمی خواهان و طرفدار خودش را دارد و مردمی که آن { ...
مستی مثال: What drunkenness is he referring to when he says: "O lute - playing wanderer, are you more drunk than I? او چه مستی را اشاره می کند وقتی ...
لطیف مثال: delicate and refined poetic emotions احساسات ظریف و لطیف شاعرانه
دارای مضمون مثال: This is what is meant when it’s said that Indian - style poetry is thematic. وقتی گفته می شود که اشعار سبک هندی دارای مضمون هستند ...
بی حیایی مثال: The explicitness, immodesty, and shamelessness in romantic poetry are not appropriate. عیان بودن، وقاحت و بی حیایی در اشعار عاشقانه م ...
صراحت، روشنی، آشکار بودن، عیان بودن مثال: The explicitness, immodesty, and shamelessness in romantic poetry are not appropriate. عیان بودن، وقاحت و ...
در درجه دوم مثال: Or, secondarily, there’s Hafez and certain others, the likes of whom truly cannot be found. یا در درجه دوم، حافظ و بعضی دیگران هست ...
محروم. مستضعف مثال: O Lord! Bestow Your grace on all the poor, the oppressed, and the underprivileged people of the world. پروردگارا! فضل خودت را به ...
دولتی. تحت مالکیت دولت مثال: I’ve heard that some large companies — that is, major, important state - owned companies — have exports and a foreign e ...
قدرت خرید مثال: Because if the value of the national currency decreases due to a rising exchange rate, even if inflation is low, that money loses its ...
متوقف شدن. ادامه ندادن مثال: I’ve heard the reward for reporting smuggling was discontinued some time ago. من شنیده ام پاداش برای گزارش قاچاق، از مد ...
شدنی مثال: Of course, it’s a difficult task and we know that, but it’s doable. البته، کار سختی است و ما می دانیم، اما شدنی است.
( عامیانه - امریکا ) چیز یا شخص مهم، گنده گنده. بزرگتر مثال: The new Schwarzenegger movie will be the Hollywood biggie this summer. فیلم جدید شوارتز ...
۱. مخصوصا. به خصوص. بالاخص. بویژه ۲. بطور دقیق تر. به بیان دقیق تر ۳. صرفا. فقط مثال: We haven't specifically targeted school children ما فقط بچه ه ...
۱. رخنه. نفوذ ۲. پیشرفت. موفقیت. گام نخست مثال: They need to look forwards to breakthroughs. آنها برای پیشرفت و موفقیت نیاز به نگاه رو به جلو دارند.
۱. بازخورد. پس خوراند. پس خورد ۲. بازتاب. واکنش. جواب مثال: There was a great deal of feedback from customers about the new product, and most of the ...
۱. چند زبانه ۲. شخص چند زبانه مثال: I wanted to ask polyglots about the methods that they use. من می خواستم از اشخاص چند زبانه درباره روشهایی که است ...
1. حکم. فرمان 2. اختیار. تفویض اختیار 3. قیومیت 4. دستور دادن مثال: he called an election to seek a mandate for his policies او برای یافتن اختیار ب ...
1. محیط 2. حول و حوش. دور و بر. اطراف مثال: People get effect of surroundings. مردم از محیط تاثیر می پذیرند.
حداکثر. منتها درجه. بیشینه. بیشترین حد. ماکزیمم. بیشترین مثال: the maximum amount بیشترین مقدار production levels are near their maximum میزان تولی ...
1. بلوغ. رَسِش 2. پختگی 3. ( سفته و غیره ) سر رسید مثال: her progress from childhood to maturity. he displayed a maturity beyond his years.
1. مادری ، 2. مادرانه مثال: her maternal instincts. غرایز مادرانه اش his maternal grandparents. پدربزرگ و مادربزرگ مادری او
1. جراحی 2. با جراحی. از راه جراحی 3. ناشی از جراحی 4. ( مجازی ) بسیار دقیق
تخته موج سواری مثال: if you want to learn surfing so good first you should buy a nice surfboard. اگر می خواهی موج سواری را خوب یاد بگیری اول باید یک ...
1. اطمینان 2. قطعیت 3. تضمین. وثیقه 4. ضامن مثال: she's a surety for his obligations زن ضامن تعهدات و وظایف مرد است. bail of �10, 000 with a furth ...
1. سرکوب. سرکوبی. فرونشانی. بازداری 2. سرکوفتگی. واپس زدگی 3. پنهان کاری 4. جلوگیری. توقف
1. رئیس مآب 2. رئیس مابانه. تحکم آمیز. آمرانه 3. استادانه. ماهرانه مثال: a masterful man یک مرد رئیس مآب their masterful handling of the situation ...
حاجتمند. ملتمس ، مستدعی n. one who earnestly requests مثال: I come as a supplicant begging a favor. من به عنوان یک حاجتمند آمدم تا مساعدتی را خواهش ...
مثال: superstitious beliefs باورهای خرافی he's incredibly superstitious او به طور باورنکردنی خرافاتی است.
1. فوق طبیعی 2. غیر دنیوی. ملکوتی 3. خارق العاده 4. پدیده های فوق طبیعی. نیرویهای فوق طبیعی مثال: supernatural powers قدرتهای فوق طبیعی a supernatu ...
برترى ، تفوق مثال: the great superiority of Hoyland over younger abstract painters. برتری زیاد هویلند بر نقاشان جوان تر سبک انتزاعی
1. نظارت کردن 2. هدایت کردن . اداره کردن مثال: The children were dressing in the lobby، superintended by Mrs. Moffatt.
مثال: he scored a superb goal. او یک گل عالی زد. a superb diamond necklace. یک گردنبند الماس باشکوه.
برنزه adj. having a brownish skin tone resulting as a result of exposure to the sun