پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧١)
سهمیه مثال: There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China. سهمیه ای برای تعداد افرادی که می توانستند از چین به ...
۱. لقمه. تکه ۲. لعبت. تیکه ۳. ذره. چکه. خورده مثال: Suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster. سوزان اکراه داشت که حتی یک تکه از {غذ ...
انسان ساز. تهیب کننده شخصیت مثال: Fasting during the month of Ramadan, intimacy with the Quran during the month of Ramadan, the Night of Qadr in the ...
آغاز کننده. شروع کننده مثال: They should know that we’ve never been the initiators of conflicts or confrontations with anyone. آنها باید بدانند که م ...
خباثت مثال: Today, the maliciousness of the cruel Zionist regime — though the term "cruel" is an inadequate description of them — has anguished the h ...
بخشنامه مثال: Regulations, directives, and guidelines shouldn’t change every day so that investors can feel confident that they can trust the process ...
نظارتی مثال: This is my message to the responsible supervisory bodies in various institutions, whether in the administration, the judiciary, or the M ...
رشادت. شجاعت مثال: The patience of the Iranian nation, their steadfastness, their courage, and their valor were all demonstrated. صبر ملت ایران، ایس ...
چرتکه. چتکه مثال: I used an abacus to calculate my average. برای حساب کردن معدلم، از چرتکه استفاده کردم.
۱. کوره ۲. تنور. تون مثال: When the furnace is hot enough, the metal is melted. وقتی کوره به اندازه کافی داغ است، فلز ذوب شده است.
ساحل. لب دریا. لب آب. کنار دریا. اسکله، بارانداز مثال: Most of the hotels are down on the waterfront. اکثر هتل ها در کنار دریا قرار دارند. My favor ...
۱. سوختن. اشتعال ۲. احتراق مثال: We all know how a combustion engine sounds like. همه ما می دانیم صدای احتراق یک موتور چطوری است؟
سرازیر شدن. جاری شدن. سیل. هجوم. ورود مثال: We see a constant influx of food. ما شاهد سرازیر شدن دائمی غذا هستیم. ما شاهد ورود دائمی غذا هستیم.
۱. حواس پرتی ۲. موجب حواس پرتی ۳. سرگرمی. وسیله تفریح ۴. پریشانی. آشفتگی خاطر ۵. ( مجازی ) دیوانگی مثال: the need for relaxation and distraction sho ...
طیف مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود.
الکترومغناطیسی مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود. electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
۱. ( در آب ) فرو بردن. فرو کردن. ۲. ( مجازی ) غرق کردن. غوطه ور ساختن مثال: I like to immerse myself in my topics. من دوست دارم خودم را در مباحثم غر ...
۱. الزام. اجبار. ناچاری. فشار. زور ۲. محدودیت. قید. قید و بند ۳. تصنع. تکلف. تظاهر مثال: He thought he would be happier without the constraints of a ...
غیر قابل تصور. باور نکردنی مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور اس ...
۱. انفجار ۲. صدای انفجار مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور است.
کامل. کلی مثال: To produce a holistic view of the universe. تا یک چشم اندار کلی از جهان ارائه بدهد.
۱. کار مخاطره آمیز. ریسک ۲. سفر مخاطره آمیز ۳. کار. کسب و کار ۴. دست به کار خطرناک زدن. خطر کردن ۵. به خطر انداختن ۶. جرات کردن. به خود جرات دادن و گ ...
۱. شکوفه. ۲. شکوفه دادن. شکوفه کردن ۳. باز شدن. شکفتن ۴. رشد کردن. بالیدن. رسیدن. شکوفا شدن مثال: branches heavy with blossoms شاخه هایی مملو از شکوف ...
شهد. نوش مثال: I am going to get the nectar and I am going to leave. من می خواهم شهد را بگیرم و {آنجا} را ترک کنم.
گروه خون. گروه خونی مترادف: blood type مثال: A database of their blood group will be prepared. یک پایگاه داده ها از گروه های خونی شان آماده خواهد ش ...
رفتاری مثال: Behavioral sciences علوم رفتاری
محل کار. محیط کار مثال: Five years of productivity growth in the workplace. پنج سال رشد بهره وری در محیط کار
۱. قدرت تولید ۲. ( اقتصاد ) بهره وری مثال: Five years of productivity growth in the workplace. پنج سال رشد قدرت تولید در محل کار پنج سال رشد بهره ور ...
با قاطعیت مثال: "So be steadfast. " Stand firmly, resolutely, and hopefully. پس ثابت قدم باش. محکم، با قاطعیت و امیدوارانه بیاست.
برزخ {عالمی است بین عالم دنیا و قیامت که انسانها بعد از مرگ در آن عالم زندگی می کنند. در برزخ ارواح با بدنهای مثالی خود زندگی می کنند. اگر فرد مومن ب ...
مضاعف. فزاینده مثال: This year, Nowruz and the start of the New Year carry a heightened spiritual feeling due to them falling in these blessed days a ...
بهداشت مثال: Two and a half billion no access to sanitation دو و نیم میلیارد {نفر} دسترسی به بهداشت ندارند.
۱. نابرابر. نامساوی ۲. ناهمگن. ناهموار ۳. ناتوان مثال: It is, first of all, profoundly unequal نخست اینکه آن شدیدا نابرابر است.
وابسته به هم. لازم و ملزوم یکدیگر. دارای همبستگی متقابل مثال: We live in a world that everyone knows is interdependent, but insufficient in three maj ...
بوران. کولاک. توفان برف مثال: There is a hard snowstorm outside. بیرون توفان برف و کولاک سختی هست.
آماردان. کارشناس آمار مثال: How do you tell the introverted statistician from the extroverted statistician? تو چطور یک کارشناس آمار درون گرا را از کا ...
۱. بطور فعال. فعالانه ۲. بطور جدی. جدا مثال: She is actively involved in several charities او بطور جدی و فعالانه در چندین موسسه خیریه دست اندرکار اس ...
۱. ارتقاء. ترفیع. ترقی ۲. فرهیختگی. تعالی. رفعت ۳. تپه. بلندی ۴. ارتفاع ( از سطح دریا ) ۵. ( معماری ) نقشه نما. نما ۶. ( تفنگ و غیره ) زاویه مثال: th ...
۱. ابتدایی. اولیه. بدوی ۲. قدیمی. کهنه / ۱. نقاش یا مجسمه ساز قبل از رنسانس. ۲. انسان بدوی مثال: a primitive vehicle used in animal traction یک وسیله ...
۱. کشش. نیروی کشش ۲. حمل ۳. ( چرخ و تایر ) اصطکاک. سطح اصطکاک. اصطکاک چرخ مثال: a primitive vehicle used in animal traction یک وسیله نقلیه ابتدایی از ...
۱. ( مایعات ) نشت کردن. نفوذ کردن. رد شدن. عبور کردن ۲. ( قهوه ) از صافی رد شدن ۳. ( قهوه ) از صافی رد کردن ۴. پخش شدن. شایع شدن. مثال: The excess f ...
قطب شمال مثال: I stood alone at the North geographic Pole من به تنهایی در قطب شمال جغرافیایی ماندم.
۱. تخصص یافتن. متخصص شدن ۲. تخصصی کردن. اختصاصی کردن مثال: I specialize in dragging heavy things. من در کشیدن چیزهای سنگین تخصص دارم.
هم عقیده بودن مثال: Experts in political issues worldwide concur that this action is being executed under the direction of the United States, or at ...
مجدد {صفت است و قبل از اسم قرار می گیرد} مثال: The renewed attacks by the usurping Zionist regime on Gaza is a truly large, atrocious crime. حملات م ...
مدت مقرر. بازه زمانی مثال: Furthermore, they were able to promptly hold elections within the legally designated time frame, elect a new President, fo ...
بازاری کردن مثال: What I fear is that these sorts of programs may lead to the commercialization of poetry and good poets. چیزی که من نگران هستم این ...
خواهان. طرفدار مثال: Such concepts have their own admirers and people who comprehend them. چنین مفاهیمی خواهان و طرفدار خودش را دارد و مردمی که آن { ...
مستی مثال: What drunkenness is he referring to when he says: "O lute - playing wanderer, are you more drunk than I? او چه مستی را اشاره می کند وقتی ...
لطیف مثال: delicate and refined poetic emotions احساسات ظریف و لطیف شاعرانه