پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧١)

بازدید
٥,٢٨١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سهمیه مثال: There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China. سهمیه ای برای تعداد افرادی که می توانستند از چین به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لقمه. تکه ۲. لعبت. تیکه ۳. ذره. چکه. خورده مثال: Suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster. سوزان اکراه داشت که حتی یک تکه از {غذ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انسان ساز. تهیب کننده شخصیت مثال: Fasting during the month of Ramadan, intimacy with the Quran during the month of Ramadan, the Night of Qadr in the ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آغاز کننده. شروع کننده مثال: They should know that we’ve never been the initiators of conflicts or confrontations with anyone. آنها باید بدانند که م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خباثت مثال: Today, the maliciousness of the cruel Zionist regime — though the term "cruel" is an inadequate description of them — has anguished the h ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بخشنامه مثال: Regulations, directives, and guidelines shouldn’t change every day so that investors can feel confident that they can trust the process ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نظارتی مثال: This is my message to the responsible supervisory bodies in various institutions, whether in the administration, the judiciary, or the M ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشادت. شجاعت مثال: The patience of the Iranian nation, their steadfastness, their courage, and their valor were all demonstrated. صبر ملت ایران، ایس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرتکه. چتکه مثال: I used an abacus to calculate my average. برای حساب کردن معدلم، از چرتکه استفاده کردم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کوره ۲. تنور. تون مثال: When the furnace is hot enough, the metal is melted. وقتی کوره به اندازه کافی داغ است، فلز ذوب شده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساحل. لب دریا. لب آب. کنار دریا. اسکله، بارانداز مثال: Most of the hotels are down on the waterfront. اکثر هتل ها در کنار دریا قرار دارند. My favor ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سوختن. اشتعال ۲. احتراق مثال: We all know how a combustion engine sounds like. همه ما می دانیم صدای احتراق یک موتور چطوری است؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سرازیر شدن. جاری شدن. سیل. هجوم. ورود مثال: We see a constant influx of food. ما شاهد سرازیر شدن دائمی غذا هستیم. ما شاهد ورود دائمی غذا هستیم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. حواس پرتی ۲. موجب حواس پرتی ۳. سرگرمی. وسیله تفریح ۴. پریشانی. آشفتگی خاطر ۵. ( مجازی ) دیوانگی مثال: the need for relaxation and distraction sho ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طیف مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الکترومغناطیسی مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود. electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( در آب ) فرو بردن. فرو کردن. ۲. ( مجازی ) غرق کردن. غوطه ور ساختن مثال: I like to immerse myself in my topics. من دوست دارم خودم را در مباحثم غر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. الزام. اجبار. ناچاری. فشار. زور ۲. محدودیت. قید. قید و بند ۳. تصنع. تکلف. تظاهر مثال: He thought he would be happier without the constraints of a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر قابل تصور. باور نکردنی مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور اس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انفجار ۲. صدای انفجار مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کامل. کلی مثال: To produce a holistic view of the universe. تا یک چشم اندار کلی از جهان ارائه بدهد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کار مخاطره آمیز. ریسک ۲. سفر مخاطره آمیز ۳. کار. کسب و کار ۴. دست به کار خطرناک زدن. خطر کردن ۵. به خطر انداختن ۶. جرات کردن. به خود جرات دادن و گ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شکوفه. ۲. شکوفه دادن. شکوفه کردن ۳. باز شدن. شکفتن ۴. رشد کردن. بالیدن. رسیدن. شکوفا شدن مثال: branches heavy with blossoms شاخه هایی مملو از شکوف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهد. نوش مثال: I am going to get the nectar and I am going to leave. من می خواهم شهد را بگیرم و {آنجا} را ترک کنم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گروه خون. گروه خونی مترادف: blood type مثال: A database of their blood group will be prepared. یک پایگاه داده ها از گروه های خونی شان آماده خواهد ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتاری مثال: Behavioral sciences علوم رفتاری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محل کار. محیط کار مثال: Five years of productivity growth in the workplace. پنج سال رشد بهره وری در محیط کار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قدرت تولید ۲. ( اقتصاد ) بهره وری مثال: Five years of productivity growth in the workplace. پنج سال رشد قدرت تولید در محل کار پنج سال رشد بهره ور ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با قاطعیت مثال: "So be steadfast. " Stand firmly, resolutely, and hopefully. پس ثابت قدم باش. محکم، با قاطعیت و امیدوارانه بیاست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برزخ {عالمی است بین عالم دنیا و قیامت که انسانها بعد از مرگ در آن عالم زندگی می کنند. در برزخ ارواح با بدنهای مثالی خود زندگی می کنند. اگر فرد مومن ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مضاعف. فزاینده مثال: This year, Nowruz and the start of the New Year carry a heightened spiritual feeling due to them falling in these blessed days a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بهداشت مثال: Two and a half billion no access to sanitation دو و نیم میلیارد {نفر} دسترسی به بهداشت ندارند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نابرابر. نامساوی ۲. ناهمگن. ناهموار ۳. ناتوان مثال: It is, first of all, profoundly unequal نخست اینکه آن شدیدا نابرابر است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وابسته به هم. لازم و ملزوم یکدیگر. دارای همبستگی متقابل مثال: We live in a world that everyone knows is interdependent, but insufficient in three maj ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوران. کولاک. توفان برف مثال: There is a hard snowstorm outside. بیرون توفان برف و کولاک سختی هست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماردان. کارشناس آمار مثال: How do you tell the introverted statistician from the extroverted statistician? تو چطور یک کارشناس آمار درون گرا را از کا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور فعال. فعالانه ۲. بطور جدی. جدا مثال: She is actively involved in several charities او بطور جدی و فعالانه در چندین موسسه خیریه دست اندرکار اس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ارتقاء. ترفیع. ترقی ۲. فرهیختگی. تعالی. رفعت ۳. تپه. بلندی ۴. ارتفاع ( از سطح دریا ) ۵. ( معماری ) نقشه نما. نما ۶. ( تفنگ و غیره ) زاویه مثال: th ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ابتدایی. اولیه. بدوی ۲. قدیمی. کهنه / ۱. نقاش یا مجسمه ساز قبل از رنسانس. ۲. انسان بدوی مثال: a primitive vehicle used in animal traction یک وسیله ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کشش. نیروی کشش ۲. حمل ۳. ( چرخ و تایر ) اصطکاک. سطح اصطکاک. اصطکاک چرخ مثال: a primitive vehicle used in animal traction یک وسیله نقلیه ابتدایی از ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( مایعات ) نشت کردن. نفوذ کردن. رد شدن. عبور کردن ۲. ( قهوه ) از صافی رد شدن ۳. ( قهوه ) از صافی رد کردن ۴. پخش شدن. شایع شدن. مثال: The excess f ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قطب شمال مثال: I stood alone at the North geographic Pole من به تنهایی در قطب شمال جغرافیایی ماندم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تخصص یافتن. متخصص شدن ۲. تخصصی کردن. اختصاصی کردن مثال: I specialize in dragging heavy things. من در کشیدن چیزهای سنگین تخصص دارم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم عقیده بودن مثال: Experts in political issues worldwide concur that this action is being executed under the direction of the United States, or at ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجدد {صفت است و قبل از اسم قرار می گیرد} مثال: The renewed attacks by the usurping Zionist regime on Gaza is a truly large, atrocious crime. حملات م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مدت مقرر. بازه زمانی مثال: Furthermore, they were able to promptly hold elections within the legally designated time frame, elect a new President, fo ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازاری کردن مثال: What I fear is that these sorts of programs may lead to the commercialization of poetry and good poets. چیزی که من نگران هستم این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواهان. طرفدار مثال: Such concepts have their own admirers and people who comprehend them. چنین مفاهیمی خواهان و طرفدار خودش را دارد و مردمی که آن { ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مستی مثال: What drunkenness is he referring to when he says: "O lute - playing wanderer, are you more drunk than I? او چه مستی را اشاره می کند وقتی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

لطیف مثال: delicate and refined poetic emotions احساسات ظریف و لطیف شاعرانه