پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٢٥)

بازدید
٤,٠٣٣
تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به این معنی که مثال: If the Quran is recited using tarteel — in the sense that I mentioned, not in the commonly understood sense — it will have an im ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درمان. شفا مثال: What does purification mean? It means a healing of the soul and heart. تزکیه به چه معنی است؟ به معنای شفای روح و قلب است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تزکیه. پاکسازی. پالایش مثال: The recitation of these verses leads to purification. تلاوت این آیات موجب تزکیه می شود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلاوت مثال: The recitation of these verses leads to purification. تلاوت این آیات موجب تزکیه می شود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخل. خساست مثال: People are afflicted with envy, stinginess, suspicion, laziness, pursuing desires, and selfishness. مردم دچار حسادت، بخل، سوء ظن، ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمام نشدنی مثال: What I believe is important for us is to be able to quench society's thirst with the inexhaustible fountain of the Quran. آنچه من ف ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرونشاندن. سیراب کردن مثال: What I believe is important for us is to be able to quench society's thirst with the inexhaustible fountain of the Quran. ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تاثیرگذار. نقش بسته مثال: They are outstanding examples that will remain etched in the history of Iran and its people. آنها نمونه های برجسته ای هست ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به ارث گذاشتن مثال: This legacy of resistance, this sense of strength, and the feeling of being able and not being passive in the face of events — c ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیشتازی مثال: A notable trait of the people of Tabriz and Azerbaijan is their pioneering spirit in various matters. یک خصوصیت مهم مردم تبریز و آربای ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ضد دینی. ضد دین مثال: These efforts emphasized ethnic characteristics and were based on an anti - religious, secular perspective, so to speak. این ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به اصطلاح مثال: These efforts emphasized ethnic characteristics and were based on an anti - religious, secular perspective, so to speak. این تلاشها ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بالای. برفراز مثال: The Tsarist agents insisted that Sattar Khan raise a white flag atop his house so that he would be safe from the attacks of the R ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

{حکومت} تزاری مثال: In some cases, due to the incompetence shown by those in central regions and in the country’s capital, officials in the Tsarist o ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی عرضگی. بی کفایتی مثال: In some cases, due to the incompetence shown by those in central regions and in the country’s capital, officials in the Tsa ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

متزلزل کردن مثال: A young Azerbaijani, a young person from Tabriz, stands like a mountain today in the face of events that unsettle even the most ex ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

فقید. مرحوم. متوفی مثال: Before I begin, I believe it is necessary to pay tribute to the memory of our martyred, deceased Friday Prayer Leader [of Ta ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انجام دادن. محقق کردن. موجب شدن مثال: Such people can bring about this innovation. چنین افرادی می توانند این نوآوری را محقق کنند. چنین افرادی می تو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تعیین کننده. مشخص کننده. متمایز کننده مثال: This is one of our defining traits. این یکی از ویژگیهای تعیین کننده ما است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استخدام کردن. به کار گماشتن 2. مشغول ( کاری ) بودن. سرگرم ( کاری ) بودن 3. به کار بردن. استعمال کردن. استفاده کردن از. 4. ( وقت ) گذراندن. صرف کرد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترجمه 2. تبدیل. انتقال مثال: the translation of the Bible into English ترجمة انجیل به زبان انگلیسی the translation of these policies into practic ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترجمه کردن ، برگرداندن به 2. ترجمه شدن 3. تعبیر کردن 4. تبدیل کردن مثال: the German original had been translated into English نسخة اصلی آلمانی به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیرینه. کهن مثال: The promise of justice and the hope for the establishment of justice has been one of humanity's long - standing desires and a sourc ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عبور 2. گذر. انتقال 3. حمل و نقل. ترابری 4. توقف ( موقت ) 5. {اخترشناسی} عبور نصف النهاری مثال: the transit of goods between states حمل و نقل کال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گذرا. زودگذر. موقت 2. مسافر. مهمان مثال: This is a transient situation. این یک موقعیت گذرا و موقت است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تجاوز. تخطی. قانون شکنی 2. گناه مثال: this is a punishment for his past transgressions این یک مجازات برای قانون شکنی های گذشته او است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پافراتر نهادن. تجاوز کردن2. شکستن. زیرپا گذاشتن. رعایت نکردن. 3. خطا کردن. اشتباه کردن. گناه کردن مثال: if they transgress the punishment is harsh ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کارکشته. وارد. آگاه. چشم و گوش باز ۲. حساس. باریک بین. موشکاف. ۳. بافرهنگ. فرهیخته ۴. پیشرفته. پیچیده ۵. عالمانه مثال: It is a kind of very nice, ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ظلم. ستم. بی رحمی ۲. وحشیگری. سبعیت ۳. ( بصورت جمع ) فجایع مثال: Actually, I underestimated the atrocities, I have to admit. در واقع من فجایع را ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوسازی کردن. بازسازی کردن مثال: Hundreds of millions of pounds are needed to redevelop large areas of stricken by earthquake. صدها میلیون پوند برای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کنار گذاشتن. نادیده گرفتن. ناچیز شمردن مثال: Female employees complained of being marginalized by management کارکنان زن از نادیده گرفته شدن توسط مدی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گریزپا ۲. فرار ۳. مبهم. گنگ. پیچیده ۴. بیان نشدنی. غیر قابل بیان مثال: an elusive concept یک مفهوم فرار یک مفهوم مبهم و پیچیده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. پرزدار. کرک دار. کرکی ۲. پشمالو ۳. ( مو ) پف کرده. وز وزی. فرفری ۴. تار. مات. کدر ۵. مبهم. مه آلود. نامشخص مثال: My uncle gave me a beautiful blue ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تقدیرگرایی. سرنوشت گرایی. جبری گری مثال: How we might actually be able to prove that fatalism is wrong. چگونه ما واقعا قادر خواهیم بود ثابت کنیم که ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. معتقد به سرنوشت یا تقدیر. جبری ۲. سرنوشت گرایانه. تقدیرگرایانه. جزمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حکم. احکام ۲. اعتقاد. اعتقادات ۳. اصل جزمی. اصول جزمی ۴. جزمیت. جزم اندیشی. تعصب مثال: The official dogma of all Western industrial societies. اص ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. احیا کردن. دوباره برقرار کردن ۲. ( مجازی ) بازآفریدن. از نو خلق کردن. مثال: Who is most famous for reinventing spaghetti sauce.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در سه نسخه / در سه نسخه تنظیم کردن مثال: And it comes out in January, and I hope you all buy it in triplicate. و آن در ژانویه منتشر خواهد شد و من ام ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور واقع بینانه. با واقع بینی ۲. به شیوه رآلیستی مثال: But I think more realistically, that being in a gang – selling drugs for a gang – is perha ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مصرف بیش از حد دارو ۲. مقدار بیش از حد دارو ۳. ( دارو ) بیش از حد مصرف کردن مثال: That because overdoses are happening so much to the white commun ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تضعیف کننده. فرساینده. فرسایشی ۲. گام به گام. تدریجی ۳. ( آب و هوا ) ناسالم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور مضحکی. به طور نامعقولی مثال: Because the worst that you can say about it is that it is preposterously wasteful. زیرا بدترین چیزی که می توانید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( دارای ) تضاد. ( دارای ) تناقض ۲. پر از تضاد. پر از تناقض ۳. متناقض نما ۴. ( خواب ) نا به روال مثال: It is so queer that physicists resort to one ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کرخی. بی حسی ۲. بهت. بهت زدگی. حالت بهت زدگی مثال: I mistook happiness for a lot of other things, Like numbness or decadence or selfishness. من ش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جذب شدن. جلب شدن. کشیده شدن ۲. ته نشین شدن. پایین رفتن ۳. ( فیزیک ) گرانیدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. در جای نامناسب گذاشتن. در جای غلط قرار دادن ۲. نابجا بکار بردن ۳. جایی گذاشتن و فراموش کردن. گم و گور کردن مثال: It's easy to misplace your car in ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It's easy to misplace your car in the parking lot. این ساده است که شما ماشین تان را در یک پارکینگ روباز گم و گور کنید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اضافه برآورد کردن ۲. مبالغه کردن. گزاف گفتن ۳. دست بالا گرفتن، زیاد براورد کردن/ ۱. برآورد اضافی ۲. مبالغه. گزاف مثال: You overestimate my value ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مرمت. نوسازی. تعمیر ۲. توان بخشی ۳. بازپروری ۴. اعاده حیثیت مثال: That money was enough for the rehabilitation of water services all over the coun ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از نو ترسیم کردن. تغییر دادن مثال: The US is sitting and redrawing the map of the world on paper. ایالات متحده نشسته و دارد نقشه جهان را بر روی کاغذ ...