پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
توهم مثال: he continued to suffer from horrific hallucinations او همچنان از توهمات وحشتناک رنج می برد.
۱. شعار دیواری. دیوار نوشته ۲. نوشته های دیواری مستهجن مثال: all immovable objects have graffiti sprayed on them بر روی همه اشیاء ثابت با اسپری شعار ...
۱. ثابت. جابجا نشدنی ۲. پایدار. استوار. تغییر ناپذیر ۳. غیر منقول ۴. ( بصورت جمع ) امول غیر منقول مثال: all immovable objects have graffiti sprayed o ...
به اتفاق آرا مثال: a committee of MPs has unanimously agreed to back his bill یک کمیسیون از نمایندگان مجلس به اتفاق آرا موافت کردند از لایحه ی او حما ...
۱. ( آسمان ) بدون ابر. صاف ۲. ( بینایی ) سالم. خوب ۳. راحت. آرام. بی دغدغه مثال: you wake up to sunshine and unclouded skies تو در افتاب و آسمانهای ص ...
۱. عادی. معمولی. پیش پا افتاده ۲. حرف معمولی. امر عادی. مسئله پیش پا افتاده
{بیماری} پارکینسون مثال: Almost like what you’d seen in Parkinson’s disease. تقریبا شبیه آنچه که شما در بیماری پارکینسون دیده بودید.
به ندرت. گاه گاه مثال: Volkswagen owner’s would rave about their economical cars, telling everyone how little gas they used and how infrequently they ...
۱. حیوان شکارگر ۲. غارتگر. دزد. متجاوز مثال: Many fish have ingenious ways of protecting their eggs from predators. بسیاری از ماهی ها روشهای مبتکران ...
مشارکت داشتن. همدست بودن مثال: Not only does it support those crimes, it’s also complicit in those crimes. نه تنها از آن جنایتها حمایت می کند بلکه ...
۱. باروری ۲. حاصلخیزی ۳. خلاقیت مثال: improve the soil fertility by adding compost بهبود حاصلخیزی خاک با اضافه کردن کود
۱. حیاتی ۲. ضروری. بسیار مهم. ۳. بانشاط. پر شور. زنده مثال: With each passing year her contributions become more vital با گذشت هر سال کمکهای زن حیاتی ...
قابل سکونت. مناسب زندگی مثال: We call that belt the habitable zone. ما به آن کمربند، منطقه قابل سکونت می گوییم.
۱. خاصیت ارتجاعی. خاصیت فنری. کشسانی. برگشت پذیری ۲. بهبود پذیری. ترمیم پذیری ۳. انعطاف پذیری مثال: resilience in the face of adversity انعطاف پذیری ...
ناسا ( سازمان ملی هوانوردی و فضانوردی آمریکا ) مثال: Here is a NASA model and science data from satellite showing the 2017 hurricane season. این یک ...
۱. شعاع دایره. شعاع ۲. ( کالبد شناسی ) زند زیرین مثال: So expand your radius. پس شعاع خودتان را گسترش و توسعه بدهید.
نیرومندی مثال: Today, the Iranian nation has been able to weaken the US — this formidable enemy and daunting power that used to be able to intimidate ...
۱. عشق بازی کردن ۲. جلب کردن. کسب کردن. به دست آوردن مثال: a campaign to woo potential customers یک کمپین برای جلب کردن خریداران و مشتریان بالقوه
۱. بالقوه ۲. ممکن ۳. توسعه یافته ۳. ناشناخته ۴. نهان. نهفته/ ۱. امکان ۲. استعداد. توانش ۳. پتانسیل مثال: a campaign to woo potential customers یک کمپ ...
۱. سختی. گرفتاری. ناملایمت. پریشان حالی ۲. بد اقبالی. بد بیاری مثال: resilience in the face of adversity انعطاف پذیری در مواجهه با سختی و گرفتاری
۱. آدم مشهور. چهره سرشناس ۲. شهرت. آوازه مثال: he became a sporting celebrity او به یک چهره سرشناس ورزشی تبدیل شد.
پاراالمپیک مثال: on Tuesday more than 200 Paralympic athletes from 50 nations will come to Iran. در روز سه شنبه بیش از ۲۰۰ ورزشکار پاراالمپیک از ۵۰ ...
ژلاتین مثال: stir the gelatin into the salmon mixture ژلاتین را در مخلوط ماهی آزاد هم بزن.
۱. ( غده ) پروستات مثال: This chapter focuses on infections of the prostate. این فصل بر روی عفونتهای پروستات متمرکز است. این فصل به عفونتهای پروستا ...
۱. ( شخص. ذهن ) مبتکر. خلاق ۲. ابتکاری. بکر ۳. استادانه. ماهرانه. هوشمندانه مثال: Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax. برنی ...
رعب آور مثال: Today, the Iranian nation has been able to weaken the US — this formidable enemy and daunting power that used to be able to intimidate ...
درون گرا مثال: From introverts, these children gradually became confident persons بین درون گراها، این بچه ها به تدریج اشخاص دارای اعتماد به نفسی می ش ...
۱. برون گرا ۲. برونگرایانه ۳. آدم شاد. آدم بانشاط. ادم سرزنده مثال: On the other hand, there are also children who are complete extroverts and very c ...
مسلط مثال: Some sow doubts by saying, "Is it possible to oppose a modern, advanced, dominating, powerful entity like the US system and government? ب ...
بذر تردید می کارند {تردید ایجاد می کنند} مثال: Some sow doubts by saying, "Is it possible to oppose a modern, advanced, dominating, powerful entity l ...
۱. غیر قابل جلوگیری ۲. اجتناب ناپذیر. گریز ناپذیر ۳. وقفه ناپذیر. توقف ناپذیر مثال: the largest firms may ultimately become unstoppable بزرگترین شرکت ...
۱. پرت و پلا گفتن. هذیان گفتن. داد و قال کردن ۲. با حرارت حرف زدن ۳. غریدن. خروشیدن. متلاطم بودن ۴. پر آب و تاب. تحسین برانگیز ۵. جنجال. هیاهو ۶. نقد ...
۱. روغن کاری کردن. روغن زدن ۲. نرم کردن. روان کردن ۲. آسان کردن. تسهیل کردن مثال: The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week. ...
اتمام حجت. اولتیماتوم مثال: their employers issued an ultimatum demanding an immediate return to work کارفرماهایشان اتمام حجت صادر کردند و درخواست کر ...
۱. نهایتا. در نهایت. دست آخر ۲. بالاخره. سرانجام مثال: the largest firms may ultimately become unstoppable بزرگترین شرکتها شاید در نهایت توقف ناپذیر ...
۱. هولناک. وحشتناک. ترسناک. مخوف ۲. بد. افتضاح. مزخرف مثال: Janey avoided staring at the horrid man’s face. جنی از خیره شدن به صورت مردِ ترسناک اجتن ...
۱. چابک. چالاک. فرز ۲. تیزهوش. تیز مثال: The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief. پلیس فرز و چابک از روی حصار پرید تا دزد ...
با بی ملاحظه گی. با بی فکری تمام. در نهایت بی احتیاطی. از روی غفلت مثال: he was driving recklessly and lost control او با بی ملاحظگی و در نهایت بی اح ...
۱. آدم سیگاری ۲. واگن ویژه سیگاری ها مثال: The reckless smokers ignited the entire forest. آدمهای سیگاری بی ملاحظه کل جنگل را به آتش کشیدند.
۱. قوی. پر طاقت. جان سخت ۲. نترس. بی باک. پر دل و جرات ۳. ( گیاه ) مقاوم مثال: Perhaps the hardy people of that northern land found good use for what ...
۱. ( فنی ) حس گر ۲. اندام حسی مثال: the engineers used electronic sensors to monitor each wheel مهندسین از حس گرهای الکترونیکی برای کنترل کردن هر چرخ ...
۱. پدال ۲. ( دوچرخه ) پنجه رکاب ۳. پدال دار. پدالی. پایی / ۱. ( دوچرخه ) پا زدن. رکاب زدن ۲. با دوچرخه رفتن ۳. به پدال فشار آوردن ۴. گاز دادن
( کامپیوتر ) مودم مثال: Please turn off and on the modem. لطفا مودم را خاموش و روشن کن.
جاسوسی مثال: Tens of thousands of advisors were brought into Iran, not only to sponge off the country and interfere in military, intelligence, and go ...
۱. استعداد. آمادگی. توانایی. قابلیت ۲. سهولت. اسانی. راحتی ۳. وسیله. امکان. مزیت ۴. مهارت. استادی. چیره دستی مثال: Wi - Fi is a facility allowing com ...
گوشی تلفن همراه هوشمند. گوشی های لمسی مثال: Wi - Fi is a facility allowing computers, smartphones, or other devices to connect to the Internet or com ...
به صورت بی سیم مثال: Wi - Fi is a facility allowing computers, smartphones, or other devices to connect to the Internet or communicate with one anoth ...
وای فای مثال: Wi - Fi is a facility allowing computers, smartphones, or other devices to connect to the Internet or communicate with one another wire ...
( قطار ) از خط خارج کردن. ۲. از خط خارج شدن مثال: more than 50 passengers escaped injury when a train was derailed بیش از ۵۰ مسافر وقتی یک قطار از خط ...
۱. مسافر ۲. طفیلی. آدم بیکاره مثال: more than 50 passengers escaped injury when a train was derailed بیش از ۵۰ مسافر وقتی یک قطار از خط خارج شده بود ...