پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
رمز عبور. کد عبور مثال: the built - in Wi - Fi found my home network and connected to it quickly, once I entered my passcode وایفای داخلی شبکه خانه م ...
۱. گفته متناقض نما. معما ۲. تضاد و تناقض. تناقض گویی. ضد و نقیض ۳. جمع اضداد ۴. مغالطه ۵. گفته خلاف عرف مثال: the uncertainty principle leads to all ...
۱. ( ریاضیات ) رقم . عدد ۲. ( کالبد شناسی ) انگشت مثال: Then I'm asked for the first and fourth digits of my five digit passcode بعد از اولین و چهار ...
آزادی خواه. دوستدار آزادی مثال: SAVAK became a center for torture and bringing pressure on the fighters and the freedom - lovers. ساواک مرکزی شد بر ...
۱. کالا. کالاها. اجناس ۲. اموال ۳. بار مثال: imports of luxury goods واردات کالاها و اجناس لوکس
کودتا مثال: he was overthrown in an army coup detat. او در یک کودتای نظامی سرنگون شده بود.
۱. ( زبان شناسی ) صورتهای صرفی ۲. نمونه. سرمشق. الگو. مدل مثال: society's paradigm of the ‘ideal woman نمونه و الگوی اجتماع برای {یک} زن ایده آل
۱. تشریفات. پروتوکل ۲. تفاهام نامه. یادداشت تفاهم. توافق نامه مثال: protocol forbids the prince from making any public statement in his defense پروتو ...
نهضت جبهه ملی مثال: I encourage you, our dear young people, to read books about the events of 1953, the National Front Movement, and the presence of ...
۱. آسیب. ضایعه. ضربه ۲. ضربه عاطفی. شوک روحی مثال: many experience the trauma of divorce تجربیات بسیار ضربه عاطفی طلاق
۱. متفقا. یک صدا. همه با هم ۲. متحدا. به طور متحد. به اتفاق. هماهنگ مثال: Yes, sir, ’ said the girls in unison دختران همه با هم و یک صدا گفتند: بله ق ...
مثال: A national government by the people was in power in Iran, but the US betrayed the trust of that government which had naively trusted the United ...
بشکه کوچک مثال: “get a keg of nails” the carpenter shouted at me. نجار سرم داد کشید و گفت: یک بشکه میخ بیاور.
۱. بدبخت. فلک زده ۲. فلاکت بار. مصیبت بار ۳. بد مثال: I feel wretched after a night when I’ve scarcely slept. بعد از یک شب بیخوابی احساس بسیار بدی ...
۱. ضربه روحی زدن به. ۲. ( پزشکی ) زخم کردن. زخمی کردن. مجروح کردن. اسیب رساندن به مثال: the children were traumatized by separation from their famili ...
مثال: The clear, obvious, well - documented answer is that it stemmed from the cruel, insolent domination of the US government over our dear nation ...
۱. چابک. چالاک. فرز. پر جنب و جوش. پر تحرک ۲. ( ذهن ) وقاد. فعال. تیز مثال: Ruth was as agile as a monkey
آمپول مثال: an ampoule of adrenalin یک آمپول آدرنالین
۱. روح. شبح. جن ۲. خیال. وهم. توهم ۳. خیالی. توهمی ۴. اسرارآمیز. مرموز. غیبی ۵. ( مربوط به ) روح یا ارواح مثال: a phantom ship یک کشتی اسرار آمیز و م ...
شیپوره ، گلوگاه ، فواره ، سر لوله اب ، ناوک. نازل. بینی ، پوزه ، دهانک. ( نظامی ) لوله خرطومی مثال: he twisted the nozzle of the shower head او شیپور ...
سیفلیس مثال: Late syphilis develops about ten years after first infection سیفلیس اخیر تقریبا ده سال بعد از اولین عفونت ظاهر می شود.
نقطه عطف مثال: Therefore, this event is a significant, unforgettable historic occurrence and a turning point in our history. بنابراین این حادثه یک ا ...
( داروی ) مسکن. درد زدا مثال: Those who take aspirins and other painkillers regularly should realize that they may become drug addicts too. کسانی که ...
۱. ( زمین ) بکر. دست نخورده ۲. ( حیوان ) رام نشده. تربیت نشده. وحشی ۳. مستقل. آزاد. اسیر ( چیزی ) نشده مثال: Nepal was stunning with its wild, untame ...
مثال: a face - to - face conversation یک گفتگوی رو در رو
شبکه سازی مثال: From the very first hours and days of the Revolution, the US embassy served as a center for networking and plotting against the Revol ...
توطئه مثال: From the very first hours and days of the Revolution, the US embassy served as a center for networking and plotting against the Revolutio ...
نوترون مثال: It was soon discovered that the proton, the neutron, and the electron are not alone خیلی زود کشف شده بود که پروتون، نوترون و الکترون تنه ...
پروتون مثال: It was soon discovered that the proton, the neutron, and the electron are not alone خیلی زود کشف شده بود که پروتون، نوترون و الکترون تنه ...
الکترون مثال: It was soon discovered that the proton, the neutron, and the electron are not alone خیلی زود کشف شده بود که پروتون، نوترون و الکترون تن ...
۱. مرطوب کردن. نم زدن. تر کردن ۲. مرطوب شدن. نم کشیدن. تر شدن. خیس شدن مثال: she moistened her lips with the tip of her tongue او با نوک زبانش لبهایش ...
پرده گوش مثال: The music was so loud that I thought that it would penetrate my eardrum. موسیقی آنقدر بلند بود که من فکر کردن پرده گوششم پاره می شود.
خلال دندان مثال: My mother used to say that I was as slender as a toothpick. مادرم عادت داشت که بگوید من به لاغری و باریکی خلال دندان هستم.
لانه جاسوسی آمریکا مثال: There is no place for question or doubt with regard to the matter of the US Spy Den. هیچ جای سوال و تردیدی درباره موضوع لان ...
تخم چشم. کره چشم / ۱. زل زدن به ۲. ورانداز کردن مثال: Grateful eye surgeons report that they have used laser beams to repair the retinas in some fort ...
( چشم ) شبکیه مثال: Grateful eye surgeons report that they have used laser beams to repair the retinas in some fortunate patients by creating tiny sc ...
۱. تبخیر کردن. به بخار تبدیل کردن ۲. تبخیر شدن. بخار شدن. به بخار تبدیل شدن مثال: So vast is the laser beam’s power that it has without a doubt the c ...
۱. سوراخ کردن. شکافتن ۲. نفوذ کردن. رخنه کردن ۳. ( راز. مسئله ) پی بردن. فهمیدن ۴. مقاربت کردن با ۵. درک شدن مثال: We had to penetrate the massive w ...
۱. ( حیوان ) کفل. کپل. سرین ۲. ( به شوخی ) ما تحت ۳. گوشت ران ۴. گروه ناچیز. جمعی انگشت شمار. افراد باقیمانده مثال: well - done rump steaks استیک های ...
مثال: Don’t become neglectful about remembering God. از�یادآوری� خدا غافل نباشید. از �بیاد آوردن� خدا غافل نباشید.
آفرین! مرحبا! احسنت!/ ( گوشت ) کاملا پخته. پخته ی پخته مثال: the decoration was very well done دکوراسیون خیلی خوب انجام شده بود. Well done Ali. آف ...
۱. انطباق. سازگاری. تغییر ۲. تنظیم. اقتباس مثال: Ecologist, who deal with the adaptation of life to the environment… {برای} بوم شناسان، که با سازگاری ...
۱. بوم شناس ۲. بوم دوست. طرفدار حفظ محیط زیست مثال: a German ecologist studying the river habitat یک بوم شناس آلمانی {بر روی} زیستگاه رودخانه مطالعه ...
مرد قبیله. مرد اهل قبیله مثال: The land is sacred to these tribesmen این زمین برای مردان قبیله مقدس است.
۱. خوش امد گفتن ۲. ادای احترام کردن ۳. سلام ( نظامی ) دادن ۴. ادای احترام ۵. سلام نظامی مثال: We salute this innovative school. ما به این دبیرستان ن ...
۱. هم رای. هم عقیده. هم داستان ۲. واحد. یکپارچه. متفق مثال: The class was unanimous is wanting to eliminate study halls. بچه های کلاس متفق القول خو ...
۱. فرغون ۲. چرخ دستی. گاری دستی. مثال: He put the bricks in to the barrow. او آجرها را در فرغون گذاشت.
داستان فکاهی مصور مثال: Expanding the comic strips, the editor hoped that more people would buy his paper. سردبیر امیدوار بود با افزایش دادن داستانه ...
روز ملی مبارزه با استکبار جهانی مثال: The following is the full text of the speech delivered by Imam Khamenei, the Leader of the Islamic Revolution, ...
۱. وحشی ۲. بدوی. بی تمدن. نافرهیخته ۳. وحشیانه. سبعانه. بی رحمانه ۴. سخت. شدید. حاد ۵. ( آدم ) وحشی ۶. حمله ور شدن. حمله کردن ۷. به باد انتقاد گرفتن. ...