پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
۱. بسیار سرد. یخ زده. ۲. خشک. بی روح. غیر دوستانه. سرد ۳. ( زن ) سرد مزاج مثال: It was a great hardship for the men to live through the frigid winter ...
۱. غمگین. افسرده. گرفته ۲. غم انگیز. افسرده کننده. دلتنگ کننده ۳. بسیار بد مثال: When the weather is so dismal, I sometimes stay in bed all day. وق ...
قاچاق مثال: customs men had searched the carriages for contraband مردان گمرک واگنها را برای قاچاق زیر و رو کرده بودند.
۱. تطبیق کردن. مطابق بودن. همخوانی داشتن ۲. برابر بودن. در حکم ( چیزی ) بودن. نظیر ( چیزی ) بودن. ۳. مکاتبه داشتن. نامگزاری کردن ۴. ( ریاضیات ) مناظر ...
مثال: Their problem is us bringing forth a new discourse in response to the invalid, corrupt, discriminatory global order that prevails in the world ...
۱. بدون عادت داشتن به. خو نگرفته. ۲. غیر عادی. غیر معمول. نامانوس مثال: Coming from Alaska, she was unaccustomed to Florida’s heat. او که از آلاسکا ...
مخفف: Federal Bureau of investigation است اف بی آی ( اداره پلیس فدرال آمریکا ) مثال: The data about the bank robbery were given to the FBI. اطلاعات ...
شاهدخت. شاهزاده خانم. پرنسس مثال: Many gallant knights entered the contest to win the princess. شوالیه های شجاع زیادی برای بدست آوردن شاهزاده خانم، ...
مثال: So the voice that was clearly raised against the flawed global order was that of the Islamic Revolution and the Islamic Republic, and it was ce ...
مثال: Your friend will admire you if you use tact and thoughtfulness. اگر شما از ژرف اندیشی و تدبیر استفاده کنید، دوستانتان شما را تحسین خواهند کرد.
نشان ( چیزی ) بودن. خبر دادن از. دلالت داشتن به مثال: the look on her face boded ill
۱. آرام. با ارامش ۲. بدون درگیری. بدون خشونت. بدون خون و خونریزی. بدون جنگ و دعوا مثال: the rally passed off peacefully راهپیمایی بدون درگیری و با آ ...
مثال: he passed the exam او امتحان را قبول شد.
بدون جلب توجه مثال: his death passed almost unnoticed مرگ او تقریبا بدون جلب توجه اتفاق افتاد.
جنبش عدم تعهد مثال: Of course, when I mentioned that no one opposed that order, there were years before the [formation of] the Islamic Republic, when ...
خودشیرینی کردن پیش ِ . خود را سبک کردن پیش ِ . ( از کسی ) خوش آمد گویی کردن. نزد ( کسی ) چاپلوسی کردی مثال: He says, ‘You don't know whether she was ...
۱. وارد کردن. اضافه کردن ۲. ( لابلای حرفها ) گفتن. به عنوان معترضه گفتن مثال: Then a new emotion was interjected into the conversation.
فلج مثال: Paralysis also interferes with the body’s internal systems. فلج همچنین در مورد دستگاه های داخلی بدن اختلال ایجاد می کند.
مثال: The misleading ruckus that we sometimes hear from some individuals who claim we are at odds with everyone and that we are in conflict with eve ...
مثال: Saddam was a craving, power - hungry, greedy, arrogant, impudent, cruel, reckless person, who was sitting behind Iran's borders. صدام یک آدم ...
مثال: All of these countries — the US, the Soviet Union, the NATO countries that were America’s allies, and the Warsaw Pact countries that were allie ...
مثال: Some countries are dominators, others are dominated. برخی از کشورها سلطه گر هستند و برخی دیگر �سلطه پذیر و تحت سلطه�.
مثال: Some countries are dominators, others are dominated. برخی از کشورها �سلطه گر �هستند و برخی دیگر سلطه پذیر.
مثال: But at that time, there was no voice, no outcry, no explicit stance taken against this unjust order that destroys virtues. اما در آن زمان هیچ ...
مثال: At this time, they tell us, “You supplied missiles to such - and - such place, ” or “You gave drones to such - and - such place. ” الان آنها ب ...
مثال: Fortunately, some of those who have spoken here today have alluded to this topic. خوشبختانه بعضی از کسانی که امروز اینجا صحبت کرده اند به این ...
مثال: Of course, as we are speaking, you dear attendees who are present in this meeting along with the large audience listening from a distance are ...
گزارش مانند. گزارش گونه مثال: The second topic that must be brought to the attention of today's audience is a report - like account of the war, a rep ...
۱. ناامیدکننده. یاس آور. تیره و تار ۲. افسرده. غمگین. ناامید ۳. لخت. بی حفاظ. بی تجمل ۴. سرد مثال: His circumstances were bleak but he survived. شرا ...
۱. تابلوی آگهی های شهری. بیلبورد ۲. آگهی شهری مثال: Hey! Look at that billboard over there. هی! به آن بیلبورد که آنجا است نگاه کن.
مثال: Taking the lead and stepping into uncharted territories is valuable. سبقت گرفتن و قدم برداشتن در قلمرو های �ناشناخته� ارزشمند است.
۱. به زور وادار کردن. مجبور کردن ۲. تحت فشار قرار دادن. سرکوب کردن. ۳. به زور متوسل شدن. اعمال زور کردن مثال: he was coerced into giving evidence او ...
۱. آمین ۲. درست است! همین طور است! مثال: I hope you are alright, your family loves you, please come home, amen امیدوارم حالت خوب باشد، خانواده ات دوس ...
ماری جوانا. علف مثال: Legal marijuana coming into focus. مارجوانای قانونی در مرکز توجه قرار گرفت.
۱. مکان. محل ۲. مرکز. کانون ۳. ( ریاضیات ) مکان هندسی مثال: The locus of decision - making is sometimes far from the government's offices. مرکز و کا ...
۱. ( روانپزشکی ) اسکیزوفرنی ۲. دوگانگی. رفتار دوگانه مثال: Doctors diagnosed him with schizophrenia. دکترها برای او اکسیزوفرنی تشخیص دادند. دکترها ...
۱. فشردگی. تراکم. انبوهی ۲. غلظت ۲. ( فیزیک ) چگالی. وزن مخصوص ۳. پیچیدگی. دشواری مثال: a reduction in bone density یک کاهش در تراکم استخوان
۱. درمانگر ۲. روان درمانگر مثال: a certified massage therapist یک ماساژ درمانگر تایید شده
۱. نابهنجار ۲. غیر عادی. غیر طبیعی مثال: the illness is recognizable from the patient's abnormal behavior این بیماری از رفتارهای غیرعادی و غیر طبیعی ...
۱. دودلی. تردید. تزلزل ۲. تضاد. ناهمخوانی. ناهماهنگی ۳. ( روانشناسی ) دوسوگرایی. دوسویگی مثال: On that situation ambivalence was normal. در آن شرایط ...
چند فرهنگی مثال: A unique multicultural environment یک محیط چند فرهنگی منحصر به فرد
تریلیون ( در آمریکا ۱۰۱۲ ( یعنی هزار میلیارد ) و در انگلستان ۱۰۱۸ ( یعنی هزار هزار میلیارد ) ) مثال: There are more than a trillion galaxies in the ...
۱. قصاب ۲. سلاخ ۳. مغازه قصابی. دکان قصابی. قصابی ۴. ذبح کردن. کشتن. کشت و کشتار کردن. سلاخی کردن مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذ ...
آنزیم مثال: They can act as real enzymes. انها می توانند مثل یک آنزیم واقعی عمل کنند.
۱. گوشت ذبح اسلامی ۲. ( مربوط به ) ذبح اسلامی ۳. ذبح اسلامی کردن / حلال مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذبح اسلامی
۱. هولوگرام. تصویر تمام نگار ( تصویری سه بعدی که به روش لیزری گرفته می شود ) مثال: a transparent hologram of my father یک هولوگرام شفاف از پدرم.
۱. جنوب ۲. جنوبی ۳. به طرف جنوب مثال: Go to the south. برو به طرف جنوب the south aisle was separated off راهرو جنوبی مجزا شده بود.
۱. نظم دادن. آراستن ۲. رمزگشایی کردن مثال: Unscrambled the letters and make nouns. حروف را نظم بدهید و اسامی را بسازید.
۱. وجب ۲. ( پل و غیره ) دهانه. چشمه ۳. پهنه. گستره. فراخنا ۴. ( زمان ) فاصله. طول، دوره ۵. ( پل ) زدن ۶. وجب کردن مثال: Order the following animals b ...
۱. کشنده ۲. خسته کننده. طاقت فرسا ۳. مضحک ۴. قتل مثال: the motive for this killing is unclear انگیزه برای این قتل نامعلوم است.