پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٦١
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بسیار سرد. یخ زده. ۲. خشک. بی روح. غیر دوستانه. سرد ۳. ( زن ) سرد مزاج مثال: It was a great hardship for the men to live through the frigid winter ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. غمگین. افسرده. گرفته ۲. غم انگیز. افسرده کننده. دلتنگ کننده ۳. بسیار بد مثال: When the weather is so dismal, I sometimes stay in bed all day. وق ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قاچاق مثال: customs men had searched the carriages for contraband مردان گمرک واگنها را برای قاچاق زیر و رو کرده بودند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. تطبیق کردن. مطابق بودن. همخوانی داشتن ۲. برابر بودن. در حکم ( چیزی ) بودن. نظیر ( چیزی ) بودن. ۳. مکاتبه داشتن. نامگزاری کردن ۴. ( ریاضیات ) مناظر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: Their problem is us bringing forth a new discourse in response to the invalid, corrupt, discriminatory global order that prevails in the world ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. بدون عادت داشتن به. خو نگرفته. ۲. غیر عادی. غیر معمول. نامانوس مثال: Coming from Alaska, she was unaccustomed to Florida’s heat. او که از آلاسکا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مخفف: Federal Bureau of investigation است اف بی آی ( اداره پلیس فدرال آمریکا ) مثال: The data about the bank robbery were given to the FBI. اطلاعات ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

شاهدخت. شاهزاده خانم. پرنسس مثال: Many gallant knights entered the contest to win the princess. شوالیه های شجاع زیادی برای بدست آوردن شاهزاده خانم، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: So the voice that was clearly raised against the flawed global order was that of the Islamic Revolution and the Islamic Republic, and it was ce ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: Your friend will admire you if you use tact and thoughtfulness. اگر شما از ژرف اندیشی و تدبیر استفاده کنید، دوستانتان شما را تحسین خواهند کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

نشان ( چیزی ) بودن. خبر دادن از. دلالت داشتن به مثال: the look on her face boded ill

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. آرام. با ارامش ۲. بدون درگیری. بدون خشونت. بدون خون و خونریزی. بدون جنگ و دعوا مثال: the rally passed off peacefully راهپیمایی بدون درگیری و با آ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: he passed the exam او امتحان را قبول شد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

بدون جلب توجه مثال: his death passed almost unnoticed مرگ او تقریبا بدون جلب توجه اتفاق افتاد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

جنبش عدم تعهد مثال: Of course, when I mentioned that no one opposed that order, there were years before the [formation of] the Islamic Republic, when ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

خودشیرینی کردن پیش ِ . خود را سبک کردن پیش ِ . ( از کسی ) خوش آمد گویی کردن. نزد ( کسی ) چاپلوسی کردی مثال: He says, ‘You don't know whether she was ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. وارد کردن. اضافه کردن ۲. ( لابلای حرفها ) گفتن. به عنوان معترضه گفتن مثال: Then a new emotion was interjected into the conversation.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

فلج مثال: Paralysis also interferes with the body’s internal systems. فلج همچنین در مورد دستگاه های داخلی بدن اختلال ایجاد می کند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

مثال: The misleading ruckus that we sometimes hear from some individuals who claim we are at odds with everyone and that we are in conflict with eve ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Saddam was a craving, power - hungry, greedy, arrogant, impudent, cruel, reckless person, who was sitting behind Iran's borders. صدام یک آدم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: All of these countries — the US, the Soviet Union, the NATO countries that were America’s allies, and the Warsaw Pact countries that were allie ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: Some countries are dominators, others are dominated. برخی از کشورها سلطه گر هستند و برخی دیگر �سلطه پذیر و تحت سلطه�.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Some countries are dominators, others are dominated. برخی از کشورها �سلطه گر �هستند و برخی دیگر سلطه پذیر.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٢

مثال: But at that time, there was no voice, no outcry, no explicit stance taken against this unjust order that destroys virtues. اما در آن زمان هیچ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: At this time, they tell us, “You supplied missiles to such - and - such place, ” or “You gave drones to such - and - such place. ” الان آنها ب ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

مثال: Fortunately, some of those who have spoken here today have alluded to this topic. خوشبختانه بعضی از کسانی که امروز اینجا صحبت کرده اند به این ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Of course, as we are speaking, you dear attendees who are present in this meeting along with the large audience listening from a distance are ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گزارش مانند. گزارش گونه مثال: The second topic that must be brought to the attention of today's audience is a report - like account of the war, a rep ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٣

۱. ناامیدکننده. یاس آور. تیره و تار ۲. افسرده. غمگین. ناامید ۳. لخت. بی حفاظ. بی تجمل ۴. سرد مثال: His circumstances were bleak but he survived. شرا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تابلوی آگهی های شهری. بیلبورد ۲. آگهی شهری مثال: Hey! Look at that billboard over there. هی! به آن بیلبورد که آنجا است نگاه کن.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Taking the lead and stepping into uncharted territories is valuable. سبقت گرفتن و قدم برداشتن در قلمرو های �ناشناخته� ارزشمند است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به زور وادار کردن. مجبور کردن ۲. تحت فشار قرار دادن. سرکوب کردن. ۳. به زور متوسل شدن. اعمال زور کردن مثال: he was coerced into giving evidence او ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. آمین ۲. درست است! همین طور است! مثال: I hope you are alright, your family loves you, please come home, amen امیدوارم حالت خوب باشد، خانواده ات دوس ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ماری جوانا. علف مثال: Legal marijuana coming into focus. مارجوانای قانونی در مرکز توجه قرار گرفت.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. مکان. محل ۲. مرکز. کانون ۳. ( ریاضیات ) مکان هندسی مثال: The locus of decision - making is sometimes far from the government's offices. مرکز و کا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. ( روانپزشکی ) اسکیزوفرنی ۲. دوگانگی. رفتار دوگانه مثال: Doctors diagnosed him with schizophrenia. دکترها برای او اکسیزوفرنی تشخیص دادند. دکترها ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. فشردگی. تراکم. انبوهی ۲. غلظت ۲. ( فیزیک ) چگالی. وزن مخصوص ۳. پیچیدگی. دشواری مثال: a reduction in bone density یک کاهش در تراکم استخوان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٢

۱. درمانگر ۲. روان درمانگر مثال: a certified massage therapist یک ماساژ درمانگر تایید شده

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. نابهنجار ۲. غیر عادی. غیر طبیعی مثال: the illness is recognizable from the patient's abnormal behavior این بیماری از رفتارهای غیرعادی و غیر طبیعی ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دودلی. تردید. تزلزل ۲. تضاد. ناهمخوانی. ناهماهنگی ۳. ( روانشناسی ) دوسوگرایی. دوسویگی مثال: On that situation ambivalence was normal. در آن شرایط ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چند فرهنگی مثال: A unique multicultural environment یک محیط چند فرهنگی منحصر به فرد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

تریلیون ( در آمریکا ۱۰۱۲ ( یعنی هزار میلیارد ) و در انگلستان ۱۰۱۸ ( یعنی هزار هزار میلیارد ) ) مثال: There are more than a trillion galaxies in the ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

۱. قصاب ۲. سلاخ ۳. مغازه قصابی. دکان قصابی. قصابی ۴. ذبح کردن. کشتن. کشت و کشتار کردن. سلاخی کردن مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آنزیم مثال: They can act as real enzymes. انها می توانند مثل یک آنزیم واقعی عمل کنند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. گوشت ذبح اسلامی ۲. ( مربوط به ) ذبح اسلامی ۳. ذبح اسلامی کردن / حلال مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذبح اسلامی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. هولوگرام. تصویر تمام نگار ( تصویری سه بعدی که به روش لیزری گرفته می شود ) مثال: a transparent hologram of my father یک هولوگرام شفاف از پدرم.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. جنوب ۲. جنوبی ۳. به طرف جنوب مثال: Go to the south. برو به طرف جنوب the south aisle was separated off راهرو جنوبی مجزا شده بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نظم دادن. آراستن ۲. رمزگشایی کردن مثال: Unscrambled the letters and make nouns. حروف را نظم بدهید و اسامی را بسازید.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. وجب ۲. ( پل و غیره ) دهانه. چشمه ۳. پهنه. گستره. فراخنا ۴. ( زمان ) فاصله. طول، دوره ۵. ( پل ) زدن ۶. وجب کردن مثال: Order the following animals b ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. کشنده ۲. خسته کننده. طاقت فرسا ۳. مضحک ۴. قتل مثال: the motive for this killing is unclear انگیزه برای این قتل نامعلوم است.