infatuation

/ˌɪnˌfæt͡ʃuːˈeɪʃn̩//ɪnˌfæt͡ʃʊˈeɪʃn̩/

معنی: شیفتگی، شیدایی
معانی دیگر: دلباختگی، حماقت، نابخردی، بدداوری، بدگزینی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition or feeling of being infatuated.
مشابه: crush

- As her infatuation with this boy grew, she couldn't go a day without seeing him or speaking with him or dreaming of him.
[ترجمه گوگل] با افزایش شیفتگی او به این پسر، او نمی توانست روزی را بدون دیدن او یا صحبت با او یا خواب دیدن او ادامه دهد
[ترجمه ترگمان] همچنان که شیفتگی او با این پسر بزرگ تر می شد، نمی توانست یک روز بدون دیدن او برود یا با او صحبت کند یا با او حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone or something that infatuates one.
مشابه: crush

جمله های نمونه

1. the boy's infatuation with his friend's mother
دلباختگی پسر نسبت به مادر دوستش

2. His infatuation blinded him to her faults.
[ترجمه گوگل]شیفتگی او را در مورد عیوب خود کور کرد
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او او را به خطاهای او کور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's just an infatuation. She'll get over it.
[ترجمه گوگل]این فقط یک شیفتگی است او از آن عبور خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی است اون از پسش بر میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It isn't love, it's just a passing infatuation.
[ترجمه گوگل]این عشق نیست، فقط یک شیفتگی گذرا است
[ترجمه ترگمان]عشق نیست، فقط یک شیفتگی گذرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No one expected their infatuation with each other to last.
[ترجمه گوگل]هیچ کس انتظار نداشت که شیفتگی آنها به یکدیگر ادامه یابد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس انتظار عشق آن ها را به آخر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is only a passing infatuation, not to be taken too seriously.
[ترجمه گوگل]این فقط یک شیفتگی گذرا است که نباید خیلی جدی گرفته شود
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی گذرا است، نه اینکه خیلی جدی گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His infatuation with her lasted six months.
[ترجمه گوگل]شیفتگی او به او شش ماه طول کشید
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او با او شش ماه دوام یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His infatuation with Diane seemed to be growing.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که شیفتگی او به دایان در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او به دایان در حال رشد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bardo said his infatuation with Schaeffer dominated his life.
[ترجمه گوگل]باردو گفت که شیفتگی او به شفر بر زندگی او غالب بوده است
[ترجمه ترگمان]Bardo گفت که شیفتگی او با Schaeffer بر زندگی او تسلط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Think of infatuation as a biochemically induced, temporary, altered state of consciousness.
[ترجمه گوگل]شیفتگی را به عنوان یک حالت هوشیاری تغییریافته، موقتی و القایی بیوشیمیایی در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]به شیفتگی به عنوان یک حالت عصبی القا شده، موقتی و تغییر یافته آگاهی فکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But his lawyers say it was only an infatuation forced by circumstances.
[ترجمه گوگل]اما وکلای او می گویند که این فقط یک شیفتگی ناشی از شرایط بود
[ترجمه ترگمان]اما وکلای او می گویند که این عشق فقط یک شیفتگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She hoped that his ridiculous infatuation would soon wear off.
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که شیفتگی مضحک او به زودی از بین برود
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود که عشق مسخره او به زودی از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My infatuation with Dana did, however, bring a certain simplicity to my existence.
[ترجمه گوگل]با این حال، شیفتگی من به دانا، سادگی خاصی را به وجودم آورد
[ترجمه ترگمان]با این وجود، شیفتگی من با دنا این کار را کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ballantyne changed the subject back to his infatuation with hunting, firepower.
[ترجمه گوگل]بالانتاین موضوع را به شیفتگی خود به شکار و قدرت آتش تغییر داد
[ترجمه ترگمان]Ballantyne موضوع را عوض کرد و با شکار، قدرت شلیک را عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Questions about his infatuation with the bar owner's wife were met by a stony stare.
[ترجمه گوگل]سوالاتی در مورد شیفتگی او به همسر صاحب بار با نگاهی سنگی مواجه شد
[ترجمه ترگمان]سوال او درباره شیفتگی او با همسر صاحب بار با نگاهی سرد و بی روح مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شیفتگی (اسم)
captivation, infatuation, preoccupation

شیدایی (اسم)
fascination, mania, infatuation

انگلیسی به انگلیسی

• state of being infatuated, state of being captivated or obsessed by something or someone

پیشنهاد کاربران

strong but not usually lasting feelings of love or attraction
احساسات قوی اما نه معمولا پایدار از عشق یا جذابیت
It's just an infatuation. She'll get over it.
No one expected their infatuation with each other to last.
Compare
crush/ noun ( LIKING ) /informal
puppy love
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/infatuation
عشق دیوانه وار
هوس
شیفتگی
جنون آنی، هوس

بپرس