thoughtless

/ˈθɒtləs//ˈθɔːtləs/

معنی: لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری
معانی دیگر: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: thoughtlessly (adv.), thoughtlessness (n.)
(1) تعریف: not thinking adequately or enough; careless; reckless.
مترادف: careless, heedless, negligent, rash, reckless
متضاد: careful, thoughtful
مشابه: foolhardy, foolish, ill-considered, impetuous, imprudent, oblivious, precipitate, remiss, unmindful, unwise

- The thoughtless driver pulled into the traffic without looking.
[ترجمه گوگل] راننده بی فکر بدون اینکه نگاه کند وارد ترافیک شد
[ترجمه ترگمان] راننده بدون نگاه کردن به داخل رفت و آمد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: marked by lack of thought or foresight.
مترادف: inattentive, unreflective, unthinking
متضاد: thoughtful
مشابه: asinine, careless, dumb, glib, imprudent, neglectful, shallow, stupid, unobservant, vacant, vacuous

- I could have done so much better on the test if I hadn't made some thoughtless mistakes.
[ترجمه گوگل] اگر اشتباهات بدون فکری مرتکب نمی شدم، می توانستم در آزمون خیلی بهتر عمل کنم
[ترجمه ترگمان] اگر اشتباه نکرده بودم، می توانستم این کار را خیلی بهتر انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: inconsiderate.
مترادف: inattentive, inconsiderate, insensitive
متضاد: careful, considerate, thoughtful
مشابه: careless, discourteous, impolite, oblivious, rude, tactless, unmindful

- His sister was somewhat hurt by his thoughtless remark.
[ترجمه گوگل] خواهرش از سخنان بی فکر او تا حدودی آزرده شد
[ترجمه ترگمان] خواهرش از این حرف thoughtless اندکی رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the thoughtless despoliation of natural resources by mankind
چپاول نابخردانه ی منابع طبیعی توسط بشر

2. it was very thoughtless of him, to say the least
همین قدر می گویم که نهایت بی فکری او بود.

3. It was thoughtless not to phone and say you'd be late.
[ترجمه گوگل]بی فکر بود که تلفن نکنی و نگویید دیر می آیی
[ترجمه ترگمان]بی فکری کردم که زنگ نزنم و بگم دیر کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was thoughtless of her to mention it.
[ترجمه گوگل]از او بی فکر بود که به آن اشاره کند
[ترجمه ترگمان]خیلی بی دقت بود که حرفش را بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was thoughtless of me to do such a thing.
[ترجمه گوگل]انجام چنین کاری از من بی فکر بود
[ترجمه ترگمان]خیلی بی فکری کردم که همچین کاری رو انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Downy lips make thoughtless slips.
[ترجمه گوگل]لب های پرزدار لغزش های بی فکری ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان] لب های \"downy\" چرت و پرت میگن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She forgave him his thoughtless remark.
[ترجمه گوگل]او سخنان بی فکرش را بخشید
[ترجمه ترگمان]و این حرف بی thoughtless را به او بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her thoughtless remark cut him to the quick.
[ترجمه گوگل]اظهارات بی فکر او او را به سرعت برانگیخت
[ترجمه ترگمان]حرف بی thoughtless او را به سرعت قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thoughtless boys defaced the gate of the school with rude message in blue paint.
[ترجمه گوگل]پسران بی فکر با پیامی بی ادبانه با رنگ آبی دروازه مدرسه را مخدوش کردند
[ترجمه ترگمان]بچه های Thoughtless دروازه مدرسه را با پیام های خشن در رنگ آبی خراب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The media was criticized for its thoughtless incursion into the domestic grief of the family.
[ترجمه گوگل]رسانه ها به دلیل ورود بی فکرانه به غم و اندوه خانگی خانواده مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها بخاطر حمله thoughtless به اندوه خانوادگی خانواده مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was thoughtless of her not to tell you where she was going.
[ترجمه گوگل]بی فکر بود که به شما نگوید کجا می رود
[ترجمه ترگمان]بی thoughtless بود که به شما بگوید کجا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It astonishes me he could be so thoughtless.
[ترجمه گوگل]من را شگفت زده می کند که او می تواند بسیار بی فکر باشد
[ترجمه ترگمان]تعجب می کنم که او می تواند خیلی بی فکر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was thoughtless of you to eat all the cake and leave none for me.
[ترجمه گوگل]بی فکر بودی که همه کیک را بخوری و هیچی برای من نگذاری
[ترجمه ترگمان]خیلی احمقانه بود که تو همه کیک رو بخوری و من رو هم تنها بذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How very thoughtless. I'll give him a piece of my mind.
[ترجمه گوگل]چقدر بی فکر یه ذره از ذهنم بهش میدم
[ترجمه ترگمان] چه قدر بی thoughtless من به او یک قطعه از ذهنم خواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لا قید (صفت)
happy-go-lucky, careless, slipshod, unconcerned, glib, indifferent, jaunty, thoughtless

بی فکر (صفت)
light-headed, harum-scarum, light-minded, giddy-brained, mindless, thoughtless, inconsiderate, insensate, giddy-headed

بی ملاحظه (صفت)
reckless, thoughtless, inconsiderate, indiscreet, incautious, unconsidered

ناشی از بی فکری (صفت)
thoughtless

انگلیسی به انگلیسی

• inconsiderate, insensitive; rash, careless
thoughtless people forget or ignore what other people want, need, or feel.

پیشنهاد کاربران

thoughtless = unmindful = heedless
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : think
✅️ اسم ( noun ) : thought / thoughtfulness / thoughtlessness / think / thinker / thinking
✅️ صفت ( adjective ) : thoughtful / thoughtless / thinkable / thinking
✅️ قید ( adverb ) : thoughtfully / thoughtlessly
متضاد کلمه Thoughtful
Thoughtless یعنی بی فکر، بی ملاحظه
مثال:
It was very thoughtless of you to talk about his illness. You know he doesn't like to think about it.

بپرس