پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
هیپی ( جنبشی از جوانان در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ – ۱۹۷۰ ) مثال: the song became the anthem for hippie activists آهنگ برای اعضای فعال هیپی تبدیل به سرود ...
سرود مثال: the song became the anthem for hippy activists این آهنگ برای اعضای فعال هیپی تبدیل به سرود شد.
روز کاری. روز غیرتعطیل مثال: What days do you go to school? Every weekday. چه روزهایی به مدرسه می روی؟ هر روز غیر تعطیل
خلیج فارس مثال: Show me the Persian Gulf on the map. خلیج فارس را بر روی نقشه به من نشان بده.
مثال: Would you like some pineapple juice. مقداری آب آناناس میل دارید؟
۱. علامت. نشان. نشانگر ۲. علامت گذار ۳. امتیاز شمار ۴. ماژیک مثال: I have three markers a red, black and green one. من سه تا ماژیک دارم. یک قرمز مشک ...
مثال: I would like to thank our friends here from the bottom of my heart for their well - considered, good words. من می خواهم از ته دل از دوستانمان ...
۱. لال بازی ۲. نمایش لال بازی. نمایش بدون کلام ۳. هنرپیشه لال بازی ۴. لال بازی در آوردن ۵. ادای ( کسی را ) در اوردن ۶. ( نمایش بدون کلام ) اجرا کردن. ...
معاونت ریاست جمهوری مثال: The Vice Presidency has significant authority, and I recommend you seek the assistance of the President himself too. معاون ...
۱. مومن. متدین. با ایمان ۲. مذهبی ۳. صادق. صدیق. با اخلاص ۳. صادقانه. قلبی
مثال: They discussed a range of issues, ranging from industry and economics to the humanities, and so on. آنها در یک گستره ای از موضوعات بحث کردند ا ...
هم کلاسی. هم شاگردی مثال: I have nice classmates this year. من امسال همکلاسی های خوبی دارم.
فی الواقع. در حقیقت امر . براستی مثال: Verily, in all these are signs for men of knowledge. براستی در همه اینها نشانه هایی برای مردان اهل دانش و معر ...
۱. کتابچه راهنما ۲. کتاب تمرین مثال: Go to the part 2 of your workbook and do A, B and C به قسمت دوم کتاب تمرین تان بروید و A و B و C را انجام بدهید.
مثال: Hopefully we won’t lose any plants and animals and we will have enough food in the future. به امید خدا ما گیاهان و حیوانات دیگری را از دست نخو ...
طبیعت وحشی ( =حیوانات و گیاهان وحشی ) . حیات وحش مثال: Maryam is visiting a museum of nature and wildlife. مریم در حال بازدید از موزه طبیعت و حیات و ...
مثال: Visiting Iranian national observatory. بازدید از رصدخانه ملی ایرانی
۱. رو به زوال. رو به فنا. رو به ضعف ۲. ناموفق / ۱. نقطه ضعف. ضعف ۲. نقص. عیب مثال: pride is a terrible failing غرور یک عیب و نقص بسیار بدی است.
در حال پیشرفت. در دست اقدام. در جریان. جاری مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل جاری بین این دو زبان
۱. کنش متقابل. تاثیر متقابل. رفتار متقابل. تعامل ۲. ارتباط مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل و تاثیرمتقابل جاری بین دو زبان
۱. نامطمئن. مردد ۲. غیر قطعی. پا در هوا مثال: she was feeling nervous, unsure of herself
۱. دروغ. مغایر با حقیقت ۲. بی وفا. خائن. خیانت پیشه مثال: the newspaper was duped into publishing an untrue story روزنامه در انتشار یک داستان دروغ { ...
۱. گول زدن. کلاه سر ( کسی ) گذاشتن. خر کردن. اغفال کردن ۲. ( آدم ) گول خورده. فریب خورده. ساده لوح مثال: the newspaper was duped into publishing an u ...
۱. به دنبال ( کسی ) آمدن ۲. ( روی صحنه ) ظاهر شدن ۳. وارد زمین ( بازی ) شدن ۴. برخوردن به. اتفاقی دیدن ۵. شروع شدن ۶. از راه رسیدن ۷. پیشرفت کردن. به ...
۱. افسردگی. اندوه. غم ۲. یاس. ناامیدی مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر طرف کردن افسر ...
۱. پراکنده کردن ۲. بر طرف کردن. رفع کردن. زایل کردن مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر ...
۱. نقض کردن. زیر پا گذاشتن. نادیده گرفتن. تخطی کردن از ۲. تضاد داشتن با. مغایر بودن با. مخالف بودن با ۳. مخالفت کردن با. مورد سوال قرار دادن. نفی کرد ...
۱. نقض ۲. خلاف. تضاد مثال: a contravention of human rights یک نقض حقوق بشر
۱. شدت ۲. عمق ۳. جدیت ۴. شور. هیجان مثال: the intensity of his passion تندی و شدت شهوت و اشتیاق او
۱. دست نخورده ۲. مصون. محفوظ. در امان ۳. سالم. آسیب ندیده ۴. برکنار از. به دور از. محروم از مثال: untouched forest جنگل سالم و دست نخورده
۱. بصری. دیداری. بینایی ۲. نوری. نور شناختی مثال: optical defects خطاهای بصری
۱. حراف. زبان آور. بلند بانگ ۲. پر هیاهو. پر سر و صدا. جنجالی مثال: a vociferous critic of the government یک منتقد پر سر و صدا و جنجالیِ دولت
۱. کار. شغل. حرفه ۲. وظیفه. رسالت. تعهد
مثال: Every day in the US nine kids are just shot unintentionally. هر روز در � ایالات متحده آمریکا� نه کودک فقط بطورناخواسته مورد اصابت گلوله قرار م ...
۱. سد. بند ۲. ( نظامی ) سد آتش ۳. ( مجازی ) سیل. رگبار مثال: A barrage of bullet رگباری از گلوله
۱. وول زدن یا خوردن. لولیدن ۲. ( از درد ) به خود پیچیدن. پیچ و تاب خوردن ۳. خود را آزاد کردن ۴. دست و پای خود را گم کردن. ناراحت شدن ۵. وول وول مثال: ...
۱. نخ ۲. قصه. داستان ۳. قصه گفتن. تعریف کردن مثال: a sweater made of yarn wool یک ژاکت بافته شده از نخ پشمی
۱. ( سیاسی ) اطلاعات گمراه کننده ۲. نشر اطلاعات گمراه کننده
۱. بدرفتاری کردن با. بد تا کردن با. بی حرمتی کردن به ۲. خشونت کردن با. آزار رساندن به مثال: he denied mistreating his workers او بدرفتاری کردن با کا ...
۱. پیچ خوردن. با پیچ و خم گذشتن ۲. سرگردان بودن ۳. از این شاخ به آن شاخ پریدن مثال: a river that meandered gently through a meadow رودخانه ای که به ...
۱. رنگ پریده. زرد ۲. بی رنگ. کم رنگ ۳. بی روح. بی بو و خاصیت مثال: I looked at her pallid face. من به چهرة رنگ پریده و زرد او نگاه کردم.
۱. باتوم ( باتون ) ۲. چوب ( رهبر ارکستر ) . چوب میزانه ۳. ( مسابقه دو ) چوب امدادی ۴. تعلیمی
۱. توری ۲. سوراخ توری ۳. ( بصورت جمع ) شبکه ۴. دام. مخمصه ۵. ( با تور ) صید کردن ۶. ( چرخ و دنده ) جفت شدن. در هم گیر کردن ۷. با هم جور بودن. سازگار ...
۱. بدتر کردن. وخیم تر کردن. حادتر کردن. تشدید کردن ۲. عصبانی کردن. کفری کردن. از کوره در رفتن مثال: insomnia can aggravate a patient's distress بی ...
۱. پر پیچ و خم. پیچ در پیچ ۲. نادرست مثال: A twisty road یک جاده ی پر پیچ و خم و پیچ در پیچ
۱. متلاشی کردن. تکه تکه کردن ۲. متلاشی شدن. فرو پاشیدن. از هم پاشیدن. تکه تکه شدن
۱. با فرهنگ. فرهیخته ۲. پرورده. پرورش یافته ۳. پرورشی
۱. هنرشناختی ۲. زیبایی شناختی ۳. هنرمندانه. هنری ۴. هنرشناس. هنر دوست مثال: the pictures give great aesthetic pleasure تصاویر لذت زیبایی شناختی زیادی ...
نیرنگ. تزویر. مکر. حیله. فریب کاری. شیادی مثال: his political guile فریب کاری سیاسی او
حیله گر. مکار. حقه باز. موذی مثال: a crafty crook faked an injury to escape from prison یک دزد موذی و حقه باز برای فرار از زندان تظاهر به یک آسیب دید ...