tiptoe

/ˈtɪpˌtoʊ//ˈtɪptəʊ/

معنی: نوک پنجه، با نوک پا راه رفتن
معانی دیگر: پاورچین پاورچین راه رفتن، سرپنجه راه رفتن، پاچیدن، (روی) سرپنجه، تیپا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: on tiptoe
• : تعریف: the end or tip of a toe.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tiptoes, tiptoeing, tiptoed
(1) تعریف: to walk carefully or stealthily on or as if on one's toes.
مشابه: sneak

- We tiptoed out of the sleeping baby's room.
[ترجمه گوگل] از اتاق نوزادی که خوابیده بود بیرون آمدیم
[ترجمه ترگمان] پاورچین پاورچین از اتاق بچه خوابیده بیرون رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to treat something with caution or care.

- They were tiptoeing around a very sensitive issue.
[ترجمه گوگل] آنها در حال بررسی یک موضوع بسیار حساس بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها با نوک پنجه در اطراف یک مساله بسیار حساس قدم می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: marked by walking, standing, or moving on the toes.

- a tiptoe twirl
[ترجمه گوگل] یک چرخش نوک پا
[ترجمه ترگمان] روی نوک پنجه پا چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: stealthy or cautious; careful.
قید ( adverb )
• : تعریف: on or as if on one's toes.

- We went tiptoe down the corridor.
[ترجمه گوگل] تا سر راه راهرو رفتیم
[ترجمه ترگمان] پاورچین پاورچین از راهرو پایین رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. on tiptoe
1- روی نوک پا،روی سرپنجه،در حال پاورچین بودن

2. he stood tiptoe and looked inside the room
نوک پا ایستاد و به درون اتاق نگاه کرد.

3. she stood on tiptoe and whispered something into mohsen's ears
روی نوک پا ایستاد و چیزی در گوش محسن نجوا کرد.

4. he approached me with tiptoe steps
با گام های پاورچین به من نزدیک شد.

5. She stood on tiptoe to kiss him.
[ترجمه گوگل]روی نوک پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه ترگمان]روی پنجه پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She had to stand on tiptoe to reach the top shelf.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد روی نوک پا بایستد تا به قفسه بالایی برسد
[ترجمه ترگمان]ناچار بود روی نوک پنجه پا بایستد تا به قفسه بالایی برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children stood on tiptoe in order to pick the apples from the tree.
[ترجمه گوگل]بچه ها روی نوک پا ایستادند تا سیب ها را از درخت بچینند
[ترجمه ترگمان]بچه ها روی پنجه پا ایستاده بودند تا سیب را از درخت بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They walked across the room on tiptoe so as not to waken the baby.
[ترجمه گوگل]آنها روی نوک پا در اتاق راه می رفتند تا نوزاد را بیدار نکنند
[ترجمه ترگمان]پاورچین پاورچین وارد اتاق شدند تا بچه را بیدار نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I tiptoe over to her bed and give her a nudge.
[ترجمه گوگل]با نوک پا به تختش می روم و به او تکان می دهم
[ترجمه ترگمان]روی تخت پنجه پا می ایستم و به او سقلمه می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. People stood on tiptoe to see, they questioned everyone who was turned back in order to estimate their own chances.
[ترجمه گوگل]مردم روی نوک پا ایستاده بودند تا ببینند، آنها از همه کسانی که به عقب برگردانده شده بودند سؤال می کردند تا شانس خود را برآورد کنند
[ترجمه ترگمان]کسانی که روی نوک پنجه پا ایستاده بودند تا ببینند، از همه می پرسیدند که چه کسی برگشته است تا شانس خودشان را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was trying to tiptoe down and at the same time keep hold of Anna, who seemed determined to stumble.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد نوک پا را پایین بیاورد و در عین حال آنا را که به نظر می رسید مصمم به لغزش است، نگه دارد
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد روی نوک پنجه پا بایستد و در همان حال آنا را که مصمم بود سکندری بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For one instant I saw you, erect on tiptoe, ruling your orchestra and transfigured by the expression of a conqueror.
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه تو را دیدم که روی نوک پا ایستاده ای، بر ارکسترت حکومت می کنی و با بیان یک فاتح دگرگون شده ای
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه شما را دیدم که بر نوک پنجه پا ایستاده بود، orchestra را بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه نرم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The creature hovered on tiptoe, ice-cold with shock.
[ترجمه گوگل]موجودی که از شدت شوک سرد شده بود روی نوک پا معلق بود
[ترجمه ترگمان]جانور روی نوک پنجه پا به پرواز در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Four foot ten, she stood on tiptoe to kiss me on the cheek.
[ترجمه گوگل]چهار پا ده، روی نوک پا ایستاد تا گونه ام را ببوسد
[ترجمه ترگمان]چهار پا ده پا روی پنجه پا ایستاد تا مرا ببوسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوک پنجه (اسم)
tiptoe

با نوک پا راه رفتن (فعل)
tiptoe

انگلیسی به انگلیسی

• ends or tips of the toes
walking using only the tips of one's toes
if you tiptoe somewhere, you walk there very quietly on your toes.
if you stand or walk on tiptoe, or on tiptoes, you stand or walk on your toes.

پیشنهاد کاربران

با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن
جواب گرد دادن. پاسخ دو پهلو
He is so unpredictable that you have to tiptoe around him.
او به قدری غیر قابل پیش بینی است که باید در حضورش احتیاط کنی.
مخفیانه
محتاط
نوک پا
به سمت جایی رفتن
یواشکی
با احتیاط
بی سر و صدا
پاسخ دو پهلو دادن به اصطلاح پاسخ گرد دادن
راه رفتن روی پنجه ی پا
پاورچین
Talk about something carefully to avoid hurting somebody’s feelings or to avoid an argument.
به معنی با احتیاط کاری رو انجام دادن هم استفاده میشه.
در اصطلاح به معنی در لفافه سخن گفتن و ملاحظه کاری در جواب دادن بکار میرود
روی پنجه راه رفتن
را رفتن با انگشت پا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس