پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
مثال: The Iranian nation won’t tolerate the raising of those same flags by infiltrators or those who are misled within the country! ملت ایران برافراش ...
فریب خورده. گمراه شده مثال: The Iranian nation won’t tolerate the raising of those same flags by infiltrators or those who are misled within the coun ...
۱. عبرانی. یهودی ۲. عبری. زبان عبری مثال: All are Hebrews, but only the descendants of Judah are Jews همه عبرانی هستند اما تنها فرزندان و نوادگان �ج ...
۱. خلوت. خالی از سکنه ۲. متروکه ۳. بی کس. بی سرپرست مثال: I dread going into that deserted house. می ترسم وارد آن خانه متروکه بشوم.
مهر شده ، محکم چسبیده ، مهر و موم شده مثال: a sealed container یک مخزن مهر و موم شده
۱. بی خواب ۲. ناآرام مثال: I had a sleepless night من یک شب بی خواب و ناآرامی داشتم.
۱. بازیکن حرفه ای. بازیگر حرفه ای ۲. فاحشه ۳. حرفه ای ۴. طرفدار. موافق مثال: When the amateur became a pro he had to compete against better men. وقت ...
نگهبان مثال: The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity. نگهبان از برج بالا رفت تا ببیند آیا کسی در اطرف هست.
شلوار کار. شلوار پیش سینه دار. لباس کار مثال: When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress. هنگامیکه خواهرم می خوا ...
۱. دست کم گرفتن ۲. ( قیمت. زمان و غیره ) کمتر از حد براورد کردن مثال: I admit that I underestimate the power in the bulky fighter’s frame. من می پذ ...
مهارت موسیقایی. درک موسیقایی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت موسیقایی او غیر قابل تردید است.
۱. زبان لاتی ۲. زبان عامیانه ۳. لوتَر ۴. فحش دادن. بد و بیراه گفتن مثال: grass is slang for marijuana علف/گراس {در} زبان عامیانه برای ماریجوانا {بکار ...
مثال: If the malicious Zionist regime had been able to overcome the fighters, either in Gaza, or the West Bank, or in Lebanon, if it had been able to ...
۱. مبالغه کردن. اغراق کردن ۲. گزافه گویی کردن ۳. افراط کردن. زیاده روی کردن ۴. بزرگ کردن. بیش از حد بزرگ کردن. بزرگ جلوه دادن مثال: he was apt to exa ...
۱. نادیده گرفتن. اعتنا نکردن. توجه نکردن. ۲. ( قانون. قائده و غیره ) رعایت نکردن. محترم نشمردن / بی توجهی. بی اعتنایی ۲. عدم رعایت ۳. بی احترامی مثال ...
۱. ( مربوط به ) پایتخت. مرکزی ۲. اهل پایتخت. ساکن پایتخت مثال: the Boston metropolitan area منطقه مرکزی بستون
غیرقابل تردید. بی چون و چرا. مسلم. قطعی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت و درک موسیقایی او غیر قابل تردید است.
۱. بی شمار. بی حساب. بی اندازه. متعدد. بسیار زیاد ۲. مکرر. بارها مثال: Countless year سالهای بیشمار It has been translated into countless languages i ...
( آدم ) تازه وارد مثال: she's a newcomer to the area او در این منطقه تازه وارد است.
مثال: Up until today, Hezbollah and the Resistance Forces have been the victors �تا همین� امروز هم حزب الله و نیروهای مقاومت پیروز شده اند.
۱. دوئل ۲. مسابقه ۳. مبارزه. کشمکش. درگیری ۴. دوئل کردن مثال: Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel. آرون بر ، الکساندر همیلتن را به مب ...
۱. بطور انکار ناپذیری ۲. بدون تردید. یقینا. قطعا. به طور مسلم مثال: The jury concluded that the teenagers were undeniably guilty. هیئت منصفه به این ...
غیر قابل انکار. انکار نشدنی مثال: It is undeniable that most professionals can beat any amateur. این غیر قابل انکار است که بیشتر حرفه ای ها می توانن ...
۱. به تازگی. تازه. جدیدا. اخیرا ۲. به نحو جدید ( ی ) . به صورت جدید مثال: Newly discovered documents showed that the prisoner was obviously innocent. ...
۱. حول و حوش. اطراف ۲. نزدیکی. مجاورت مثال: Living in the vicinity of New York , Jeremy was near many museums. جِرمی که در مجاورت نیویورک زندگی می ک ...
۱. غیر زمینی ۲. فوق طبیعی ۳. شبح وار. شبح گونه ۴. اسرار آمیز ۵. وحشتناک مثال: unearthly quiet آرامش و سکون اسرار آمیز
نوازنده گیتار. گیتار زن مثال: One weird theory by a prominent musician states that guitarist find security hiding behind the bulky instrument. یک نظ ...
۱. گنده ۲. جاگیر. پر حجم ۳. گشاد و گنده. گل و گشاد ۴. چاق. تنومند. هیکل دار مثال: Charley and Morty removed the bulky package from the car. چارلی و ...
۱. دربان ۲. سرایدار مثال: Our janitor likes the security of having all doors locked at night. سرایدار ما، خواستار امنیت حاصل از قفل بودن همه درها در ...
۱. برجسته. برآمده. بیرون آمده ۲. مشهور. سرشناس. صاحب نام. مهم ۳. شاخص. بارز ۴. در معرض دید. چشمگیر مثال: My client is a prominent business person. م ...
مثال: In this battle, the unbelieving, evil enemy is equipped with the best resources, and the US is behind them. در این نبرد، دشمن خبیث و � کافر � ...
۱. جن دار. جن زده ۲. در فکر ِ . در اندیشه ی. نگرانِ ۳. مضطرب. نگران مثال: Alen felt that weird things were starting to happen when he entered the ha ...
۱. سرکارگر ۲. رئیس و سخنگوی هیئت منصفه مثال: When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately. وقتی �دِیو� ...
۱. ( مسابقه دو ) صحرایی ۲. از راه فرعی مثال: The amateur cross - country runner wanted to be in the Olympics. دونده ی آماتور مسابقات دو صحرایی، خوا ...
دفتردار مثال: The bookkeeper exaggerated her importance to the company. دفتردار در مورد اهمیت خودش برای شرکت غلو کرد.
خوشحال کردن. مشعوف کردن. شادمان کردن. به وجد آوردن مثال: By words the mind is excited and the spirit elated.
۱. علاج ناپذیر. بی درمان. خوب نشدنی ۲. بیمار علاج ناپذیر مثال: But suppose you are dying from an incurable illness now. اما فرض کنیم شما الان بخاطر ...
۱. اذیت کردن. مزاحم شدن ۲. ایجاد مزاحمت جنسی کردن برای. دست درازی کردن به مثال: My neighbor was molested when walking home from the subway. همسایه ...
۱. ازمایش نشده. امتحان نشده ۲. تمرین نکرده. کارزار ندیده. بی تجربه مثال: A new, untested medicine was detected in the capsule by the police scientist ...
۱. کپسول ۲. کپسول فضایی ۳. ظرف ۴. ( گیاه شناسی ) پوشینه ۵. موجز. مختصر. فشرده مثال: The small capsule contained notes the spy had written after the ...
۱. تیز. بسیار تیز ۲. تند. تند و تیز. گزنده مثال: razor - sharp teeth دندانهای بسیار تیز
۱. ( میوه ) پادرختی ۲. ( پول و ثروت ) باد آورده مثال: Gather the windfalls from under the plum trees. پادرختی ها را از زیر درختهای آلو جمع کن.
۱. قولون ( خشی از روده بزرگ ) ۲. ( با تسامح ) روده بزرگ مثال: When reading the questions, keep in mind that the colon replaces the words “is to”. و ...
بدبختی. بداقبالی. بد بیاری مثال: never laugh at other people's misfortunes هرگز به بدبختی ها و بداقبالی های مردم دیگر نخند.
۱. شباهت. همانندی ۲. مقایسه. تشبیه ۳. قیاس ۴. تمثیل. قیاس تمثیلی
۱. لباس و جواهرات ۲. زر و زیور /لباس پرزرق و برق و فاخر مثال: The gallant, dressed in his finery approached the queen. مرد شجاع که لباس پر زرق و برق ...
مثال: Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries and beg ...
خط مقدم مثال: Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries ...
۱. گیر. گرفتگی. انسداد ۲. راه بندان ۳. وقفه مثال: cleaning of the machine should include clearance of blockages تمیز کردن ماشین باید شامل پاکسازی گرف ...
مثال: At first, I thought he wanted to ask for a leave of absence due to some problem back in his hometown for which he had not been given permission ...