influx

/ˈɪnˌfləks//ˈɪnflʌks/

معنی: ریزش، ورود، تاثیر، نفوذ، هجوم
معانی دیگر: درون ریز، درون شاریدگی، درون روند، درون ریزی، درآیند، درون روانگی، جریان به داخل، (ورود دایمی مردم یا کالا) سیل، دهانه ی رودخانه، مصب، ریزشگاه، رخنه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of flowing in.
متضاد: outflow

- With the influx of water over the parched land, the growing season begins again.
[ترجمه گوگل] با سرازیر شدن آب بر روی زمین های خشک، فصل رشد دوباره آغاز می شود
[ترجمه ترگمان] با هجوم آب بر روی زمین سوخته، فصل رشد دوباره شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a continuous coming in of things or people.
متضاد: exodus

- Every fall there is an influx of students in our town.
[ترجمه علی جادری] هر پاییز , شهر ما شاهد هجوم دانشجویان است .
|
[ترجمه گوگل] هر پاییز تعداد زیادی دانشجو در شهر ما هجوم می آورند
[ترجمه ترگمان] هر سقوط، هجوم دانشجویان در شهر ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the influx of fresh air
جریان هوای تازه به داخل

2. the influx of light
تابش نور به داخل

3. the influx of new customers
هجوم مشتریان جدید

4. a huge influx of norooz tourists
سیل عظیم گشتگران نوروزی

5. The hotel has received a large influx of guests.
[ترجمه ایمان حجتی] این هتل پذیرای مهمانان زیادی بوده است.
|
[ترجمه گوگل]این هتل پذیرای خیل عظیمی از مهمانان بوده است
[ترجمه ترگمان]این هتل جریان زیادی از میهمانان را دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The country sealed its borders to prevent the influx of illegal immigrants.
[ترجمه گوگل]این کشور برای جلوگیری از هجوم مهاجران غیرقانونی مرزهای خود را مهر و موم کرد
[ترجمه ترگمان]این کشور مرزه ای خود را برای جلوگیری از هجوم مهاجران غیرقانونی مسدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The influx of tourists has reached its summer peak.
[ترجمه گوگل]هجوم گردشگران به اوج تابستانی خود رسیده است
[ترجمه ترگمان]هجوم گردشگران به اوج تابستانی خود رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Textile workers favoured protection because they feared an influx of cheap cloth.
[ترجمه گوگل]کارگران نساجی به دلیل ترس از هجوم پارچه‌های ارزان قیمت از حمایت حمایت می‌کردند
[ترجمه ترگمان]کارگران نساجی به دلیل ترس از هجوم لباس های ارزان قیمت، مورد حمایت قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The country simply cannot absorb this influx of refugees.
[ترجمه گوگل]این کشور به سادگی نمی تواند این هجوم پناهندگان را جذب کند
[ترجمه ترگمان]این کشور به سادگی نمی تواند این هجوم پناهندگان را جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The influx of refugees has stretched the country's resources to the limit.
[ترجمه گوگل]هجوم پناهجویان منابع کشور را به حد نهایی رسانده است
[ترجمه ترگمان]هجوم پناهندگان منابع کشور را محدود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An influx of refugees has triggered off disturbances.
[ترجمه گوگل]هجوم پناهجویان باعث ناآرامی ها شده است
[ترجمه ترگمان]هجوم پناهندگان موجب بروز اختلالات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They thought an influx of students would lower the tone of the neighborhood.
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کردند که هجوم دانش آموزان لحن محله را پایین می آورد
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که هجوم دانش آموزان باعث کاهش لحن این همسایه ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The influx of energy would help explain the microwave background radiation.
[ترجمه گوگل]هجوم انرژی به توضیح تابش پس زمینه مایکروویو کمک می کند
[ترجمه ترگمان]هجوم انرژی به توضیح تابش پس زمینه مایکروویو کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Las Vegas benefited greatly from an influx of visitors, many of whom made stopovers on the way to Phoenix.
[ترجمه گوگل]لاس وگاس از هجوم بازدیدکنندگان بسیار سود برد که بسیاری از آنها در مسیر فونیکس توقف داشتند
[ترجمه ترگمان]لاس وگاس از هجوم بازدیدکنندگان بسیار سود برد، بسیاری از آن ها stopovers را به شهر فینیکس رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

ورود (اسم)
entry, entrance, accession, arrival, importation, influx, ingress, entree, admittance, infare, ingression, inning, introgression, introit

تاثیر (اسم)
influx, action, influence, impression, efficacy, affection, sensation

نفوذ (اسم)
influx, prevalence, force, influence, authority, leading, penetration, infiltration, permeation, dominance, importance, transpiration, transudation, insinuation, seepage, prestige

هجوم (اسم)
offense, onset, influx, invasion, inroad, throng, infestation

انگلیسی به انگلیسی

• flowing in; inflow, inward flow; place where a stream flows into another body of water
an influx of people or things into a place is their arrival there in large numbers.

پیشنهاد کاربران

درون شاری - درون شارش - درون شاره
حضور
واریز وجه نقد
Influx of cash
سیل ( به معنی زیاد بودن چیزی ) ، زیادی، زیاد بودن، سرازیر شدن
the influx of information = سیل اطلاعات / زیادی اطلاعات / زیاد بودن اطلاعات.
سیل یا هجوم
( مثلاً مهاجران یا پناهجویان به کشوری )
1 ) The influx of refugees has stretched the country's resources to the limit
2 ) Legault asks Trudeau to slow influx of asylum seekers
در معرض تغییر دائم
subject to constant change
Something that constantly changes, ever changing
Our likes, dislikes, attitudes, dreams, and even friends may be in flux.
Everything in the world is in flux because of the current pandemic.
سرازیر شدن
زیادی
هجوم اوردن. نفوذ

بپرس