numbness

جمله های نمونه

1. Many men become more aware of emotional numbness in their 40s.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان در دهه 40 زندگی خود از بی حسی عاطفی بیشتر آگاه می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان نسبت به رخوت عاطفی در دهه ۴۰ خود آگاه تر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was still in a state of numbness and shock from the accident.
[ترجمه گوگل]او همچنان در حالت بی حسی و شوک ناشی از تصادف به سر می برد
[ترجمه ترگمان]او هنوز در حالت بی حسی و شوک ناشی از تصادف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I have recently been suffering from pain and numbness in my hands.
[ترجمه گوگل]اخیراً دچار درد و بی حسی در دستانم شده ام
[ترجمه ترگمان]اخیرا از درد و بی حسی در دست هایم رنج برده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The numbness in your foot will soon pass off.
[ترجمه گوگل]بی حسی پای شما به زودی برطرف می شود
[ترجمه ترگمان]بی حسی تو پات خیلی زود از بین میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was fighting off the numbness of frostbite.
[ترجمه گوگل]او در حال مبارزه با بی حسی سرمازدگی بود
[ترجمه ترگمان]اون داشت با بی حسی سرماخوردگی مبارزه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. First he had been numb. Then the numbness gave way to anger.
[ترجمه گوگل]اولش بی حس شده بود سپس بی حسی جای خود را به عصبانیت داد
[ترجمه ترگمان]اول بی حس شده بود سپس بی حسی به خشم تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most patients find that the numbness from the injection wears off after about an hour.
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران متوجه می شوند که بی حسی ناشی از تزریق پس از حدود یک ساعت از بین می رود
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیماران متوجه می شوند که بی حسی ناشی از تزریق بعد از حدود یک ساعت از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It caused some numbness in my hand.
[ترجمه گوگل]باعث بی حسی در دستم شد
[ترجمه ترگمان] باعث بی حسی تو دستم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. During this period of numbness(sentence dictionary), people are perfectly able to carry on with the practicalities of living.
[ترجمه گوگل]در این دوره بی حسی (فرهنگ جملات)، مردم کاملاً قادر به ادامه زندگی عملی هستند
[ترجمه ترگمان]در طول این دوره از بی حسی (فرهنگ لغت)، مردم کاملا قادر به ادامه زندگی با وضعیت عملی زندگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was some return of pain and numbness after 24 hours, but repeating the dose relieved the problem.
[ترجمه گوگل]بعد از 24 ساعت مقداری درد و بی حسی بازگشت، اما تکرار دوز مشکل را برطرف کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از ۲۴ ساعت، مقداری درد و بی حسی بر او وارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was still in a state of numbness about what she had done, still unable to feel.
[ترجمه گوگل]من هنوز در حالت بی حسی نسبت به کاری که او انجام داده بود، هنوز نمی توانستم احساس کنم
[ترجمه ترگمان]هنوز در حالت بی حسی در مورد کاری که انجام داده بود، هنوز نمی توانستم احساس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Symptoms include localised pain and numbness followed by breathing difficulties.
[ترجمه گوگل]علائم شامل درد موضعی و بی حسی و به دنبال آن مشکلات تنفسی است
[ترجمه ترگمان]علایم شامل درد موضعی و بی حسی ناشی از مشکلات تنفسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There may be subjective numbness and slightly impaired pain and light touch sensation over the outer aspect of the foot.
[ترجمه گوگل]ممکن است بی حسی ذهنی و درد کمی مختل و احساس لمس سبک در قسمت بیرونی پا وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است بی حسی ذهنی و حس لامسه کمی وجود داشته باشد و احساس لامسه کمی بر روی جنبه بیرونی پا وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My heart sank and numbness took over.
[ترجمه گوگل]قلبم فرو رفت و بی حسی همه را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]قلبم فرو ریخت و بی حسی بر من چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt battered into numbness by the sustained assault on her diminishing reserves.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که به دلیل حمله مداوم به ذخایر رو به کاهشش، بی حس شده است
[ترجمه ترگمان]با حمله شدید قوای ذخیره در قوای ذخیره خود احساس بی حسی شدیدی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• condition of being numb; loss of sensation

پیشنهاد کاربران

[پزشکی] کرختی، بی حسی، رخوت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : numb
✅️ اسم ( noun ) : numbness
✅️ صفت ( adjective ) : numb / numbing
✅️ قید ( adverb ) : numbly
بی حسی، بی حسی کامل
بی حسی عاطفی ( روانشناسی )
در بعضی متون به معنای انفعال است
بهت زدگی، بهت، شوک
از دست دادن احساسات
بی تفاوتی
خواب رفتگی اعضای بدن
کرخت
بی حس
بی حس شدن ( انگشتان دست و پا )

بپرس