unequal

/əˈniːkwəl//ˌʌnˈiːkwəl/

معنی: نا مرتب، نابرابر، نامساوی، غیر متعادل، غیر مساوی
معانی دیگر: نایکسان، ناهمسنگ، ناهموزن، نامتقارن، نامتناسب، نامتعادل، ناتوان، خارج از عهده ی کسی، ناهم شکل، ناهم دیس، نامنظم، ناموزن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unequally (adv.)
(1) تعریف: not equal, as two or more persons, things, or numbers.
متضاد: equal, equivalent, even, identical
مشابه: unlike

- They both play the violin but with unequal ability.
[ترجمه گوگل] هر دو ویولن می نوازند اما با توانایی نابرابر
[ترجمه ترگمان] هر دوی آن ها ویولون را بازی می کنند، اما با توانایی نابرابر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not well balanced or matched.
متضاد: even
مشابه: lopsided, one-sided, uneven

- There was no surprise as to the winner of this unequal contest.
[ترجمه گوگل] هیچ تعجبی برای برنده این مسابقه نابرابر وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] هیچ تعجبی نداشت که برنده مسابقه unequal باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The art teacher was critical of the unequal composition of her drawing.
[ترجمه گوگل] معلم هنر از ترکیب نابرابر طراحی خود انتقاد داشت
[ترجمه ترگمان] معلم هنر از ترکیب نابرابر نقاشی او انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: uneven or inconsistent; variable.
مشابه: lopsided, one-sided, uneven

- an unequal distribution
[ترجمه گوگل] توزیع نابرابر
[ترجمه ترگمان] توزیع نابرابر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: insufficient for some purpose or task (fol. by to).
متضاد: competent, equal

- unequal to the demands of the job
[ترجمه گوگل] نابرابر با خواسته های شغلی
[ترجمه ترگمان] که در برابر خواسته های شغلی نابرابر است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an unequal battle
نبرد میان دو نیروی نامتعادل

2. an unequal pattern
طرح نامتقارن

3. two unequal forces
دو نیروی نابرابر

4. he is unequal to this task
او از عهده ی این کار برنمی آید.

5. the surface of the table is unequal
سطح میز صاف نیست.

6. This country still had a deeply oppressive, unequal and divisive political system.
[ترجمه گوگل]این کشور هنوز یک نظام سیاسی عمیقاً ظالمانه، نابرابر و تفرقه افکن داشت
[ترجمه ترگمان]این کشور هنوز یک سیستم سیاسی deeply، نابرابر و divisive داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The twins are unequal in height.
[ترجمه گوگل]دوقلوها از نظر قد نابرابر هستند
[ترجمه ترگمان]دوقلوها قد و قواره ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Exchange of unequal values makes the poor countries poorer.
[ترجمه گوگل]مبادله ارزش های نابرابر کشورهای فقیر را فقیرتر می کند
[ترجمه ترگمان]مبادله ارزش های نابرابر، کشورهای فقیر را فقیرتر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She cut two slices of noticeably unequal size.
[ترجمه گوگل]او دو برش با اندازه نابرابر برش داد
[ترجمه ترگمان]دو تکه از اندازه نابرابر او را برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. he women have threatened to strike against unequal pay.
[ترجمه گوگل]او زنان را تهدید به اعتصاب علیه دستمزد نابرابر کرده است
[ترجمه ترگمان]اون زن تهدید کرده که در برابر حقوق unequal
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She suddenly felt unequal to the task she had set herself.
[ترجمه گوگل]او ناگهان در برابر وظیفه ای که برای خود تعیین کرده بود احساس نابرابری کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس کرد که نمی تواند این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rooms upstairs are of unequal size.
[ترجمه گوگل]اندازه اتاق های طبقه بالا نابرابر است
[ترجمه ترگمان]اتاق های طبقه بالا به اندازه unequal
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They have a rather unequal relationship.
[ترجمه گوگل]آنها یک رابطه نسبتاً نابرابر دارند
[ترجمه ترگمان] اونا یه رابطه نسبتا unequal دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He felt unequal to the job and wished there were someone he could go to for advice.
[ترجمه گوگل]او با این کار احساس نابرابری می کرد و آرزو می کرد ای کاش کسی بود که می توانست برای مشاوره نزد او برود
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که نمی تواند کار را انجام دهد و آرزو می کرد کسی باشد که بتواند به او توصیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I've given up the unequal struggle to keep my house tidy.
[ترجمه گوگل]من از مبارزه نابرابر برای مرتب نگه داشتن خانه ام دست کشیده ام
[ترجمه ترگمان]من تلاش unequal را از دست داده ام تا خانه خود را مرتب نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It can become an unequal contest.
[ترجمه گوگل]می تواند به یک مسابقه نابرابر تبدیل شود
[ترجمه ترگمان] این میتونه مسابقه unequal باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا مرتب (صفت)
disordered, irregular, disheveled, sloppy, untidy, unequal

نابرابر (صفت)
disparate, unequal

نامساوی (صفت)
disparate, unequal, incoordinate

غیر متعادل (صفت)
lopsided, unequal

غیر مساوی (صفت)
unequal

تخصصی

[برق و الکترونیک] نابرابر
[مهندسی گاز] نامساوی، نابرابر
[ریاضیات] نابرابر، نامساوی، غیر مساوی
[آمار] نابرابر، نامساوی

انگلیسی به انگلیسی

• not equal, uneven, disproportionate, disparate; varying in quality, different; not sufficient for
an unequal system is unfair because it treats people in different ways.
unequal things are different in size or amount.

پیشنهاد کاربران

بپرس