maximum

/ˈmæksəməm//ˈmæksɪməm/

معنی: منتها درجه، حد اکثر، بیشینه، ماکسیمم، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بیشین، بیشترین، بالاترین، بزرگترین
معانی دیگر: مهین، مهینه، اوج، ماکزیمم (در برابر: کمینه minimum)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: maxima, maximums
• : تعریف: the largest possible amount or degree. (Cf. minimum.)
مترادف: utmost
متضاد: minimum
مشابه: cap, full, most, uttermost

- This elevator can hold a maximum of ten people.
[ترجمه گوگل] این آسانسور حداکثر گنجایش ده نفر را دارد
[ترجمه ترگمان] این آسانسور می تواند حداکثر ده نفر را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her temperature reached its maximum on the second day of her illness.
[ترجمه گوگل] درجه حرارت او در روز دوم بیماری به حداکثر خود رسید
[ترجمه ترگمان] دمای بدنش در دومین روز بیماری اش به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: being or having the largest amount or degree possible. (Cf. minimum.)
مترادف: largest, maximal, utmost
متضاد: minimal, minimum
مشابه: greatest, main, most, peak, supreme, ultimate, uttermost

- He puts in his maximum effort on any project.
[ترجمه گوگل] او حداکثر تلاش خود را برای هر پروژه ای انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] او بیش ترین تلاش خود را در هر پروژه انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Twenty is the maximum number of students that can enroll in the class.
[ترجمه گوگل] بیست نفر حداکثر تعداد دانش آموزانی است که می توانند در کلاس ثبت نام کنند
[ترجمه ترگمان] بیست برابر حداکثر تعداد دانش آموزانی است که می توانند در کلاس ثبت نام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. maximum point
(ریاضی) نقطه ی اوج،نقطه ی بیشینه

2. maximum speed on city roads is 60 kilometers
حداکثر سرعت در جاده های شهر 60 کیلومتر است.

3. maximum temperature
بیشینه ی حرارت،حداکثر دما

4. a maximum security prison
زندان تحت حفاظت شدید

5. zone of maximum precipitation
منطقه حداکثر بارش

6. these students are receiving maximum exposure to new ideas
این دانشجویان بیشترین تماس را با عقاید جدید دارند.

7. To minimize collateral damage maximum precision in bombing was required.
[ترجمه گوگل]برای به حداقل رساندن آسیب های جانبی، حداکثر دقت در بمباران مورد نیاز بود
[ترجمه ترگمان]برای به حداقل رساندن آسیب موازی حداکثر دقت در بمب گذاری مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For maximum benefit, take the tablets before meals.
[ترجمه گوگل]برای حداکثر سود، قرص ها را قبل از غذا مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]برای حداکثر مزایا این قرص ها را قبل از غذا بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bomb was designed to cause the maximum amount of damage.
[ترجمه گوگل]این بمب به گونه ای طراحی شده بود که بیشترین خسارت را وارد کند
[ترجمه ترگمان]این بمب برای ایجاد بیش ترین خسارت طراحی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The maximum load for this elevator is eight persons.
[ترجمه گوگل]حداکثر بار برای این آسانسور هشت نفر است
[ترجمه ترگمان]حداکثر بار برای این آسانسور ۸ نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do not exceed the recommended maximum of three tablets a day.
[ترجمه گوگل]از حداکثر توصیه شده سه قرص در روز تجاوز نکنید
[ترجمه ترگمان]از حداکثر سه قرص روز در روز تجاوز نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The offence carries a maximum prison sentence of ten years.
[ترجمه گوگل]این جرم حداکثر ده سال حبس دارد
[ترجمه ترگمان]این جرم حداکثر محکومیت زندان ده سال زندان را به همراه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dry curly hair naturally for maximum curl and shine.
[ترجمه گوگل]موهای مجعد را به طور طبیعی خشک کنید تا حداکثر فر و درخشندگی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]موهای مجعد خشک به طور طبیعی برای فر دادن و درخشش بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Under planning law the maximum height for a fence or hedge is 2 metres.
[ترجمه گوگل]طبق قانون برنامه ریزی حداکثر ارتفاع برای حصار یا پرچین 2 متر است
[ترجمه ترگمان]در قانون برنامه ریزی حداکثر ارتفاع برای یک حصار یا حصار ۲ متر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is a maximum length of 2 500 words.
[ترجمه گوگل]حداکثر طول 2500 کلمه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]حداکثر طول ۲ کلمه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. For maximum effect do the exercises every day.
[ترجمه گوگل]برای حداکثر تأثیر، تمرینات را هر روز انجام دهید
[ترجمه ترگمان]حداکثر تاثیر را هر روز انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The car has a maximum speed of 120 mph.
[ترجمه گوگل]حداکثر سرعت این خودرو 120 مایل در ساعت است
[ترجمه ترگمان]اتومبیل دارای بیش ترین سرعت ۱۲۰ مایل بر ساعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Laws stipulate the maximum interest rate that banks can charge.
[ترجمه گوگل]قوانین حداکثر نرخ سودی را که بانک ها می توانند دریافت کنند، تعیین می کنند
[ترجمه ترگمان]قوانین حداکثر نرخ بهره که بانک ها می توانند هزینه کنند را تصریح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The sound has reached its maximum.
[ترجمه گوگل]صدا به حداکثر خود رسیده است
[ترجمه ترگمان]صدا به حداکثر خود رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منتها درجه (اسم)
climax, peak, summit, period, maximum, extreme

حد اکثر (اسم)
peak, maximum

بیشینه (اسم)
maximum

ماکسیمم (اسم)
maximum

بزرگترین و بالاترین رقم (اسم)
maximum

منتهی درجه (اسم)
pinnacle, maximum

بیشین (صفت)
major, maximum, maximal

بیشترین (صفت)
most, maximum, superlative, utmost, uttermost

بالاترین (صفت)
upmost, maximum, superlative, topmost, uppermost

بزرگترین (صفت)
best, supreme, eldest, maximum

تخصصی

[شیمی] حداکثر، بیشینه، بیشین، مهین، مهینه، منتها درجه، اوج، ماکزیمم (در برابر: کمینه minimum)
[عمران و معماری] بیشینه - حداکثر - ماکسیمم
[برق و الکترونیک] حداکثر، بیشینه
[مهندسی گاز] حداکثر
[زمین شناسی] بیشینه- حد اکثر
[ریاضیات] ماکزیمم
[پلیمر] بیشینه
[آمار] ماکزیمم , بیشینه
[آب و خاک] حداکثر

انگلیسی به انگلیسی

• greatest quantity or amount possible; highest capacity, most possible; height, peak, limit
greatest, most, utmost, highest
the maximum amount of something is the largest amount possible.
the maximum is the largest amount possible.

پیشنهاد کاربران

حداکثر، بیشینه
خانه ٔ پر . [ ن َ / ن ِ ی ِ پ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حداکثر. چون :خانه پرش در این سفر دوهزار تومان خرج کرده است.
خانه پر. [ ن َ / ن ِ ی ِ پ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حداکثر. چون :خانه پرش در این سفر دوهزار تومان خرج کرده است.
دستِ کم = حداقل
کمینه= مینیمم، حداقل
دستِ بیش = حداکثر
بیشینه=ماکزیمم، حداکثر
maximum ( ریاضی )
واژه مصوب: بیشینه
تعریف: بزرگ ترین مقدار در مجموعه‏ای از مقادیر، در صورت وجود|||متـ . ماکسیمم|||* مصوب فرهنگستان اول
حداکثر
بیشینه

بپرس