formally

/ˈfɔːrməli//ˈfɔːməli/

از نظر شکل، شکلا، دیسانه، رسما، به طور رسمی، صریحا، مطابق ایین واداب، بارعایت تشریفات، ظاهرا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a formal way.
مشابه: formal, stately

(2) تعریف: in regard to form.

جمله های نمونه

1. they were formally introduced
رسما به هم معرفی شدند.

2. the ambassadors were received formally
از سفرا رسما استقبال شد.

3. the building will be formally dedicated on sunday
ساختمان روز یکشنبه رسما گشایش خواهد یافت.

4. akbar is a suspect though he has not been accused formally yet
اکبر مورد سوظن است گواینکه هنوز رسما متهم نشده.

5. They haven't formally announced their engagement yet.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز به طور رسمی نامزدی خود را اعلام نکرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز رسما نامزدی خود را اعلام نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The area has now been formally designated as a Site of Special Scientific Interest.
[ترجمه گوگل]این منطقه اکنون به طور رسمی به عنوان یک سایت با علاقه علمی ویژه تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]این منطقه در حال حاضر به صورت رسمی به عنوان یک حوزه علمی ویژه علمی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We announced a decision formally recognizing the new government.
[ترجمه گوگل]ما تصمیمی را برای به رسمیت شناختن رسمی دولت جدید اعلام کردیم
[ترجمه ترگمان]ما اعلام کردیم که این تصمیم به طور رسمی به رسمیت شناختن دولت جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We have met before, but we haven't been formally introduced.
[ترجمه گوگل]ما قبلاً ملاقات کرده ایم، اما به طور رسمی معرفی نشده ایم
[ترجمه ترگمان]ما قبلا یکدیگر را ملاقات کردیم، اما رسما معرفی نشده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was formally inducted into the office of governor.
[ترجمه گوگل]او به طور رسمی به سمت فرمانداری معرفی شد
[ترجمه ترگمان]او رسما به دفتر فرماندار وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Diplomatic relations were formally restored.
[ترجمه گوگل]روابط دیپلماتیک به طور رسمی احیا شد
[ترجمه ترگمان]روابط دیپلماتیک به طور رسمی احیا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was disconcerted to find the other guests formally dressed.
[ترجمه گوگل]او از اینکه میهمانان دیگر را رسماً لباس پوشیده پیدا کرد، نگران شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه مهمانان دیگر لباس رسمی بپوشند ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr Dawe was the ancient, formally trained head gardener.
[ترجمه گوگل]آقای داو سر باغبان باستانی و رسمی آموزش دیده بود
[ترجمه ترگمان]آقای Dawe یک باغبان قدیم بود که به طور رسمی آموزش دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The proposals were formally voted upon.
[ترجمه گوگل]این پیشنهادها رسماً رأی گیری کردند
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها رسما به تصویب رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Seven of the fishermen have been formally charged with piracy.
[ترجمه گوگل]هفت تن از ماهیگیران رسما به دزدی دریایی متهم شده اند
[ترجمه ترگمان]هفت ماهیگیر به طور رسمی به دزدی دریایی متهم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Today he is formally announcing his candidacy for President.
[ترجمه گوگل]او امروز رسما نامزدی خود را برای ریاست جمهوری اعلام می کند
[ترجمه ترگمان]امروز او رسما نامزدی خود را برای رئیس جمهور اعلام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] مطابق تعریف، به طور صوری، ظاهرا، شبیه، معمولا، به طور رسمی

انگلیسی به انگلیسی

• in a formal manner, in a conventional manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : formalize
✅️ اسم ( noun ) : formality / formalization / formalism / formalist
✅️ صفت ( adjective ) : formal / formalist
✅️ قید ( adverb ) : formally
صوری
formal رسمی
Unformalغیر رسمی
Formally به طور رسمی
She talk with me completely formally i don't know why
اون کاملا با رسمی حرف زد نمیدونم واسه چی
مطابق تعریف
به معنای رسمی
مثلا formally deresed:
میشه لباس رسمی/مجلسی/تشریفاتی
بطور شکل پذیری
ساختارمند

بپرس