پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,١٢٨
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مزاحم. مانع. سد راه 2. مزاحمت. ممانعت مترادف: IMPEDIMENT مثال: We must get rid of this hindrance. ما باید از شر این مانع و مزاحم راحت بشیم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بریدن ، قطع کردن ، انداختن ( درخت وغیره ) ، 2. زدن. ضربه زدن 3. شکستن. شکافتن 4. خرد کردن. تکه تکه کردن 5. تراشیدن. کندن. دراوردن 6. ( مجازی ) دست ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درجه یک. مرغوب 2. بلند پایه. رده بالا. سطح بالا مثال: A high - class wagon. یک واگن درجه یک و مرغوب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. one who participates in a hijacking 1. هواپیما ربا 2. راهزن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رستنی 2. علف مثال: These herbages must be burnt. این علفها باید سوزانده بشوند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدین وسیله مثال: we hereby express our strong condemnation of the company's actions بدین وسیله ما محکومیت شدید خودمان را از اقدامات شرکت بیان کردیم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تردید. دو دلی. شک 2. مکث. درنگ. تامل 3. تعلل مثال: You must finish your hesitation. شما باید به تردیدتان خاتمه بدید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

small mammal with spiny hairs on its back and sides ( found in Africa and Eurasia ) ; جوجه تیغی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: How many heirs does she have? آن زن چند تا وارث دارد؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گیاه ، علف ، 2. گیاه دارویی 3. ادویه. گیاه ادویه ای

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگ بالای قبر. سنگ قائم مزار 2. سنگ پایه. سنگ کلید. سنگ اصلی مثال: I saw him wrote a note on the headstone. من دیدم که او روی سنگ بالای قبر یک ی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هکتار، ده هزار متر مربع unit of land measure equal to 10, 000 square meters مثال: This field is about 10 hectares. این مزرعه تقریبا ده هکتار است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

به این ترتیب، به این صورت مثال: From this accompanying, union, and partnership a third object emerges and history unfolds in this manner. از این همر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همراهی مثال: From this accompanying, union, and partnership a third object emerges and history unfolds in this manner. از این همراهی و ائتلاف و شراک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You must be examined by a gynecologist. شما باید توسط یه �پزشک زنان� معاینه بشوید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سردرد، 2. دردسر، مکافات. گرفتاری مثال: I've got a headache. من سر درد گرفته ام. ( informal ) their behavior was a headache for Mr. Jones {در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عنوان 2. سرفصل 3. سرنامه 4. فصل. بخش 5. جهت. مسیر مثال: chapter headings. عنوانهای فصل this topic falls under four main headings. این موضوع در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

female principal of a school مثال: Headmistress! He is annoying me. خانم مدیر! او من را اذیت میکند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

building for indoor sports and exercise

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You should first study the guidebook اول باید کتاب راهنما رو بخونی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گنهکار ۲. مقصر ۳. مجرم ۴. گنهکارانه ۵. ( وجدان ) معذب. ناراحت مثال: the guilty party یک جمعیت گناهکار I still feel guilty about it. من هنوز دربا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

noun : کشور گینه در افریقا country on the Atlantic coast of western Africa گینی ( 21 شیلینگ یا 1 پوند و 5 سنت در نظام پولی جدید بریتانیا ) gold coin ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درختستان ، بیشه. باغ مثال: He suddenly disappeared in to the grove. او ناگهان در بیشه ناپدید شد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( سگ و غیره ) خر خر کردن 2. غریدن 3. پرخاش کردن 4. با غرش گفتن. غرش کنان گفتن 5. ( معده ) غار و غور کردن // 1. خرخر. صدای خرخر 2. غرش 3. پرخاش 4. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بالغ 2. عاقل و بالغ / اسم مفعول فعل ( grow ) مترادف: mature مثال: I am grown dad. من بالغ ام بابا.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بزرگ 2. عاقل و بالغ 3. ( مربوط به ) بزرگسالان // 1. آدم بزرگ. بزرگتر. بزرگسال مثال: noun : she wanted to be treated like a grown - up او می خواس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غر زدن. غر غر کردن. نق زدن 2. گله کردن. شکوه و شکایت کردن 3. با غر و لند گفتن 4. غریدن. غرش کردن. خروشیدن 5. ( معده ) غار و غور کردن // 1. گله. شک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The underlying reality was that the Southerners were very good at agriculture. واقعیت نهفته این بود که �اهالی جنوب� {در ایالات متحده} در کشاور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غمگین کردن ، غصه دار کردن ، اندوهگین کردن 2. متاثر کردن. متاسف کردن. ناراحت کردن 3. غصه خوردن. تاسف خوردن. غمگین شدن. غمگین بودن 4. داغدار بودن. ع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غم انگیز. دردناک. فجیع. دلخراش. ناگوار 2. سخت. شدید. حاد. وخیم 3. ( جرم. گناه و غیره ) بزرگ. سنگین مثال: his death was a grievous blow مرگ او یک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کباب پز 2. توستر 3. کباب 4. کبابخانه 5. ( جلوی گیشه بانک و غیره ) میله های آهنی 6. نرده // 1. کباب کردن 2. داغ کردن. گرم کردن 3. خود را گرم کردن 4 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مو ) جوگندمی. سفید 2. ( شخص ) دارای موی جو گندمی یا سفید

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دست اندازی مثال: They intervene to lay the groundwork and provide cover for further encroachment, greater interference, and the expansion of their s ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلام. درود 2. تبریک. تهنیت مثال: Please accept my greetings. لطفا سلام و تبریک بنده رو بپذیرید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلام. درود. خوش امد 2. ( نامه ) عنوان3. ( در جمع ) تبریکات مثال: he shouted a greeting. او یک سلام و خوش آمد رو فریاد زد. birthday greetings. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلام کردن 2. ادای احترام کردن 3. خوش امد گفتن 3. استقبال کردن. برخورد کردن با 5. به چشم خوردن. به گوش خوردن. به مشام رسیدن مثال: she greeted Hank ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: We need someone to work in the greenhouse. ما به یک نفر نیاز داریم که در �گلخانه� کار کند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گرانی. ثقل. جاذبه زمین 2. گرانش. جاذبه 3. وخامت 4. ( جُرم ) سنگینی 5. متانت مثال: the gravity of the situation. وخامت این وضعیت the gravity of ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: she put the flowers on his gravestone. زن گلها را بر روی �سنگ قبر� مرد گذاشت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپاس. سپاسگزاری. قدردانی. حق شناسی. تشکر مثال: I am so glad of your gratitude. من از حق شناسی شما بسیار خرسندم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شورانگیز مثال: It’s not that they feel women are vulnerable in certain matters in the world and so they want to support them due to their stirring h ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سپاسگزار، ممنون ، متشکر، 2. تشکر امیز. از روی تشکر . ( به منظور ) تشکر 3. خوشحال. خرسند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انگور، دانه انگور 2. ( رنگ ) ارغوانی تیره مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استعمارگر مثال: The motive and reason for the involvement of capitalists and colonizers in the issue of women isn’t due to a theoretical or philosoph ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دستوری ، ( مربوط به ) دستور زبان. 2. ( از لحاظ دستوری ) درست. صحیح مثال: the grammatical structure of a sentence. ساختار دستور زبانی یک جمله. a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فارغ التحصیلی ، فراغت از تحصیل 2. جشن فارغ التحصیلی 3. درجه بندی. درجه مثال: My dad gave me a gift for my graduation. بابایم یک هدیه برای جشن فا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تدریجی 2. مدرج 3. درجه بندی شده. طبقه بندی شده مثال: Graduated movement حرکت تدریجی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تدریجی ، 2. آرام. ملایم مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی a gradual slope یک شیب ملایم و آرام

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درست همانطور که مثال: Global capitalists and global politicians, who depend on those capitalists, intervene in the topic of women just as they do in ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حکومت. اداره 2. حاکم adjective است. مترادف آن RULING است.