پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣٠٧
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاف ، برش مثال: a surgical incision. یک برش مربوط به جراحی incisions on the marble. شکافهای روی سنگ مرمر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برانگیختن. تحریک کردن 2. ایجاد کردن. موجب شدن مثال: he was arrested for inciting racial hatred. او برای برانگیختن تنفر نژادی بازداشت شده بود. sh ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

صریح. بی پرده مثال: This is the essence of what he says; he doesn't say it outright. این خلاصه چیزی است که او می گوید. او {حرفش را} صریح و بی پرده ن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شاملِ . با محاسبه ی 2. گنجیده. به حساب آمده 3. کلی 4. لغایتِ. تا پایانِ. تا آخرِ مثال: an inclusive definition. یک تعریف کلی prices are inclusive ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مایل ، کج ، 2. شیب دار 3. متمایل. راغب 4. اماده. مستعد مثال: I'm inclined to believe him. من مایلم که به او ایمان بیاورم. she's inclined to gos ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نادرست ، غلط، غیر واقعی 2. بد. زشت. ناپسند مثال: an incorrect answer. یک پاسخ نادرست و غلط incorrect behavior. رفتار زشت و ناپسند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاوه. مفت. جفنگ مثال: Today, they have resorted to nonsensical talk. امروز آنها به حرف یاوه و جفنگ روی آورده اند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غیر قاطع. غیر قطعی 2. بی حاصل. بی سرانجام 3. مردد. دو دل. نامطمئن. بی تصمیم مثال: an indecisive result. یک نتیجه غیر قطعی / یک نتیجه بی حاصل an ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مبهم. نامشخص. نامعلوم 2. نامحدود، بیکران ، بی شمار 3. ( دستور زبان ) ناشناخته. نکره مثال: an indefinite period. یک دوره و عصر نامعلوم an indefin ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باور نکردنی ، 2. شگفت. عجیب 3. عالی مثال: I find his story incredible. به نظر من داستان او باور نکردنی بود. an incredible feat of engineering. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی اعتنا. بی توجه. بی تفاوت 2. بی طرف 3. بدون اهمیت. علی السویه 4. متوسط. میانه حال. معمولی مثال: an indifferent shrug. an indifferent performan ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کم بازده. با بازده کم 2. فاقد کارایی. بی کفایت. بی عرضه مثال: an inefficient worker. یک کارگر بی عرضه و بی کفایت inefficient processes. روشهای ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: a fretful infant یک کودک و نوزاد نق نقو infant industries صنایع در حال توسعه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. با نفوذ. متنفذ 2. موثر. تعیین کننده مثال: an influential leader. یک رهبر بانفوذ he was influential in shaping her career. مرد در شکل دهی زندگی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی نتیجه. بی حاصل. بی ثمر 2. ناتوان. نالایق. بی عرضه مثال: an ineffective scheme. یک طرح بی نتیجه و بی حاصل an ineffective president. یک رئیس ج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هراس افکنی مثال: You can combat the enemy's fearmongering. شما می توانید با هراس افکنی دشمن مبارزه کنید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرارت. رذالت. ظلم مثال: the iniquity of his conduct. شرارت و رذالت رفتار او I will forgive their iniquity. من ظلم آنها را می بخشم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زدن. وارد اوردن 2. تحمیل کردن 3. کردن. دادن 4. اعمال کردن مثال: he inflicted an injury on Frank. او به فرانک صدمه وارد کرد. I won't inflict my ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( به ) میراث بردن ، وارث ( چیزی ) بودن مثال: she inherited his father’s farm. او مزرعه پدرش رو به ارث برد. Richard inherited the title. ریچارد وا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استنشاق کردن 2. نفس کشیدن. دم فرو بردن 3. ( دود ) فرو دادن. پایین دادن مترادف: BREATHE IN مثال: I inhale a very strange smell. من بوی خیلی عجیب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بی عدالتی ، 2. حق کشی. ظلم 3. بی انصافی مثال: the injustice of the world.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هم بند 2. هم زندان . زندانی 2. ( در بیمارستان ) هم اتاق مثال: the inmates of the hospital. هم اتاق ها در بیمارستان the prison's inmates. هم بنده ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درونی ترین. 2. دورترین 3. عمیق ترین 4. نهفته ترین 5. شخصی ترین. خصوصی ترین مثال: her innermost feelings. عمیق ترین و ژرف ترین احساسات او

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نوشته 2. کتیبه 3. ( کتاب ) اهدائیه. تقدیم نامه مثال: the inscription on the sarcophagus. نوشته و کتیبه روی تابوت سنگی the book had an inscripti ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرسیدن 2. پرس و جو کردن 3. سراغ گرفتن 4. تحقیق کردن. بازجویی کردن . بررسی کردن مثال: I inquired about part - time training courses. من درباره دور ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرسش. سوال 2. پرس و جو، کند و کاو 3. تحقیق. رسیدگی 4. بازجویی مثال: telephone inquiries. سوالات تلفنی an inquiry into alleged security leaks. ی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. دیوانه ، 2. احمق 3. احمقانه. نامعقول. دیوانه وار 4. ( مخصوص ) دیوانگان ) مثال: she was declared insane. او دیوانه اعلام شده بود. an insane sugg ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مصر، 2. مصرانه. موکد 3. فوری. جدی. حاد 4. مدام. یکریز مثال: Tony's insistent questioning. سین جیم مصرانه تونی an insistent buzzing. یک وز وز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصرار، پافشارى. سماجت مثال: his insistence that he loved her. اصرار و پافشاری مرد مبنی بر اینکه زن را دوست دارد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. غریزه ، 2. میل 3. استعداد 4. شَم مثال: some instinct told me to be careful. یک غریزه ای بهم میگفت که مواظب باشم. a good instinct for acting. ی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

فلانی. فلان کس مثال: They say, "So - and - so's friendship will be useful for you. " آنها می گویند: دوستی فلان کس برای شما مفید خواهد بود. {آنها می ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. انسجام یافته . منسجم 2. هماهنگ. نظام یافته 3. یکپارچه 4. امیخته. مختلط. عمومی. بدون تبعیض 5. مجتمع. جمع شده مثال: an integrated package of servic ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نیروی عقلانی. عقل. خرد 2. خردمند. متفکر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بجای، مقابل، بعوض. در عوض مثال: Instead of traveling by bus we went by train. به جای مسافرت با اتوبوس ما با قطار رفتیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در عوض . به جایش مثال: travel by train instead در عوض با قطار مسافرت کن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توهین کردن. اهانت کردن / توهین. اهانت مثال: he insulted my wife او به همسرم توهین کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیمه 2. بیمه نامه. قرارداد بیمه 3. حق بیمه 4. پول بیمه. خسارت 5. احتیاط. عمل احتیاطی مثال: You'll probably be able to buy supplemental insurance ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیمه کردن ، 2. تضمین کردن. تامین کردن 3. محافظت کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. hormone which regulates the body's absorption of glucose and other nutrients انسولین

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صراحت. رک گویی مثال: However, each of these qualities is a model: standing up for what is right, courage, outspokenness, strong reasoning, and standi ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ابزاری 2. ( مربوط به ) الات موسیقی. سازی 3. موثر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاق. با استعداد. خوش قریحه 2. الهام گرفته. اسمانی 3. هوشمندانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بازرس 2. ( پلیس ) سرگروهبان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: SLEEPLESSNESS بی خوابی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. substance that destroys insects حشره کش ، حشره کشی ، داروی حشره کش

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ابتکاری ، ابداعی 2. نوآورانه. نو 2. مبتکر. خلاق

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرکبی ، جوهری 2. قیرگون. به سیاهی شبق. سیاه مثال: the inky darkness تاریکی قیرگون inky fingers انگشتان جوهری و مرکبی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درونی ترین. 2. دورترین 3. عمیق ترین 4. نهفته ترین 5. شخصی ترین. خصوصی ترین مترادف: innermost

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

container that holds ink دوات

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوحه سرا مثال: The following is the full text of the speech delivered by Imam Khamenei, the Leader of the Islamic Revolution, in a meeting with a num ...