پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٨١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدال آور. پر مدال مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and natio ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: By doing so, God willing, you will receive an additional reward from Almighty God. �با این کار�، شما ان شاءالله ثواب مضاعفی از خداوند متعال در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They say that “sports are apolitical, ” yet they are the ones who exhibit and demonstrate the most politically biased behavior in sports. می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: Negligence and indifference with regard to what happens in the world and in the region is not permissible. غفلت و بی تفاوتی �راجع به� آنچه در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Your composed behavior, measured actions, and the rationality governing your movements show that our athletes sense they have an additional res ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرسوم. معمول. متداول 2. معمولی. عادی 3. سنتی 4. قدیمی 5. عامه پسند 6. ( سلاح ) متعارف. غیر اتمی مثال: blind acceptance of conventional opinion پذی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محرک جنسی. محرک باه 2. ماده محرک جنسی. عامل محرک باه مثال: the scents act as a powerful aphrodisiac رایحه ها و عطرها به عنوان یک محرک جنسی نیرومن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. احتمالی 2. بالقوه 3. آینده 4. متوجه آینده. عطف به آینده ( در مقابل عطف به ما سبق ) 5. نزدیک. قریب الوقوع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شعبده بازی کردن. تردستی کردن. چشم بندی کردن 2. با شعبده بازی ( کاری را ) کردن 3. از غیب حاضر کردن 4. ( روح ) احضار کردن 5. مجسم کردن. تصویر کردن 6 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اکراه داشتن از. با اکراه ( کاری را ) کردن 2. ناخشنود بودن از. دلخور بودن از. ناراحت بودن از 3. غبطه خوردن به. حسودی کردن به / 1. کینه. غرض. دشمنی. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واسطه. میانجی. رابط 2. ( ازدواج ) دلاله مثال: don't try to talk me into acting as a go - between سعی نکن من را متقاعد کنی به عنوان یک واسطه و میان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برگچه 2. اعلامیه. بروشور 3. اعلامیه پخش کردن در مثال: this leaflet gives our opening times این بروشور زمانهای کار ما را نشان داد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متر مربع مثال: They can withstand about 8000 tons of pressure per square meter. انها می توانند ۸۰۰۰ تن فشار بر هر متر مربع را تاب بیاورند. آنها می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مربع 2. مربع شکل 3. قائم. عمودی. راست 4. زاویه دار 5. موازی. هم سطح 6. ( حساب ) تسویه شده. صاف 7. مساوی. برابر 8. مرتب. منظم 9. کامل. بی کم و کاست ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خمیر 2. مایه 3. ( عامیانه ) پول. پول و پله. مایه مثال: mold the dough into rounds خمیر را دایره وار قالب ریزی کن {دایره دایره کن}

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I certainly don't pass by these things indifferently. من قطعا از کنار این چیزها با بی تفاوتی عبور نمی کنم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: I always feel sorry for the underdog in a street fight. من همیشه در دعواهای خیابانی دلم برای آدمهای ضعیف و تو سری خور می سوزد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هان! هان؟ 2. مگه نه؟ مثال: It looks like I'm the winner again. No hard feelings, Dave, eh? به نظر می رسد من دوباره برنده ام. دیو، ناراحتی که نداری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. رفاه 2. رونق 3. خوشبختی. سعادت مثال: this prosperity has been hard won این رفاه و خوشبختی با دشواری بدست آمده است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: تری یر ( نوعی سگ کوچک شکاری ) the terrier's rough coat موی زمختِ تری یِر ( نوعی سگ کوچک شکاری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آتش زدن. ایجاد حریق. ایجاد آتش سوزی {عمدی} 2. ( حقوقی ) حِرق مثال: They have started a new wave of rioting, theft and arson. آنها موج تازه ای از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زنده. جاندار. ذی روح 2. سرزنده. پر شور و حال. شاد 3. حیوانی. ( مربوط به ) حیوانات / 1. حیات بخشیدن. زنده کردن 2. شور و حال بخشیدن. سرزنده کردن 3. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خواب 2. قی ( چشم ) 3. حالتهای شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی، زمستان خوابی و غیره ) 4. خوابیدن 5. در حالتی شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فعال 2. فعالانه 3. پر جنب و جوش 4. جدی 5. ( دستور زبان ) معلوم 6. ( کامپیوتر ) هوشمند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پادگان. سربازخانه. قرارگاه 2. خانه سازمانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره پورگی. وضع درب و داغون 2. پستی. فرومایگی. ناجوانمردی مثال: the sun showed up the shabbiness of the room

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: only two waitresses showed up. تنها دو پیش خدمت زن حاضر شدند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل استکانی مثال: a spectacular show of bluebells یک نمایشگاه خارق العاده از گلهای استکانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بی هوش 2. بی اطلاع. بی خبر. ناآگاه 3. ناآگاهانه. ناخودآگاه. غیرعمدی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چند ملیتی 2. شرکت چند ملیتی مثال: Greens are against multinationals طرفداران محیط زیست مخالف شرکتهای چند ملیتی هستند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جلد. غلاف. پوشش. روکش 2. بدنه 3. ( در و پنجره ) چهارچوب مثال: the casing is tough enough to withstand knocks بدنه به اندازه کافی سفت و محکم هست { ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهفته. زیربنایی مثال: The film has an underlying theme of grief and loss that will hit home with a lot of viewers. فیلم یک مضمون نهفته و زیربنایی از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جانشینی. جایگزینی 2. تعویض 3. جانشین. عوض مثال: My secretary left me in the lurch last month and I haven't found a replacement yet ماه گذشته منشیم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواننده. آوازخوان مثال: The singer's voice tails away at the end of the song. صدای خواننده در پایان آهنگ کم ( محو ) شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاندول. آونگ 2. شاغول 4. ( مجازی ) گرایش. جهت مثال a swing of the pendulum یک حرکت پاندول

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Entry to the museum is free. ورود به موزه رایگان است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This means that in holding fast to God’s rope, which is one of the most important tasks, you must work together. این به این معنی است که در اعت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاف کاری 2. خلاف. تخلف 3. قصور پزشک. معالجه غلط مثال: a medical malpractice suit یک اقامه دعوای تخلف پزشکی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دور. دور دست 2. قدیم. گذشته. دور 3. ( نگاه ) مات. بهت زده 4. از دور 5. در عالم هپروت مثال: faraway lands. زمین های دوردست و دور a faraway look. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رشد کردن 2. بزرگ شدن 3. نمو کردن 4. بالغ شدن 5. قد کشیدن 6. درآمدن. روییدن 7. افزایش یافتن. بیشتر شدن. 8. توسعه پیدا کردن. گسترش یافتن 9. ( مو. نا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرفروش ترین کتاب 2. پر فروش ترین ( چیز ) مثال: His latest novel was making a splash in literary circles and is on the best - seller list. آخرین ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( باله ) چرخ روی نوک پا 2. روی نوک پا چرخ زدن مثال: She pirouetted across the stage او با نوک پا چرخ زدن از عرض صحنه گذشت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: we don’t lose sight of the idea of “Islamic Ummah. ” ما ایده امت اسلامی را فراموش نمی کنیم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For years, I have intentionally been emphasizing the term “Islamic Ummah” so that we don’t forget that we are one nation. من سالهاست متعمدا ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

( دستگاه یا وسیله ) مرطوب کننده. رطوبت ساز مثال: The customers snapped up all the humidifiers on the second day of the cold spell. مشتری ها همه دستگ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قره نی. کلارینت مثال: the smooth tone of the clarinet طنین ملایم و دلنواز ِقره نی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پوزه 2. ( عامیانه ) بینی. دماغ 3. ( عامیانه ) آنتن. خبرچین. پلیس مثال: a smart blow on the snout یک ضربه شدید بر بینی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تاتر. تماشاخانه 2. هنر تاتر 3. تالار 4. اتاق عمل 5. صحنه مثال: The theatre shut down after more than half a century. تماشاخانه بعد از بیش از نیم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آبکی 2. کم رنگ. رنگ پریده 3. اشک آلود. خیس 4. بارانی مثال: the moon shed a watery light ماه یک نور کم رنگ ساطع کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تصور غلط. خیال باطل 2. خطای حسی. خطای ادراک 3. توهم مثال: they must shed their illusions آنها باید تصورات غلطشان را دور بیندازند.