پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,١٤٥)
مثال: To put it simply, we can say that the Commander of the Faithful's personality has, for example, 100 dimensions, and we have only touched upon ...
1. گریختن ، فرار کردن ، 2. فرار کردن از. گریختن از 3. ناپدید شدن. بر باد رفتن. از بین رفتن مثال: she fled to her room او به اتاقش گریخت. they fled ...
1. لکه. خال 2. ذره. قطره 3. نقش خال خال. نقش خال مخالی 4. لکه لکه کردن. خال خال کردن مثال: flecks of pale blue خالهایی از آبی کمرنگ the deer's flan ...
1. طعم. مزه 2. چاشنی 3. حال و هوا. رنگ و بو. ویژگی 4. چاشنی زدن به 5. طعم و مزه دادن به. خوش طعم کردن. خوشمزه کردن 6. شور و حال دادن به. رنگ و بو داد ...
چاپلوسی ، تملق. چرب زبانی. چاخان مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملق آنها چشم تو را بندد.
1. ( آزمایشگاه ) بالون 2. فلاسک 3. ( مشروب ) بغلی. شیشه کتابی 4. بطری. شیشه
1. چراغ چشمک زن. چراغ احتیاط چشمک زن 2. نور چشمک زن
1. شفاعت . وساطت 2. میانجیگری. پادرمیانی 3. دعای خیر
نوازش. نوازش کردن مثال: Imam Ali said the caresses and lullabies of the enemy do not put him to sleep. امام علی می فرماید نوازش ها و لالایی های دشم ...
عمدی مثال: intentional lie. دروغ عمدی intentional omissions have made that text incomprehensible. حذفهای عمدی، متن را غیرقابل درک و نامفهوم کرده بو ...
1. حاد. تند ، شدید 2. پر حرارت. پر شور. احساساتی 3. فشرده. سخت 4. ( رنگ و نور ) تند. پر مایه. درخشان. قوی مثال: intense heat گرمای شدید a very inten ...
1. درنظر گرفته شده. خاص. ویژه 2. مورد نظر. مطلوب. دلخواه. منظور 3. همسر اینده. نامزد 4. عمدی. از روی قصد مثال: the foul was not intended این خطا عمد ...
1. تقویت کردن 2. وسعت بخشیدن. بزرگتر کردن. افزایش دادن 3. شرح و بسط دادن. به تفصیل بیان کردن مثال: many frogs amplify their voices بسیاری از قورباغ ...
خود را به . . . . زدن مثال: Imam Ali said, “By God, I will not be like a badger, which feigns sleep when hearing [the sound of] stones striking the ...
1. میانه ، میانی. بینابین 2. متوسط. وسط. وسطی 3. میانجی. واسطه. رابط مثال: intermediate course. دوره متوسط
1. پرسشی. سوالی. استفهامی 2. پرسش گر. پرسش گرایانه 3. صورت پرسشی 4. ضمیر پرسشی. کلمه پرسشی مثال: interrogative sentence جمله پرسشی
بدین شکل. اینگونه مثال: The meaning of this can be summarized in this way, I am not one that can be lulled to sleep by the enemy. معنی این را می تو ...
به هم بافته. در هم بافته شده 2. به هم پیوند خورده 3. در هم تنیده 4. در هم امیخته مثال: the threads are interwoven سیم ها در هم آمیخته شده اند. the ...
1. مصاحبه. گفتگو 2. مصاحبه کردن با مثال: all applicants will be called for an interview همه متقاضیان باید برای یک مصاحبه فراخوانده بشوند. Some peo ...
1. تقاطع. چهار راه 2. نقطه تقاطع. محل تقاطع 3. فصل مشترک. اشتراک مثال: the intersection of the two curves محل تقاطع دو خط منحنی the driver stopped a ...
1. مستی اور. مست کننده. الکلی 2. سکراور. سرمست کننده. شعف انگیز مثال: intoxicating drink نوشابه الکلی و مست کننده an intoxicating sense of freedom ...
1. مستی اور. 2. وجد اور. سکر اور 3. مشروب الکلی قوی
مثال: she read the sentence with the wrong intonation او جمله را با تلفظ و طرز قرائت غلط خواند. the intonation of hymns آهنگ و زیر و بمی صدای سرود ...
فعل لازم 2. لازم مثال: to seat is an intransitive verb. {فعل} نشستن یک فعل لازم است.
مقدماتی مثال: the introductory chapter فصلِ مقدماتی an introductory course یک دوره آموزشی مقدماتی ( ابتدایی )
1. فاکتور، برگ فروش. بیجک. صورت حساب 2. فاکتور نوشتن. فاکتور کردن. صورتحساب صادر کردن 3. فاکتور یا صورتحساب فرستادن برای مثال: noun an invoice for ...
1. تحقیق کردن. رسیدگی کردن 2. بازجویی کردن 3. برسی کردن. زمینه یابی کردن مثال: We must investigate about this murder. ما باید درباره این قتل تحقیق ...
{منطقه} شام مثال: The Imam was informed that the evildoers and bandits from the Levant were going with weapons to [the Iraqi town of] Anbar, raiding ...
1. به طرف داخل 2. به درون خود مثال: Move inwards. حرکت به طرف داخل
{آدم} شرور مثال: The Imam was informed that the evildoers and bandits from the Levant were going with weapons to [the Iraqi town of] Anbar, raiding p ...
1. مقاومت ناپذیر . سخت. شدید 2. وسوسه انگیز 3. دوست داشتنی. جذاب. جالب مثال: her irresistible smile لبخند جذاب و دوست داشتنی او / لبخند وسوسه انگیز ...
جزیره نشین. ساکن جزیره مثال: all the islanders were poor. همه ساکنان جزیره فقیر بودند.
مثال: The island is an unforgiving place in winter. این جزیره در زمستان یک مکان سخت و بی رحم است.
1. عصبانی کردن ، ناراحت کردن. آزردن 2. تحریک کردن ۳. سوزش انداختن مثال: the smallest things may irritate you کوچکترین چیزها ممکن است شما را ناراحت و ...
1. قطعی. نهایی. 2. لغو نشدنی. غیر قابل فسخ. برگشت ناپذیر مثال: An irrevocable ticket. یک بیلط قطعی و غیر قابل فسخ
1. زندان 2. زندانی کردن مثال: noun he was thrown into jail او به زندان افتاده بود. verb she was jailed for killing her husband او بدلیل کشتن شو ...
1. کت 2. روکش کتاب 3. جلد 4. پوشش 5. پوست سیب زمینی
1. روزنامه نگارى 2. سبک روزنامه نگاری. روزنامه نویسی مثال: a career in journalism یک حرفه در روزنامه نگاری his incisive style of journalism سبک صر ...
بامزه. خنده دار. مضحک مثال: a jokey story یک داستان بامزه و خنده دار
1. سفر، مسافرت ، 2. راه. مسافت 3. سفر کردن. مسافرت کردن مثال: his journey round the world سفر او دور دنیا they journeyed south آنها به جنوب سفر کر ...
1. بدون شادی. سرد 2. غم انگیز. غمگین. اندوهبار مثال: a joyless man یک مرد غمگین a joyless room یک فضای غم انگیز و اندوهبار
1. دین یهود 2. یهودیت. یهودی گری . ایین یهود 3. یهودیان مثال: They don’t recognition Judaism. آنها دین یهود را به رسمیت نمی شناسند.
1. پلیور 2. سارافون 3. لباس کار. روپوش 4. ( حیوان. حشره و غیره ) جهنده مثال: put on your jumper. پلیورت را بپوش
1. خرت و پرت. خنزر پنزر. مزخرف 2. آشغال. مزخرف 3. ( عامیانه ) هروئین. گرد. دوا مثال: an attic full of junk یک اتاق زیرشیروانی پر از خرت و پرت و آشغ ...
1. حقوق شناسی. علم حقوق 2. قانونِ. قوانینِ 3. رویه قضایی
1. سنگ تاج ، سنگ تیزه تاق 2. مبنا. اساس. محور اصلی مثال: the keystone of the government's policy اساس و مبنای سیاست دولت
مثال: kerosene is so expensive in your country. نفت سفید در کشور شما بسیار گران است.
1. کلیه 2. قلوه ( گاو و گوسفند ) 3. طبیعت. سرشت 4. نوع. جور
1. ( آدم ) دزدیدن. ربودن 2. ادم ربایی مثال: They kidnaped her daughter. آنها دخترش را ربودند.
مثال: my weight is 98 kilogram. وزن من 98 کیلوگرم است.